تاریخ انتشار:1400/11/17 - 02:01 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 169497

سینماسینما، مرسده مقیمی

این‌که در این دوره از جشنواره فیلم فجر با فیلم‌های ضعیف و عجیبی مواجه هستیم حرف تازه‌ای نیست و احتمالا در این روزها بارها و بارها شنیده‌اید اما عمق فاجعه در حال وقوع نه به هنگام تمسخر «لایه‌های دروغ» در سالن اهالی رسانه پیداست و نه به هنگام خشم‌شان در مواجهه با «ماهان»، که اتفاقا در تعریف و تمجیدهای عجیب و غریب از آثاری که در بهترین حالت معمولی و نهایتا قابل توجه به عنوان اثر اول‌اند، نمایان می‌‌شود.

اطلاق عبارتِ وصفیِ مهمِ «بهترین فیلم جشنواره»! به «ملاقات خصوصی» بیشتر مشخص می‌کند که در چه برهوت بی‌آب و علفی در چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر گیر کرده‌ایم. روزگاری نه چندان دور این صفات را به «درباره الی» و «این‌جا بدون من» و… نسبت می‌دادیم و حالا بیشتر به نظر می‌آید این عبارات روی دست نویسندگان مانده! بالاخره نیمی از جشنواره گذشته و اقلا باید برای یک فیلم به عنوان پدیده جشنواره نوشت!

نکته جالب اما این‌جاست که کسانی که در روزهای اخیر برای تحقیر و تمسخر فیلم ضعیف «لایه‌های دروغ» آن را به سینمای هند ارجاع می‌دادند، دارند برای هندی‌ترین فیلم جشنواره مدح می‌نویسند. نگارنده البته فیلم هندی را نه تنها فحش نمی‌داند که اتفاقا برای آن علاقه و احترام ویژه‌ای قائل است و کاش «ملاقات خصوصی» واقعا با کانسپت عاشقانه‌ای که کاملا فضای سینمای عاشقانه هند را تداعی می‌کند؛ موفق عمل می‌کرد اما نکته این‌جاست که انگار عاشقانه آسیایی ساختن به صورت اصیل و کلاسیک‌اش برای فیلمسازان ما نگران‌کننده است، فیلمسازان ایرانی علاقه وافری دارند به ساختن فیلم در ژانر من‌درآوردی و غلط اجتماعی.

فیلم اول شمس از همین رو آسیب می‌بیند و اتفاقا از نسخ بسیار مطلوب و تماشایی هندی‌اش فاصله می‌گیرد و در نشست مطبوعاتی‌اش به جای قیاس با نمونه‌های عاشقانه دائما با «ابد و یک روز» قیاس می‌شود، چون فیلمساز پا در هواست بین ساختن یک عاشقانه با کهن‌الگوهای مشخص و فیلمی درباره فقر و لات‌بازی و دروغ از سر جبر اجتماعی و مافیای زندان و مواد مخدر! و دقیقا برای همین فیلمی است دوپاره که از هر دو سمت باز می‌ماند.

کهن‌الگوی اصلی فیلم بر مبنای عشق تصادفی صورت گرفته، عشقی که اصلا بنا نبوده وجود داشته باشد و فقط وسیله‌ای بوده برای رسیدن به هدف؛ در واقع یک فریب اما به مرور مهم، جدی و واقعی می‌شود (این کانسپت غالب فیلم‌های عاشقانه هندی است) در «ملاقات خصوصی» اما سوال اصلی این است که کدام عشق؟ از همان چت‌های ابتدایی نوع مواجهه پسر و دختر بر عاشقانه‌های دختران و پسران نوجوان سوار است؛ واقعا آدمی در سن و سال پری‌ناز ایزدیار با تعریف از عکس پروفایل‌اش و گفتن جمله عاشقانه انگلیسی عاشق می‌شود و‌ نمی‌فهمد طرف قصد خام کردن‌اش را دارد؟! واقعا؟! از آن سو هم دائما تاکید می‌شود که او دختر سرسختی است! سرسخت و رام‌نشدنی! ولی چت و چند ویس و تعریف‌های لوس او را می‌کشاند پای سفره عقد! تعریف سرسختی عوض شده به گمان‌ام.

عاشقانه‌ای که ما می‌بینیم جز همان چند رفتار تصنعی و نوجوانانه بیشتر بناست در تصاویری تابوشکنانه در اتاق ملاقات خصوصی رخ دهد که البته در سینمای ما گامی به پیش است و خلوت زناشوییِ درستی را تصویر کرده اما عشقی شکل نگرفته تا این خلوت تابوشکن دیدنی از آب در آید! اگر عشقی از ابتدا بوده که ما نمی‌بینیم و اگر با این فرضیه که فریب است و واقعی نیست قابل توجیه باشد باید اقلا در ادامه روند تبدیل‌اش به عشقی واقعی را ببینیم. آن صحنه مکالمه تلفنی و زد و خورد بعدش واقعا کافی نیست، تلاش خوبی است اما کافی نیست!

و این کافی نبودن به سبب همان ترس از ساختن فیلمی کاملا عاشقانه و آسیایی است که مبادا انگ هندی بودن! بخورد. برای همین است که فیلمساز تصویر رویایی دشت و دمن را نشان می‌دهد، حتی اجازه می‌دهد گاهی موسیقی روی آن سوار شود اما خودش آن را در نطفه خفه می‌کند! از آن سو در نیمه دوم هم که بناست تمرکز اصلی بر موضوعات اجتماعی باشد و امتیازش را از بداعت موضوع بگیرد تا قصه می‌خواهد جان بگیرد و حداقل در طرح دغدغه اجتماعی‌اش موفق باشد دوباره به کهن‌الگوی عاشقانه‌اش باز می‌گردد و از آن‌جا که عشق آن‌طور که باید شکل نگرفته، پایان اثر هم بیش از آن‌که عاشقانه باشد تلاشی برای فرار از عذاب وجدان به نظر می‌رسد.

در نهایت «ملاقات خصوصی» علی‌رغم بازی‌های خوب و روان‌اش و فضاسازی چشم‌نوازش موفق نمی‌شود آن عاشقانه آسیایی و تاکیدا هندی‌ای را که می‌خواسته بسازد چون ترسیده محکوم شود و تصور کرده برای تشویق شدن عشق کافی نیست و برای همین در این مهم ناکام می‌ماند و می‌شود فیلمی که می‌خواهد عاشقانه باشد اما اثرگذاری‌اش را از طرح مسائل تلخ جامعه می‌گیرد، نه از آن عشقی که داعیه‌اش را دارد! چرا که شهامت‌اش را نداشته تا فیلم را به تمامی خرج ساخت عاشقانه‌اش کند، کاری که برای مثال صفی یزدانیان در فیلم «در دنیای تو ساعت چند است» با تمرکز کامل بر خلق روایتی عاشقانه به آن دست می‌یابد.

فیلم هندی ساختن، فیلم بد و ضعیف ساختن نیست؛ شهامت ساختن داستانی عاشقانه و موکدا سانتی‌مانتال است که یک فیلم هندی خوش آب و رنگ مقابل‌مان می‌گذارد که قطعا نیاز سینما و مخاطب ماست؛ فیلمی که فیلمساز نترسد از این‌که تمام قصه‌اش به ناز و ادای یار و دلبری‌های عاشق و دیالوگ‌های عاشقانه بگذرد و نخواهد برای نشان دادن دغدغه‌مندی، مسائل اجتماعیِ لایک بگیر را به آن الصاق کند تا مبادا صرفا عاشقانه بماند و بی‌ارزش تلقی شود! اگر هم قصد دارد در دل عاشقانه‌اش از تلخی‌های جامعه‌ای که در آن زیست می‌کند نیز بگوید لازم است اول با شجاعت کامل عاشقانه‌اش را به انجام برساند تا جامعه و مشکلات‌اش در بستری درست و کامل خودنمایی کند نه این‌که الصاقی به نظر برسد و از روند اصلی و عاشقانه اثر جلوتر بایستد و جلوه‌گری کند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها