تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۵/۲۹ - ۱۷:۰۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 24560

 

علی‌اصغر کشانی در نشریه هنر و تجربه نوشت :

«پات» نخستین فیلم بلند امیر توده روستا، دانش‌آموخته ادبیات نمایشی از دانشگاه سوره است که از ۱۶ سالگی به ساختن فیلم‌های کوتاه روی آورده است؛ فیلم‌های کوتاهی چون «آقای ایول»، «تلألؤ»، «دزد شکلاتی»، «شیوا»، «سیاه و سفید» و… توده روستا که از علاقه‌مندان حمایت از حیوانات است و به‌شدت دل‌نگران آسیب‌هایی است که جامعه از روی نادانی به حیوانات و محیط زیستش می‌زند، شخصیت اصلی فیلمش را مانند روبر برسون در «ناگهان بالتازار»، یک حیوان انتخاب می‌کند. «پات» گرچه چند سالی از زمان تولیدش می‌گذرد، اما بر خلاف ضرباهنگ آرام و نماهای بلند و ثابتش با درون‌مایه خشونت و نبود ارتباط، یکی از تلخ‌ترین آثار این سال‌هاست و خب طبیعی بود که همه این‌ها دست به دست هم دهد و ما را کنجکاو هم‌صحبتی با این فیلم‌ساز ۳۴ ساله کشورمان کند.

تو فیلم‌های کوتاه زیادی ساخته‌ای، ایده اولیه اولین فیلم بلندت «پات» از همان سال‌ها در ذهنت شکل گرفته بود؟

ایده اولیه‌اش از حدود سال ۷۹ شکل گرفت، مدتی فراموشش کردم و زمانی هم می‌خواستم فیلم کوتاهش را بسازم. حدود هفت سال پیش ایده کنونی «پات» با آن ایده کوتاه اولیه ترکیب شد و هسته اولیه این قصه شکل گرفت و شروع به نوشتن فیلمنامه‌اش کردم.

مسیری که سگ داستانت می‌رود، ما را با داستانک‌ها و آدم‌های مختلفی آشنا می‌کند. این داستانک‌ها هرکدام قرار بوده ایده‌های مستقلی باشد که در طول این سال‌ها در ذهنت بوده؟

به جز قصه آخر و کلیت قصه، باقی داستان‌ها در زمان نوشتن فیلمنامه شکل گرفتند.

چرا از بین حیوانات سگ را انتخاب کردی؟

سگ جزو معدود حیواناتی است که به انسان نزدیک است و خیلی از رفتارهای انسانی را از خودش بروز می‌دهد. به نظر من بعضی آدم‌ها اگر بخواهند به باطن خود بازگردند، شاید مشابه‌سازی حیوانی‌اش شبیه به سگ ‌شود و این به کاری که من می‌خواستم بکنم، خیلی نزدیک بود. برای همین سگ را انتخاب کردم.

انتخاب سگ پاسخ به یک‌جور دغدغه محیط زیستی و حمایت از حیوانات هم می‌تواند باشد؟

شک نکن! من در عمرم تصور نکردم به یک حیوان آزار برسانم. یادم است در کودکی با تیر و کمان یک گنجشک زدم و با وجود سن کم عذاب وجدان زیادی گرفتم. این ارتباط با حیوانات همیشه و ناخواسته در ذهنم بوده.

تا قبل از «پات» تجربه ارتباط با حیوانات را داشتی؟

نه، اما خبرهای آزاردهنده زیادی از ارتباط نامناسب انسان با حیوان می‌شنیدم که آزارم می‌داد. این‌ها به‌هرحال در جایی یک‌جور واکنش ایجاد می‌کند و خب طبیعی است که در کنار این دغدغه، می‌بینی که دغدغه اجتماع و آدم‌هایش و مقایسه بین این‌ها را هم آورده‌ام، تا از راه این مقایسه بتوانم مسائل اجتماعی را مطرح کنم.

این توجه تصویری به سگ هم انگار یک ساختار متناسب با خودش را ایجاد کرده، مثل دیده شدن پای آدم‌ها به جای تمام‌قد دیده شدنشان. یا اصلا در جاهایی حذف و کمتر دیده شدن شخصیت‌ها و مردم دوروبر، به نظر تو یک ساختار با خودش می‌آورد؟

درست است، انتخاب سگ زاویه دوربین ما را تغییر داد. تماشاچی را هم با همین رویکرد همراه کردیم. جاهایی هم که نیاز هست، فقط آدم‌ها را می‌بینیم، اما وارد قصه‌ها که می‌شویم، مقداری بازتر ماجرا را نشان می‌دهیم. ببین جایی آدم‌ها مهم نیستند، اما به‌تدریج به آدم‌هایی برمی‌خوریم که در روند ماجرا اهمیت پیدا می‌کنند. برای همین به ترکیبی از قاب‌های جدید می‌رسیم.

پس دلیل اصلی برای ندیدن برخی شخصیت‌ها چه بود؟

من دوست داشتم مخاطب آن شخصیت را در ذهنش بسازد و از صداها بتواند آن آدم را در ذهنش تصویر کند.

با وجود این‌که در دوره‌ای که «پات» را ساختی، تب دوربین روی دست فیلم‌سازان زیادی را وسوسه کرده بود، تو چرا از این همه قاب و نماهای ثابت و طولانی استفاده کردی؟

خب اقتضای خود فیلمنامه هم بود که فیلم هیجان کاذب نداشته باشد. در همان صحنه احتمالی تصادف هم قاب ما ثابت است و این برای من چالش‌برانگیز بود که چطور می‌توان یک صحنه دلهره‌آور را در یک پلان و بدون سنت‌های متداول ساخت.

نمی‌خواستی لحن یکدست فیلم به هم بخورد؟

جنس روایتی ما خیلی نرم و آرام است و من علاقه‌ای به برهم زدن ریتمم با هیجان کاذب ندارم. شکل کنونی این داستان از نظر من درست‌تر است.

اگر دوربین روی دست می‌گرفتی، کارت راحت‌تر می‌شد؟

خب آن زمان گرایش به این شیوه زیاد شده بود. سال‌هاست می‌بینیم که متاسفانه در انبوهی از فیلم‌ها دوربین روی دست را زیاد نمی‌شناسیم. به صرف این‌که دوربین بلرزد و حرکت کند، با اصول این شیوه نمی‌تواند هم‌خوان باشد. برای دوربین روی دست باید خیلی چیزها مثل زاویه دید تعریف شود و ما اگر می‌خواستیم دوربین روی دست بگیریم، کارمان خیلی راحت‌تر می‌شد.

کار با حیوان هم مثل کار با انسان به همین راحتی‌ها نیست. به‌خاطر همین کارت از این نظر که دوربین روی دست نبوده، سخت و پیچیده‌تر و زمان‌برتر بوده. درست است؟

وقتی به یک بازیگر بگویی از نقطه «آ» بیرون قاب بیا و در نقطه «ب» درون قاب بایست، این را باید بارها تکرار کرد. حالا فکر کن بخواهی این را با حیوان اجرا کنی. طبیعی است که سخت‌تر است.

جاهایی از فیلم واکنش آدم‌ها در برخورد با سگ را می‌بینیم. جاهایی آدم‌ها به‌خاطر اعتقاد به ناپاک بودن سگ او را از خود می‌رانند، یا فردی که همه جور خلافکاری ازش سرمی‌زند، دستش را پس از برخورد با سگ با گل می‌شوید. با این ایده‌ها می‌خواستید مسئله رابطه نادرستی را که انگار ناشی از یک‌جور ناآگاهی نسبت به سگ است، طرح کنی؟

به نظرم این فیلم برداشتی از جنس نگاه اجتماعی نادرستی است که در جامعه ما وجود دارد. در یک کشور خارجی ببینید اگر سگی از کنار چند آدم عبور کند، واکنش‌ها عجیب نیست. اگر از «ترس از حیوان» عبور کنیم که امکان دارد در همه جای دنیا وجود داشته باشد، بخشی که حس منفی نزدیک شدن به برخی حیوانات است، برگرفته از اتفاقی است که در جامعه ما دارد می‌افتد.

«پات» یک‌جور پرداختن به مسئله خشونت هم هست؛ خشونت انسان‌ها نسبت به هم (کشتن، فشار برای سقط جنین به دختر جوان، روابط بین معتادها و…) و البته نسبت به حیوانات. سگ‌کشی که انگار یک امر طبیعی شده و ما می‌بینیم مأمورانی در فیلم این اقدام را انجام می‌دهند، یا کارگر پارک که جارویش را به سمت سگ پرتاب می‌کند. همین اواسط خرداد هم خبر فاجعه‌آمیز کشتن هشت هزار سگ در رفسنجان منتشر شد که رکوردی در ایجاد فاجعه در یک کشور است. چه خوب می‌شد فیلمت زودتر از این‌ها پخش می‌شد تا تلنگری باشد.

متاسفانه خشونت علیه حیوانات در ایران، پیشینه تاریخی دارد. انگار یک حس برتری‌جویی است. خب در دوره پارینه‌سنگی انسان نیاز به شکار داشته. اما حالا جامعه پیشرفت کرده و می‌بینیم که این کار چرخه محیط زیستی را از بین می‌برد و خطرناک است. شک نکنیم که باید از آن پرهیز کنیم. حالا گروه‌های مردم‌نهادی دارند مردم را آگاه می‌کنند تا از حالت واکنش منفی بی منطق نسبت به حیوانات فاصله بگیریم و متمدنانه به آن نگاه کنیم.

خشونتی که نسبت به زنان در فیلم می‌بینیم، چطور؟

به نظرم هر روز که جلو می‌رویم، دارد کمتر می‌شود. اما خشونت اجتماعی که در سطح شهر می‌بینیم، متاسفانه خیلی مختص ماست. البته به نظرم شرایط نسبت به قبل دارد بهتر می‌شود و یک آگاهی عمومی به وجود ‌آمده است. این اتفاق خوبی در کشور است. البته ترکیب این‌ها یک یا چند درصد از واقعیت است. حتی همان منقرض کردن سگ‌های خیابانی توسط شهرداری را که در فیلم می‌بینیم، مثال می‌زنم. تو تصویری در فیلم دیدی؟

نه.

خب این یعنی من که دارم این فیلم را می‌سازم، معتقدم که نشان دادن خشونت خودش یک‌جور ترویج خشونت و شکستن حریم رخداد است. البته این نگاه شخصی من است. در بعضی از کشورها در عین ناباوری علاقه‌مندند در یک فیلم خون بیشتری نشان دهند که جذاب‌تر شود. البته این را هم بگویم آن زمان که من این فیلم را ساختم، حال جامعه خیلی از این چیزهایی که من گفتم، بدتر بود.

یک جایی مرد تازه به دوران رسیده به دختر می‌گوید با این کار آینده‌ات را خراب می‌کنی. و دختر با پوزخند جوابش را می‌دهد. انگار تو هیچ کورسوی امید و آینده روشنی با رفتار متجاوز این تازه به دوران رسیده‌ها ندیده‌ای. درست است؟

من معتقدم اتفاقی که در سال‌های اخیر در کشور ما رخ داده، اتفاق عجیبی در دنیاست. یک نسلی آمده دوران اوج نسل قبلی را از او گرفته و دوران اوج نسل بعدی را هم به او نمی‌دهد.

در مورد روایت هم می‌خواستم بپرسم اگر با پیش‌فرض این‌که هر جا سگ هست، روایت پیش می‌رود به فیلم نگاه کنیم، در یکی دو جا مثل سوارشدن سگ به باربند آن نیسان، انگار از این قاعده پیروی نکرده‌ای. چرا؟

همان‌طور که در ابتدا هم گفتم، قاب‌بندی من بسته جلو می‌رود و در جاهایی به نمای باز می‌رسد. این لزوما به معنی نفی روایت اصلی من که با یک سگ پیش می‌رود، نیست. منظورم این است که ما باید بین دو دیدگاه جدایی قائل شویم؛ یکی این‌که روایت ما دارد در مکانی جاری می‌شود که سگ هم هست. خب اگر با این فرضیه جلو برویم، نوع نگاه روایتی ما هم درست از آب درمی‌آید. من با علم بر این‌که این نقد احتمالا به موقعیت‌هایی مثل سوارشدن به باربند نیسان یا نرفتن به مکان پخش نذری وارد شود، فیلم را ساختم. ببین، من دو دلیل داشتم؛ یکی این‌که من به هر قیمتی نمی‌خواستم این سگ همراه این شخصیت‌ها باشد، چون خیلی باسمه‌ای می‌شد. برای همین هم ترجیح می‌دادم حس صحنه درست باشد تا این ایراد روایتی گرفته شود. در جایی که نذری پخته می‌شود، وقتی آن آدم‌ها نمی‌گذارند سگ وارد شود، منِ فیلم‌ساز هم به حریم آن‌ها احترام گذاشته‌ام و نمی‌خواستم آن حریم را به هر قیمتی بشکنم. این موقعیت با موقعیت آدم انگشتربه دستی که در فیلم می‌بینیم، خیلی فرق می‌کند. چون یکی از آن‌ها نگاه مذهبی است و یکی شبه‌مذهبی است. هزارتا ایده می‌شد داد، مثلا سوراخی در دیوار که سگ بتواند آن‌جا را ببیند. اما من نمی‌خواستم خودم را درگیر این اتفاقات کنم. ببین، راوی دانای کل ما با شخصیت اصلی دارد حرکت می‌کند و یک نوکی به داستانی می‌زند که در ادامه هم به آن می‌پیوندد و در آن مکان هم هست. در مورد سوارشدن به پشت نیسان هم ما پلان سوارشدن او را نشان ندادیم. خب روایت اشتباه نیست و سگ دیرتر نمایش داده می‌شود، چون ترجیح من این بود که سوال‌هایی که مرد در بخش جلویی نیسان از زن می‌پرسد، ما را در یک شک و تردید قرار دهد. من این را بیشتر دوست داشتم. کما این‌که از شخصیت زن در این موقعیت، گرفتن قلاده سگ برنمی‌آید، و من نمی‌خواستم به هر قیمتی این کار را بکند.

فیلم تو اثر کم‌هزینه‌ای به نظر می‌رسد. از بودجه فیلمت راضی بودی؟

فیلم من به اندازه دستمزد آبدارچی یک فیلم پرهزینه در ایران ساخته شده. من هم بر همین اساس و با درنظرگرفتن چنین هزینه‌ای فیلمنامه‌ام را نوشتم و ساختم .

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها