تاریخ انتشار:1395/11/02 - 04:38 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 41205

پلاسکوسید علی میرفتاح 

دل سنگ هم به حال قربانیان حادثه پلاسکو کباب می‌شود. حقیقتا حادثه دلخراشی است و هرکس بویی از انسانیت برده باشد، به خصوص برای آتش‌نشانان زیرآوارمانده دل می‌سوزاند و برای سلامت‌شان دعا می‌کند. چه اینها که مانده‌اند و چه جان برکفانی که به شهادت رسیده‌اند ماجورند و مشمول رحمت و غفران الهی. مردم هم قدردان‌شان هستند بی‌تردید. اما چند نکته هم در این وسط قابل تامل است که خوب است با هم مرور کنیم. طبیعی است که در چنین ماجرایی اکثر مردم احساسی و هیجانی برخورد کنند و چون آموزش‌های لازم را ندیده‌اند، ندانند که چه باید بکنند و چطور باید آتش را مهار کنند. مردم عادی در این جور مواقع مغلوب عواطف‌شان می‌شوند و درمی‌مانند که چه باید بکنند اما مامورین آتش‌نشانی خبره‌اند و لابد برای مهار آتش یا عملیات امداد و نجات دوره‌های تخصصی دیده‌اند. ما از این مامورین رشادت‌هایی دیده‌ایم که در نظرمان به ابرمردانی شجاع و دلیر بدل شده‌اند. اما عکس‌هایی که دیروز، داغ داغ از دل حادثه مخابره می‌شد گواهی می‌دادند که زور احساسات و عواطف بیشتر از آن است که فقط مردم را زمینگیر کند بلکه یقه بعضی ماموران را هم گرفته است. بعضی از مامورین در غم ازدست دادن رفقا و همکاران‌شان در وسط معرکه، در حالی که هنوز آتش و آهن دست‌به یکی کرده‌اند و دارند قربانی می‌گیرند، به گریه و عزاداری رو آورده‌اند و قوای حرکتی‌شان را از دست داده‌اند. عزاداری بد نیست و نمی‌شود کسی را به خاطر گریه بر مصیبت وارده ملامت کرد اما فکر می‌کنم بین ما مردم عادی و مامورین وظیفه‌شناس فرقی هست به اسم انجام‌وظیفه که نمی‌گذارد آنها هم گرفتار احساسات و هیجانات و عواطف زودگذر شوند و در وسط معرکه مویه کنند و دم بگیرند و از عظمت حادثه بگویند. عجیب اینکه در بعضی فیلم‌ها کار برعکس شده بود و این مردم عادی بودند که مامورین را دلداری می‌دادند… قضیه مثل این می‌ماند که در دل جنگ رزمنده‌ها بابت شهادت برادران‌شان، از شدت مصیبت، فشل شوند و قدم از قدم نتوانند که بردارند. شیوه معقول و درست این است که رزمنده‌ها در حین نبرد به کارشان برسند و وظیفه‌شان را انجام ‌دهند، بعدا سر فرصت بنشینند و بر مصایب وارده، نوحه کنند. درواقع توانایی رزمنده‌ها و مامورها این است که می‌توانند احساسات و عواطف خود را کنترل کنند و نگذارند غم، از پا درشان بیاورد. غلبه بر ترس، غلبه بر مصیبت، غلبه برفشارهای روانی و اجتماعی جزو توانایی‌هایی است که ماموران دارند و ما نداریم… کلا ما مردمی هستیم که بدجوری اسیر دست احساسات و عواطف‌مان هستیم. عکس‌های دیروز را که ببینید می‌فهمید که یکی از جدی‌ترین موانعی که جلوی دست امدادگران را ‌گرفت و نگذاشت که آتش‌نشان‌ها به کارشان برسند همین غلبه احساسات و عواطف بود. این همه مردمی که دست و پاگیر بودند و در آنجا ایجاد زحمت می‌کردند، اغلب‌شان نتوانسته بودند به ندای عقل‌شان گوش بدهند و از روی عقل بفهمند که بودن‌شان ایجاد زحمت می‌کند. از جنبه‌های احساسات و عواطف همین مسابقه حضوری است که حقیقی و مجازی گرد هر حادثه‌ای راه می‌افتد. مردم به کنار، واقعا آیا همه مسوولان هم لازم بود که در آن شلوغی خود را برسانند و از نزدیک در جریان قرار بگیرند و تبدیل به خبر فرعی شوند؟ شهردار و مسوولان شهرداری باید می‌رفتند، سلمنا. وزیر کشور هم باید می‌رفت، سلمنا. اما بقیه هر کدام سه‌تا ماشین و ۱۰ تا آدم را دنبال خود اجیر کرده‌اند و به معرکه رسانده‌اند که چه؟…  وضع عالم مجازی اما از این هم رقت‌بارتر است. علاوه بر مسابقه حضور، مسابقه جریان سیال ذهن هم راه افتاده بود. برگردید و تلگرام‌تان را چک کنید ببینید ملت چه چیزهایی را با چه چیزهایی پیوند داده‌اند. انبار باروتی را می‌مانیم که منتظر جرقه است. بدتر از ساختمان پلاسکو، منتظر یک جرقه‌ایم که یکباره منفجر شویم و از خودمان شعر و جمله احساسی و عکس و حرف‌های دوپهلوی سیاسی صادر کنیم و لحظه‌ای بعد در خودمان فروریزیم… این وسط دیدم چند نفر هم به خونخواهی القانیان بلند شده‌اند و دارند به یاد آن معدوم نوحه می‌سرایند. واقعا حجم خزعبلاتی که ملت در این بیست و چهار ساعته سند و ریسیو کرده‌اند شاهکار است. البته تقصیر تلویزیون خودمان هست. اگر طی سالیان اخیر ملت را نسبت به خود اینچنین بی‌اعتماد نکرده بود امروز به این صورت مبالغه‌آمیز هرکس سعی نمی‌کرد خودش را تبدیل به یک واحد مرکزی خبر کند.

اعتماد

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها