تاریخ انتشار:1400/12/20 - 12:37 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 171833

سینماسینما، مینو خانی

در جامعه‌شناسی هنر دو رویکرد وجود دارد که علیرغم اینکه جهت فلش آنها در «اثر هنری- جامعه» خلاف یکدیگر است، عملا بسیار مکمل هم هستند: رویکرد بازتاب و رویکرد شکل‌دهی. رویکرد اول بر این باور است که هنر، آئینه جامعه است و رویکرد دوم بر این باور است که آثار هنری ایده‌هایی را ذهن مخاطبان ایجاد می‌کند. باید تذکر داد که جامعه‌شناسی هنر نگاه زیباشناسانه به آثار هنری ندارد، به عبارتی ارزش‌گذاری هنری درباره آثار نمی‌کند. برای همین در این یادداشت که قصد دارد سریال «خسوف» را از منظر جامعه‌شناسی هنر ببیند، نیز چنین نکاتی مد نظر قرار نمی‌گیرد.

با نگاه اندکی عمیق به بسیاری از آثار هنری، به راحتی می‌توان به این نتیجه رسید که هر دو این رویکردها در تحلیل یک اثر هنری به کار می‌آید، هر چند سازنده یا سازندگان اثر هنری در زمان ساخت توجهی به این رویکردهای جامعه‌شناسانه نداشته باشند. «خسوف» از جمله آثاری است که با همین نگاه قابلیت بسیار زیادی برای به‌کارگیری این رویکردها دارد. از یک سو، وقتی بی‌اخلاقی‌های فراوان و گسترده بسیاری از شخصیت‌ها در این سریال دیده می‌شود، احساس می‌کنیم که همه اینها را در زندگی و در جامعه دیده یا شنیده‌ایم پس یعنی «خسوف» آئینه جامعه است. و از سوی دیگر ، چون نمی‌توانیم چنین آدم‌هایی با انواع بی‌اخلاقی‌ها را ببنیم و بشناسیم، تصور می‌شود که این رفتارها و بی‌اخلاقی‌ها می‌تواند تاثیری بر مخاطب بگذارد و ایده‌هایی را در ذهن آنها ایجاد کند. برای انجام این بررسی نگاهی به شخصیت‌های «خسوف» می‌اندازیم. 

سفید و سیاه و خاکستری

مامان امیر خاکستری است، مادری که نگران تنها پسرش است اما معقول رفتار نمی‌کند، و رفتارهای خشونت‌آمیز دارد برای همین برای سر به راه کردن امیر، او را از خانه بیرون می‌کند! مهراب مسعودی زیادی به اطرافیانش اعتماد می‌کند، در قبال خانواده اندکی بی‌مسئولیتی عاطفی دارد و درگیر عشق پیری است که گر بجنبد سر به رسوایی زند و می‌زند چرا که دروغ بزرگی درباره مرگ آتیه و امیر می‌گوید تا ظاهرا خواسته ناحق دخترش را برآورده کند اما در باطن، با این دروغ، شرایط مناسب برای خودش را مهیا می‌کند تا به آتیه نزدیک‌تر شود. مامان مرضی در عوالم مادرانه خودش بود و چقدر حضورش شیرین بود. 

مهتاب اما به شدت مثبت است. انگار پذیرفته که بعد از شکست در عشق جوانی باید زندگی کند و خوب هم زندگی کند، باید آنچه خود نداشته یا از دست داده را به جوان‌ها بدهد و به آنها بیاموزاند چطور راه بهتری پیش بگیرند و پناه‌شان باشد. امیر و آتیه هم که تکلیف‌شان روشن است. همه بر زندگی آنها قمار کردند و آنها و خواسته‌شان را نادیده گرفتند تا به اهداف خود برسند. البته که آتیه قوی‌تر از امیر است و به عنوان یک دختر خیلی قوی عمل می‌کند، مثلا در مواجهه با این همه اتفاق بد و وحشتناکی که طی چند قسمت اخیر دیده‌ایم، همچنان سرپاست و برای رسیدن به واقعیت تلاش می‌کند. 

اما رضی سرمد، شاخص‌ترین فرد بی‌اخلاق است، از دروغ گفتن به همه و دور زدن دوست و رفیق و رئیس گرفته تا ترغیب افراد ضعیف‌تر و بلندپرواز به کارهای خلاف با وعده درآمد و موقعیت بهتر که البته در همه آنها اهداف خود او نیز نهفته است. سمیرا، دختر روستایی بلندپروازی که برای رسیدن به اهدافش از انجام هیچ کاری ابایی ندارد؛ از دروغ گفتن به دوست و همسر تا همدست شدن در انجام کارهای غیرقانونی. علیرضا دوروست و با سمیرا در کارها و دروغ‌ها همدست می‌شود، نه برای کمک به او، برای ادامه دوروئی‌هایش. ریحانه شخصیت سیاه نیست، اما بعد از مرگ مادر و منزوی شدن پدر در دماوند بعد از از دست دادن آتیه، تا انتهای جاده نیستی و سقوط پیش رفته و  اسیر اعتیاد خانمان‌سوز شده است. اسما که باید از او پرسید: آیا فکر نکرد به چه قیمت می‌خواهد به عشقش برسد؟ تا سر حد نزول به قهقهرا و راضی شدن به مرگ رقیب؟ و حالا بعد ۴ سال که رقیب برگشته، پرونده‌سازی؟ آرمان، برادری است که برای صعود به قله‌های مثلا مالی، راضی می‌شود زنده بودن خواهر را منکر شود! این رفتارها آیا آئینه جامعه است یا نه اتفاقا باعث می‌شود تا مخاطب نیز به این کارها و راه‌ها فکر کند و تصور کند راه موفقیت در پیش گرفته است؟ 

درست است که سریال «خسوف» بر بستر نمایش خانگی است و نه تلویزیون که همه به آن دسترسی دارند، اما بستر نمایش خانگی این روزها، مکمل تلویزیون است و خیلی‌ها مخاطبان سرسخت آن هستند. پس باید به تاثیر آن بر مخاطب فکر کرد. با نمایش قسمت اول و دوم سریال که انتظار می‌رفت عاشقانه‌ای پیش‌رو داریم و بر بال خیال همراه لذت آنها می‌شویم نوشتم این سریال می‌تواند تجربه زیسته مخاطب را بیشتر کند؛ خصوصا که محور اصلی جوانان دانشجو بودند و احساس شد با شیطنت‌های آنها اندکی همراه خواهیم شد و از تماشای سریال سرخوش می‌شویم. البته که همچنان بر همان عقیده هستم، اما کدام تجربه زیسته؟ آیا نویسندگان فیلمنامه برای اینکه آتیه را مظلوم نشان دهند و سلاخی عشق را به تصویر بکشند، مجبور شده‌اند دیگران را تا سر حد جنون بی‌اخلاقی پیش ببرند و از تاثیر این بی‌اخلاقی‌ها و سودجوئی‌ها بر مخاطب غافل بودند؟ یا مرتب مشکلات ریز و درشت برای آتیه تدارک دیدند تا عمق بی‌اخلاقی‌ها در جامعه امروز را بیشتر نشان دهند؟ 

با تاکید بر وجود چنین مردمانی و چنین سرنوشت‌هایی در همه جای دنیا و نه فقط در ایران، به نظر می‌رسد در این روزگار پر از «حیله و حرف و رنگ» به دوستی و صداقت و همدلی بیشتر نیاز داریم. نویسندگان فیلمنامه‌ها باید بدانند نمایش انواع بی‌اخلاقی‌ها برای ایجاد تعلیق، گره در درام و هر اتفاق دیگر برای خلق یک اثر جذاب، شاید خیلی نیازی به بازنمایی بی‌اخلاقی‌ها نیستیم. «خسوف» در زیر لایه عاشقانه‌اش و به تصویر کشیدن مظلومیت امیر و آتیه و عشق‌شان، مخاطب، حتی مخاطب فعال را خیلی خوب با خود همراه می‌کند، اما در این همراهی می‌تواند بر مخاطب عام تاثیر عکس هم بگذارد. این را می‌دانیم که بار کج به منزل نمی‌رسد و حتما نویسندگان این را نشان خواهند داد، اما امیدوارم همان‌طور که ذره ذره دردها و تلخی‌ها را به ما نشان دادند، خوشی‌ها و سرانجام‌های نیک و خصوصا سرانجام بد بدمن‌ها را نیز ذره ذره رو کنند تا نتیجه تماشای سریال آموزنده باشد.  

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. ناشناس
    ۲۰, اسفند, ۱۴۰۰ ۵:۵۳ ب٫ظ

    اتفاقا بی اخلاق ترین شخصیت های اینسریال خود امیرو اتیه هستند که به خاطر خودشون هیچ توجهی به دل شکسته اسما نکردند مخصوصا اتیه که اومد جاش را گرفت.

نظر شما


آخرین ها