تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۲/۱۵ - ۱۵:۴۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 132266

سینماسینما، جابر تواضعی

کرونا ظرف چند روز پزشکان و پرستاران را به نمادهای ایثار و ازخودگذشتگی تبدیل کرد. چیزی که این اواخر و مخصوصاً بعد از ماجرای خطای پزشکی عباس کیارستمی، مدام خلافش را می‌شنیدیم. چیزهایی مثل عدم تعهد، گرفتن زیرمیزی، عدم نصب کارت‌خوان و فرار مالیاتی و الخ.

نمی‌خواهم هیچ‌کدام از این‌ها را رد یا تأیید کنم. هدفم بازخوانی یک‌سونگری است. این‌که چه طور می‌شود یک دسته، گروه یا شغل در چشم ما بزرگ می‌شوند یا از چشم ما می‌افتند. مثلاً همین دو ماه پیش به پزشکی مراجعه کردم که حاضر نبود به سؤالاتم درباره بیماری‌ام که به همین دلیل به او مراجعه کرده بودم و او پول ویزیتش را گرفته بود، جواب بدهد. دفعه بعد هم که برای تمدید رسید ویزیت برای ارائه به بیمه سراغش رفتم، با داد بدرقه‌ام کرد. اما از این طرف از پزشکان و پرستارانی می‌خوانیم که از جانشان مایه می‌گذارند.

بیایید صادق باشیم: هیچ‌کس با نیت خدمت به خلق پزشک و پرستار نمی‌شود. ملاک ما برای انتخاب رشته، بالا بودن میزان ایثارش نیست، چیزی است که با آن راحت‌تر و زودتر به پول بیش‌تر و جایگاه اجتماعی بالاتر برسیم. برای همین برایم جالب است بدانم انگیزه پزشکان و پرستارانی که از جانشان می‌گذرند و به بیماران کرونایی سرویس می‌دهند، چیست. خبری آمده بود که رئیس بیمارستان فلان کادر پزشکی و پرستاری‌اش را با شلاق و انفصال از خدمت از ترک کار ترسانده بود. پس آیا حقوق چندبرابر و امثال این‌ها می‌تواند یکی از راه‌های تشویق و به کار گرفتن آن‌ها برای مقابله با این بیماری بی شاخ و دم باشد؟

باور کنید نتایج تحقیقاتی از این دست، در آینده خیلی به درد می‌خورد. اما حدس می‌زنم نتیجه این خواهد بود که هیچ شغلی به ذات شغلی قهرمانانه و ایثارگرانه نیست. هیچ‌کس به ذات قهرمان نیست و همه بالقوه قهرمان‌اند. این تفاوت تیپ و شخصیت است و مثال روشن‌اش برای من چیزی است که بیضایی در تفاوت برخوانی «آرش» خودش با «آرش» سیاوش کسرایی در «سرزدن به خانه پدری»* می‌گوید؛ این‌که آدم پای آرش کسرایی خوابش می‌گیرد. چون آرشی که او ساخته، یک «تیپ» است؛ یک قهرمان به ذات، تیپیکال و قالبی است و از شکم مادرش قهرمان به دنیا آمده. بر عکس، آرشی که بیضایی تصویر می‌کند، یک آدم معمولی است. یک «شخصیت» است که به‌واسطه تصمیمی که در لحظه می‌گیرد، به قهرمان تبدیل می‌شود. این یعنی هر کس توانایی بالقوه قهرمان شدن را دارد.

این امکان کمابیش در هر رشته و شغلی وجود دارد. مهم این است که آیا ما می‌توانیم تصمیم قهرمانانه بگیریم یا نه، و مهم‌تر این‌که آیا آن تصمیم را با تخیل تندیس قهرمانی‌مان می‌گیریم یا ارزش کاری که می‌کنیم، برایمان مهم است. در مورد خودم بعید می‌دانم بتوانم از چنین آزمونی سربلند بیرون بیایم، شما را نمی‌دانم.

*تواضعی، جابر (۱۳۸۳)، سرزدن به خانه پدری، چ اول، تهران: انتشارات روشن‌گران و مطالعات زنان.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها