تاریخ انتشار:1396/11/01 - 17:51 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 77909

سینماسینما، پدرام عبهر:

بعد از موفقیت چشم‌گیر «ابد و یک روز»، همه منتظر بودند تا ببینند آیا سعید روستایی می‌تواند این موفقیت را تداوم بخشد. امّا روستایی همه را غافلگیر و سال گذشته فیلمی به جشنواره ارائه نکرد و تنها با فیلمنامه‌ی «سدّ معبر» در جشنواره‌ی سی و پنجم شرکت کرد. این مهمترین دلیلی است که «سدّ معبر» کنجکاوی سینمادوستان و منتقدان را برانگیخته بود. از طرفی موفقیت نسبی فیلم قبلی محسن قرایی (خسته نباشید!) هم اهمیت فیلم دومش را بالاتر برده بود.

و انصافاً «سدّ معبر» کسی را ناامید نمی‌کند. هم ردّپای نگاه و نگرش سعید روستایی در آن پررنگ است و هم سبک و سیاق کارگردانی محسن قرایی (که توانسته تلخی گزنده‌ی روستایی را، که در ابد و یک روز و حتی در قصّه‌ی سد معبر به وضوح حس می‌شود، تا حد زیادی تلطیف سازد). نتیجه‌ی همکاری این دو فیلمساز جوان و خوش­فکر، فیلم خوب و استانداردی است. هرچند شاید نتوان آن را فیلمی ماندگار و به یادماندی دانست.

«سدّ معبر» قصّه‌ی قاسم (بهداد)، یک مأمور مبارزه با سدّ معبر شهرداری، را روایت می‌کند. فیلم با نمایی از قاسم شروع می‌شود که مظلوم و «آویزان» ایستاده و رئیسش او را توبیخ و تهدید به اخراج می‌کند چرا که می‌گویند او از دست‌فروشان رشوه می‌گیرد. درست در صحنه‌ی بعد می‌بینیم که آن قاسمِ مظلوم و توسری‌خور، حالا توی سر دست‌فروشانِ بیچاره می‌زند. این تمی است که در کلِّ فیلم جریان دارد. «سدّ معبر» داستان جامعه‌ای است که در آن همه از بالاسری‌شان توسری می‌خورند و صدای‌شان در نمی‌آید چون زورشان نمی‌رسد، ولی در مقابل، به زیردست‌شان ظلم می‌کنند چون زورشان می‌رسد! جامعه‌ای که در آن مأمور سّد معبر از دستفروشان رشوه می‌گیرد، مسئول پارکینگ می‌گوید آسانسور خراب است و برای رساندن مسافر به طبقه‌ی هشتم با موتورسیکلتش ۵۰۰۰ تومن می‌گیرد و… جامعه‌ای که در آن همه راه همدیگر را برای رسیدن به خواسته‌های‌شان «سد» می‌کنند چون خواسته‌ی خودشان را ارجح می‌دانند. جامعه‌ای که در آن همه سد معبر یک نفر دیگر هستند. (مثلاً قاسم سدّی است در مقابل برادرش برای زندگی در خانه‌ی پدری، در مقابل همسرش برای رسیدن به ارث پدری، و برای آن دستفروش بیچاره برای رسیدن به گوشی موبایلش!

«سدّ معبر» اگرچه داستان زندگی چند آدمِ بدبخت را روایت می‌کند امّا (برخلاف خیلی از فیلم‌های این­چنینی) خود را به روایت بدبختی این آدم‌ها محدود نمی‌کند و از «ژانر نکبت» فراتر می‌رود و چند گره داستانی خوب وارد قصّه می‌کند و با طرحِ چند مسئله‌ی مهم، از سطح می‌گذرد و کمی عمیق می‌شود. اینجاست که حضور یک فیلمنامه‌ی قوی را حس می‌کنیم. یکی از نکات مشترک فیلمنامه‌ی «سدّ معبر» با «ابد و یک روز»، عدم قطعیت در خوبی و بدی شخصیت‌هاست. یعنی به تدریج هرچه فیلم جلوتر می‌رود جای قهرمان و ضدقهرمان عوض می‌شود.

و امّا از فیلمنامه و کارگردانی و فیلمبرداری خوب مرتضی هدایی که بگذریم، به بازی‌های بسیار خوب چهار بازیگر اصلی فیلم می‌رسیم. حامد بهداد در نقشی متفاوت، بازی درخشانی از خود به نمایش می‌گذارد (حفظ حالت چهره و چشمان و شانه‌ها و قامت خمیده‌اش در طول فیلم کارِ دقیقی است که به خوبی از پس آن برمی‌آید). باران کوثری هرچند نقشش کوتاه است امّا بی‌نهایت تأثیرگذار بازی می‌کند (سکانس دعوای پایانی‌اش با قاسم فوق‌العاده است). محسن کیایی، برخلاف ایستگاه اتسمفر، در این فیلم خوب ظاهر می‌شود و نادر فلاح هم که همیشه خوب است، و عجیب هم خوب است. سکانسی که در شهرداری با چشمانِ دریده قاسم را تهدید می‌کند و در کسری از ثانیه به حالتی رقّت‌انگیز تغییر حالت می‌دهد و می‌گوید که چیزی برای از دست دادن ندارد، واقعاً تحسین­برانگیز و تاثیرگذار است.

در نهایت می­توان گفت «سدّ معبر» هشداری است به تک­تکِ افرادِ جامعه؛ تا مراقب باشیم و منصفانه ببینیم که راه چه کسانی را سد کرده­ایم و به چه کسانی زور می­گوییم، فقط برای اینکه می­توانیم. مراقب «قاسم» درون­مان باشیم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها