تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۶/۰۶ - ۱۵:۰۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 64245

سینماسینما، علی نعیمی:

اگر سیاست را مجموعه مناسبات مربوط به اداره کشور بدانیم، در این صورت سینمای سیاسی شامل چه فیلم هایی می‌شود؟ وجوه سیاسی یک فیلم، چه قدر از واقعیت روی داده تغذیه می‌کند و چه قدر جنبه نمادین و استعاری دارد؟

علیرضا بذرافشان که با نوشتن سریال‌های پرمخاطب همچون «خط قرمز» و «زیر زمین» ثابت کرد رگ خواب مخاطب را به خوبی می‌شناسد، این شب‌ها سومین سریال خود در مقام کارگردان را بعد از «نابرده رنج» و «هفت سنگ» روی آنتن شبکه یک برده است. فارغ از این نکته که او بعد از موفقیت نسبی در ساخت «نابرده رنج» و شکست تلخ در برقراری ارتباط با مخاطب در «هفت سنگ» این بار جهش خوبی نسبت به اثر قبلی خود در کارنامه داشته است، چیزی که می‌تواند موجب حیرت شود این حجم از جسارتی است که تلویزیون در مقابل ساخت یک سریال با مضمون سیاسی – اجتماعی از خود نشان داده است و آستانه تحمل آنها در شوخی با مقامات ارشد کشور و سر به سر گذاشتن با پدیده آقازادگی که در تاریخ تلویزیون بی‌سابقه است. اتفاقی که اگرچه با کاستی‌هایی در اجرا و روایت روبه‌رو است اما می‌توان آن را به فال نیک گرفت و امیدوار بود این فرصت به باقی فیلمسازان برای ارائه چنین تصویری در هر بازه زمانی داده شود.

رفتار دوگانه مدیریت فرهنگی کشور در برخورد با فیلم‌های سیاسی ناشی از سیاست یک بام و دو هوا در تمامی مقاطع مختلف کشور است. زمانی در دولت‌های نهم و دهم، مدیران سینمایی تصمیم گرفتند برای ساخت فیلم‌های سیاسی از فیلمسازان حمایت کنند و پس از ساخت چند اثر در این حوزه، بلافاصله تمامی آثار به بایگانی سپرده شد و صحبت کردن از آنها برای همیشه ممنوع شد. از طرف دیگر تلویزیون که نگاه سیاسی طیف مخالف دولت را همراهی می‌کند این روزها تصمیم گرفته است سریالی را روی آنتن ببرد که شوخی‌های متفاوتی با دولتمردان انجام می‌دهد. سریال «گسل» نشان داد ظرفیت نمایشی آثار سینمایی و تلویزیونی با محوریت مسائل سیاسی و اشاره مستقیم و غیر مستقیم به آن‌ها می‌تواند برای مخاطبان جذابیت داشته باشد.

بذرافشان در ساخت «گسل» دست به ریسک نزده است و از همان ترکیب امتحان پس داده «نابرده رنج» چه در فضا سازی و چه خلق تیپ‌های آشنا استفاده کرده است. شگردی که به خوبی نسبت به آن آشنایی دارد و از قضا عدم موفقیت سریال «هفت سنگ» او را کمی دست به عصا کرده است. «گسل» همانقدر که سعی کرده است با جسارت به برخی از خطوط قرمز سیاسی نزدیک شود همانقدر هم با دور شدن از ظن بد نسبت به مدیران ارشد کشور، اتفاقات تلخ و ناکارآمدی مدیران را صرفا یک سوتفاهم به دلیل محافظه کاری آن‌ها می‌داند و در نهایت چهره قهرمان به خود می‌گیرد.

مرسوم‌ترین و رایج‌ترین شکل سینمای سیاسی، فیلم هایی هستند که به واقعه‌ای خاص اشاره دارند. گاه ممکن است برای فیلمساز جزییات یک واقعه اهمیت اصلی را داشته باشد و عناصر سازنده رویداد مورد اشاره و تأکید قرار بگیرند.

«گسل» البته از این ماجرا گذر کرده است و نگاهی کلی به مسائل سیاسی کشور دارد. شوخی‌ها و اتفاقاتی که در دیالوگ‌ها رقم می‌خورد از جک‌های اینترنتی فراتر نمی‌رود و خطوط قرمز در شوخی‌ها اندازه یکی از برنامه‌های صبح جمعه با شما است که از رادیو پخش می‌شود. نویسندگان سریال البته آگاهانه سیاست یکی به نعل و یکی به میخ زدن را در دیالوگ‌ها پیش می‌برند و هر دو جریان اصلی سیاسی کشور را خطاب قرار می‌دهند.

این رویکرد در ساخت یک اثر سیاسی را در مقابل آثاری که در سینما طی چند سال گذشته ساخته شد بگذارید تا متوجه تفاوت‌ها در نوع نگرش سازمان‌ها بشوید.

فیلم‌های «گزارش یک جشن» و «خیابان‌های آرام» ساخته دو فیلمساز نسل دوم انقلاب یعنی ابراهیم حاتمی‌کیا و کمال تبریزی یکی با رویکردی اجتماعی و دیگری با نگاهی طنز به وقایع انتخابات در سال ۸۸ در دولت دهم ساخته شد اما تا امروز امکان نمایش پیدا نکرده است. این اتفاق در حالی رخ می‌دهد که از سوی دیگر جریان مقابل امکان ساخت و اکران آثاری همچون «قلاده‌های طلا» و «پایان‌نامه» را پیدا می‌کنند و اراده‌ای برای ایجاد توازن در ارائه وزنه‌های مختلف فکری در یک واقعه سیاسی وجود ندارد.

گسل به وجود آمده در ایجاد نظم واحد در شکل‌گیری خطوط قرمز یکسان و بدون تفسیر در سینمای ایران گویا قرار نیست هیچ‌گاه پر شود. گسلی که گاه تلویزیون را در مقام اپوزوسیون قرار می‌دهد و سینما را محافظه کار می‌کند و همه چیز از همین جا آغاز می‌شود. از تفاوت تناقض‌ها.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها