تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۴/۲۱ - ۲۰:۳۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 138691

سینماسینما، فریبا اشوئی

علم ارتباطات یکی از وجوه قدرتمند رسانه را وجه سرگرمی  آن می داند. در میان رسانه های متعدد، تلویزیون، می تواند بالاترین طیف مخاطب را داشته باشد و برای نیل به هدف جذب مخاطب بیشتر، این رسانه باید قدرت سرگرم کنندگی بالایی هم داشته باشد. فیلم و سریال از جمله تولیدات پرمخاطب و سر گرم کننده تلویزیون است. از این رو تهیه و تولید سریال های تلویزیونی در این رسانه، نیازمند مهارت و تخصیص سرمایه بالا است. بیشتر مضامینی که تاکنون در سریال سازی های سیما، مورد توجه وتعقیب بوده، مضامین مذهبی، تاریخی، مناسبتی، خانوادگی و… بوده که در طبقه بندی ساختاری نیز در چند ژانر کمدی، ملودرام، تراژدی و پلیسی و… خلاصه می شوند. در طول چهار دهه گذشته، حقیقت تولید سریال های فاخر و ارزشمند(هزاردستان، شب دهم، روزگار قریب، میوه ممنوعه، کیف انگلیسی و…) غیر قابل اغماض است اما هدف این یادداشت بررسی آثار تازه تولید در سیما است. تحلیلی کوتاه از یکی از تولیدات سریالی تلویزیون،  با نام  دخترم نرگس (باقر پیران) که این شب ها از شبکه یک سیما در حال پخش است و احتمالا در راستای همان هدف و سیاست تولید سریال و جذب مخاطب بالا، طراحی وساخته شده است.

تولید این سریال، این بار  دریکی از شبکه های استانی سیما (آذربایجان غربی – ارومیه) انجام پذیرفته است. این که مدیران سازمان، این بار برای تولید محتوای رسانه، به سراغ نوع نگاه، سلیقه و به ویژه جغرافیایی متفاوت رفته‌ باشند، اقدام مهم و شایسته ای است. به ویژه این که این نوع اقدام با هدف تمرکز زدایی از پایتخت صورت گرفته باشد و جغرافیای رایج قصه ها را برای ایجاد تنوع نزد مخاطب فراهم  سازد. اما در ادامه، طرح چند پرسش ضروری بنظر می رسد.

 مهم ترین پرسش در تولید یک سریال این است که اساسا ایده‌های تأثیرگذار (اقبال مخاطب عام را به دنبال داشته باشد) چه ایده هایی می‌توانند باشند؟

جواب این است که برای یک ایده مناسب ساخت و تولید، سه رکن مهم  و اساسی مطرح است: مقبولیت ایده، توانایی ایده (بتواند در قسمت‌های طولانی کِشِش داشته باشد) و از همه مهم تر، کشمکش .

پی رنگ اصلی داستان دخترم نرگس درباره رابطه لابیرنتی نادر (غائب و در کما) برادر نرگس، با یک باند خلاف و ناشناس است. این ایده تا چه میزان مقبول مخاطب است! الِمان های محبوبیت این ایده کدام است؟ آیا شخصیت نرگس آن قدری کاریزماتیک است  که بتوان پیشبرد داستان را به او سپرد؟ سایر عناصر دراماتیک قصه کدامند؟ آیا پی رنگ های فرعی  و درهمی چون  دزدی، قتل، دغدغه های زیست محیطی، دریاچه ارومیه، رساله دفاعی نرگس و… می تواند به اغنای روحی و یا درخواست‌های نهفته مخاطب سریال، پاسخی مناسب ارائه کند؟  ایده داستان «دخترم نرگس»  باتوجه به این که رویکرد اجتماعی هم دارد چقدر با دغدغه های روز و عینیت‌های جامعه امروز  ما همخوانی دارد؟ و البته اما و اگر های فراوان دیگری که این مجموعه  تا این لحظه در پاسخگویی به بیشتر آن ها الکن بوده است. مهم ترین ترفند برای دراماتیزه کردن هر روایتی، ایجاد چلنج (کشمکش) درونی و برونی شخصیت‌ها با خودشان و با نقش روبرو (پارتنر) است .(ایجاد گره های درام) تنها به این شکل است که احساسات مخاطب درگیر ماجرا می شود و ایده اصلی به بارمی نشیند. متاسفانه در این سریال، فاصله  زبان حسی  شخصیت ها با یکدیگر از زمین است تا آسمان .هر کدام از کاراکترها  منفک از اتمسفر جاری قصه، ری اکشنی غیر قابل قبول به کلیت صحنه نشان می دهند و بعد هم از جریان قصه مُنفک می شوند تا فرصتی  دیگر و واکنش عجیبی دیگر. این چند پارگی حسی و درهم ریختگی روایتی حتی در تدوین(past production) هم اصلاح نشده است. کلی نمای اضافی و سکانس طولانی حوصله سربر در کار وجود دارد (بالا بردن زمان  قسمت ها)که همه این ها در کنار هم، به راحتی مخاطب را پس می زنند. عمده تفاوت آثار سینمایی و تلویزیونی در نوع فیلمنامه و شیوه روایتی آن است. راوی داستان، نوع روایت، محتوا و شخصیت ها، از بخش های کلیدی کار سریال سازی هستند. سریال های تلویزیونی اساسا می توانند خیلی هم پُر دیالوگ باشند شاید به دلیل محتوایشان و این که خیلی به دنبال قاب بندی های هنری یا معناگرا نیستند و از دیالوگ برای رساندن پیام فیلم بهره می برند. دخترم نرگس در دیالوگ هم  همانند سایر عناصر کاربردی درام، ابتر و نا کارآمد ظاهر می شود. به عبارتی دیگر بخواهیم صریح باشیم، همه دیالوگ ها ناقص اند. اطلاعات بریده بریده و قطره چکانی به مخاطب منتقل می شوند. انگار که بیننده سریال، مخاطب یک نمایش آماتور صحنه ای  باشد. کارگردان در بخش هدایت بازیگر با گرفتن بازی خوب از بازیگران حرفه ای ( درکنار بازیگران بومی) هم نتوانسته خلاء حسی به وجود آمده  از ناکارآمدی دیالوگ ها را پر کند. با این همه اما تصویر برداری خوب و قابل قبول این سریال (سروش مرشدیان)،  را می توان از جمله نقاط قوت آن تلقی کرد. تصاویر ثبت شده در این کار با نمونه های سینمایی مشابه در مضمون برابری می کند و در شماری از سکانس ها شاید فراتر از استانداردهای تلویزیونی رایج هم ظاهر می شود. قاب بندی های خوب، حرکات خلاقانه دوربین،  موتیف های نوری مناسب (تصویر در شب) و البته کیفیت خوب تصویربرداری HD که فراتر از تصویربرداری های مرسوم در جرگه سریال سازی های تلویزیونی است، توانسته تاحدودی سلیقه و رضایت مخاطبین را در بخش کیفیت بصری این سریال تامین کند. سخن آخر این که تولید سریال براساس طیف گسترده مخاطبین، همان طور که پیش‌تر نیز اشاره شد نیازمند اهمیت، مهارت و تخصیص سرمایه بالا است. فلذا زمانی‌که این مسئولیت خطیر  در سیما به خارج از مرکز و فضای حرفه ای رایج  واگذار می شود، برخلاف تصور مدیران  اهمیت و حساسیت این موضوع چند برابر می شود. برای رسیدن به نتایج بهتر، همکاری عوامل حرفه ای (فیلمنامه نویسی، تدوین و…) در کنار نیروهای کارآمد استانی می تواند کیفیت تولیدات را مقبول تر و محصول تولیدی را پُر مخاطب ترسازد. اگرچه در نمونه های تولیدی دیگری هم که در همین پایتخت و با عوامل حرفه ای تر، تولید شده و هم اکنون در شبکه های دیگرسیما  در حال پخش است، بازهمین کاستی ها، کم و بیش قابل رویت هستند..

و اماپرسش پایانی مهم: صدا وسیما با این کارنامه ضعیف تولید سریال در چند سال اخیر و نمایش نمونه های متعدد آن در هفته های اخیر (دخترم نرگس، شاهرگ، آخر خط و…)چگونه می تواند سُکان سریال سازی  در حوزه نمایش خانگی را هم در دست بگیرد و رضایت مخاطبین گسترده این حوزه را فراهم سازد؟!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها