قدمت سینمای آلمان به اواخر قرن نوزدهم میرسد و در دوره ۱۹۱۸-۱۹۳۳ تاثیرات قابل توجهی، هم از دیدگاه فنی و هم هنری، بر سینما داشته است. برخلاف سایر سینماهای ملی که در زمینه سیستمهای سیاسی به نسبت پیوسته و پایداری رشد کردهاند، آلمان در قرن بیستم شاهد تغییرات فراوانی در هویتش بوده است. این تغییرات باعث به وجود آمدن دورهها و جنبشهای مختلفی در سینمای این کشور شدند.
سینماسینما، آرزو قربانپور: برای آشنایی با آخرین تغییرات این سینما، «هفته فیلم آلمان» با نمایش شش فیلم داستانی و یک مستند به همت گروه هنر و تجربه و با همکاری سفارت آلمان از هفتم تا سیزدهم آبان برگزار شد و در این هفته توبی اشرف، منتقد و مدیر جشنواره آرت برلین، در کارگاههای فیلمسازی حضور پیدا کرد. با او به گفتوگو نشستیم تا از زبان او درباره سینمای آلمان بشنویم.
جایگاه سینمای نوین آلمان در جهان چگونه است؟
سوال بزرگی است. من خیلی درباره جایگاه سینمای نوین آلمان خوشحالم. بیایید اول درباره فیلمی حرف بزنیم که اخیرا در سطح بینالمللی سروصدای زیادی به پا کرد؛ فیلم «تونی اردمن» ساخته مارن آده. خیلی خوشحالم چنین فیلمی که از بُعدی بهشدت رادیکال، بسیار طولانی و شخصی است و توسط فرد انعطافناپذیر و هنریای مانند مارن آده ساخته شده، تا این حد موفق شد و البته از معدود فیلمهای کمدردسری بود که در سطح بینالمللی بدون راه افتادن بحثهایی مانند آلمان شرقی، آلمان نازی یا ارتش سرخ و چیزهای دیگر به موفقیت رسید. این فیلم یک فیلم غیرمتعارف کمدی درام معمولی است. من از اتفاقی که رخ داده، خوشحالم. بهطور کلی فیلمهایی که در سطح بینالمللی موفق میشوند، فیلمهایی هستند که برای سلیقه مخاطبان عامتر مناسبترند و تعصبات خاصی درباره آلمان یا تاریخ آلمان دارند و من معمولا طرفدار آن سبک از فیلمها نیستم، چون همگی به نوعی اسیر قصهگویی، روایت و محتوای قراردادی هستند و من غالبا آنها را بیاصالت میدانم. مطمئن نیستم چه فیلمهای آلمانی دیگری در دنیا به فروش میرود. فیلمهای متنوع زیادی به کشورهای دیگر فروخته میشود. فیلمهای بزرگ و کوچک زیادی هستند که حتی تماشاگران آلمانی آنها را نمیبینند و در آلمان از سمت مردم مورد استقبال قرار نمیگیرند، فروش نمیکنند و درنتیجه به کشورهای دیگر نیز فروخته نمیشوند. بسیار خوشحالم که آخرین جنبش سینمای آلمان مکتب برلین بود و چند سال پیش در اوج خود قرار گرفت و نهتنها در آمریکا، بلکه در فرانسه و کشورهای دیگر نیز اکران داشتند. چنین جنبش هنریای را میتوان نماینده سینمای آلمان در خارج کشور محسوب کرد.
از آنجایی که به مکتب سینمای برلین اشاره کردید، به نظرتان مکتب سینمای برلین چقدر در شکلگیری سینمای جدید آلمان نقش داشته است؟
این مکتب هنوز بخشی از سینمای آلمان است و تصور میکنم از اوایل سال ۲۰۰۰ شروع شد و کمی بعد از آن، با کارگردانهایی مانند آنگلا شانیلیک، کریستیان پتزولد و بنجامین هایزنبرگ به اوج خود رسید. نوع فیلمهایی که آنها میساختند، دیگر خیلی ساخته نمیشود، چون اغلب کارگردانها مانند کریستوف هوچ هاسلر و بنجامین هایزنبرگ سبک فیلمسازی خود را از درامهای اجتماعی و شاعرانه به فیلمهای ژانری تغییر دادند که البته رشد جالبی است و باز هم میتوان گفت بخشی از مکتب برلین محسوب میشود.
سینمای آلمان پیشینه عمیقی در سینمای جهان دارد، چه شد که مدتهاست نامی مثل فاسبیندر، هرتزوگ و وندرس نمیشنویم؟
فاسبیندر دیگر زنده نیست و به همین خاطر دیگر چیزی از او نمیشنویم. اما هنوز خبرهای وندر به گوشمان میخورد. هنوز هم فیلمهای زیادی میسازد و در سطح بینالمللی تولید مشترک دارد و در آمریکا فیلم میسازد. او با آخرین فیلمش بخشی از جشنواره فیلم برلین بود، اما آنها مسیر فیلمسازی خود را تغییر دادهاند و دورهای در فیلمسازی داشتهاند که مانند فیلم «فیتزکارالدو» ساخته ورنر هرتزوگ و فیلمهای دیگر دورهشان گذشته است و چیزی شبیه به سازمان حامی در آلمان برایشان وجود نداشت. به این معنا که افراد شجاع زیادی در آلمان پیدا نشدند که از نظر مالی سرمایه مورد نیاز آنها را تامین کنند.
اهمیت پخش فیلمهای مستقل و هنری در سینماتکها چیست؟
به نظر من بالاترین اهمیت را دارند، چون در هر سینمایی این دسته از فیلمها فیلمهایی هستند که برخلاف عرف، توسط کارگردانهای جوان یا کارگردانهایی که میخواهند داستان متفاوتی بگویند، یا روشی تجربیتر دارند، ساخته شدهاند و ایستاتر و ساختارمحورتر هستند و فیلمهایی هستند که بهسختی سرمایه جذب میکنند. این فیلمها بهاصطلاح مستقل یا در انتظار سرمایهگذار هستند، یا کارگردانها حتی برای گرفتن سرمایه درخواست هم ندادهاند، زیرا میخواهند سریع فیلم خود را بسازند. جنبش جدیدی در آلمان هست که به آن مامبل کور(Mumblecore) آلمان میگویند. دستهای از فیلمسازان بسیار فعال مانند جاکوب لاس و تام لاس با سرعت بالایی فیلم میسازند. فیلم اول جاکوب لاس، « Love Steaks» نه از نظر تجاری، بلکه از نقطه نظر جهانی موفق بود. آنها در مسیر بسیار جدیدی که پیش گرفته بودند، انرژی زیادی میگذاشتند و همچون مستندسازها فیلم میساختند، به این معنا که با همه یکسان برخورد میکردند و هیچ فیلمنامهای وجود نداشت و این فیلمها پر از بدیههگویی و پر از انرژی تازهای بودند که به دلیل فیالبداهه بودن و وجود نداشتن هیچگونه فیلمنامهای نمیشد برای گرفتن سرمایه اقدامی کرد. شما فیلمنامه یا دستور عملی ندارید، چون همه چیز فیالبداهه ساخته میشود و برای همین مهم است که افراد بیشتری شجاعت ساختن فیلمهای متفاوت را به دست بیاورند.
درباره جشنواره آرت برلین که موسس آن هستید، کمی برایمان صحبت کنید.
جشنواره آرت فیلم جشنوارهای است که من تاسیس کردم. ایده این کار از وبلاگی به نام «استیل در برلین(Stil in Berlin)» سرچشمه گرفت و ایده اصلی را مری شِرپه، صاحب این وبلاگ که من برای او کار میکردم و یک ستون هفتگی را مینوشتم، مطرح کرد و گفت: «چرا یک جشنواره فیلم راه نیندازیم.» و من با خودم فکر کردم که میتوانم بهترین و تجربیترین فیلمهای خانه هنر را که دربارهشان نوشتهام، در جشنواره نشان دهم. اما بعد به این نتیجه رسیدم که کار کسلکنندهای است، چون همه آنها بهتازگی اکران شده بودند و این وبلاگ درباره برلین بود، بنابراین گفتم بیا جشنواره فیلمی درباره فیلمهای برلین بسازیم. درحقیقت چنین جشنوارهای در برلین وجود دارد، اما… نمیخواهم بگویم خیلی خوب مدیریت نمیشوند، اما فیلمهای مرتبط با برلین زیادی هستند و قصد من نشان دادن فیلمهایی بود که برلین را طور دیگری به تصویر میکشیدند، فیلمهای غیرمتعارفی مانند مکتب برلین که تجربی یا با صحنههای متفاوت بودند و قصد دیگر من این بود که مخاطبان را گستردهتر کنم و به تکتک آنها زیرنویس انگلیسی اضافه کنم و فیلمسازانی را دعوت کنم و به زبان انگلیسی گفتوگو داشته باشیم و شهری را که در آن زندگی میکنم و عاشقش هستم، به شکل متفاوتی به تصویر بکشم. شاعرانهتر، به سبکی رادیکالتر و از پشت لنز این فیلمسازان.
در نقدنویسی بیشتر روی چه چیزی تمرکز میکنید؟
من به قدری خوششانس هستم که میتوانم فیلمهایی را که دربارهشان نقد مینویسم، انتخاب کنم. اغلب درباره سینمای کوئیر مینویسم. فیلمهایی که درونمایه فمینیستی دارند، توجه من را جلب میکنند. گاهی دوست دارم درباره فیلمهای بلاک باستری که بودجههای کلان دارند، بنویسم. گاهی ممکن است حس کنم درونمایهای دارند که برایم قابل توجه است، یا گاهی میخواهم یک نقد بد برایشان بنویسم. به نظرم نوشتن درباره این فیلمها کار بهشدت آسانی است، اما بهندرت این کار را میکنم، زیرا میدانم برای ساخت چنین فیلمهایی، حتی اگر یک فاجعه از کار درآمده باشد، تا چه اندازه زحمت کشیدهاند و میدانم که نابود کردن چیزی که چند سال برای ساختش زحمت کشیده شده، با چند کلمه خیلی راحت است. من خودم را همزمان یک حامی میبینم که دوست دارم فیلمهایی را برای بیشتر دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن، معرفی کنم. فیلمهای تجربی، سینمای مستقل، فیلمهای جدید آلمانی، فیلمهایی که توسط فیلمسازان زن ساخته میشوند، به نظر من اهمیت بالایی دارند و البته همچنین فیلمهایی که درونمایه کوئیر و فمینیستی دارند.
آیا در نقد یک فیلم، همان اثر مهم است یا نه، کلیت کارنامه فیلمساز؟
سوال خیلی خوبی است. البته که این موضوع مهمی است که وقتی میخواهیم درباره فیلمی صحبت کنیم، باید تا چه حد کارنامه کارگردان را مورد توجه قرار دهیم. به نظرم گاهی در نظر گرفتن کل کارنامه یک کارگردان کار غیرعادلانهای است. برای مثال، وقتی ورنر فیلم جدیدی میسازد، کار راحتی است که بگوییم در دهه ۷۰ و ۸۰ فیلمهای جالبتری میساخت، اما من همیشه سعی میکنم روی خود فیلم تمرکز کنم و درونش یک چیز خوب پیدا کنم، حتی اگر از کارگردان محبوبم ناامید شده باشم و حس کنم به اندازه فیلمهای اولش فوقالعاده کار نکرده است. تلاش میکنم در ابتدا هنگام تماشای فیلم فیلمساز را از فیلم جدا کنم و بعد موقع نوشتن نقد یا پژوهش، او و کارهایی را که انجام داده یا نداده، در نظر بگیرم.
منتقد چه نقشی در پرورش فیلمسازهای آینده یا تاثیرگذاری روی فیلمسازهای باسابقه دارد؟
این هم یک سوال خوب دیگر است. زمانی بود که نقد از دیدگاه صنعت فیلمسازی مسئلهای حیاتی بود، بهخصوص در صنعت فیلمسازی آلمان. از آنجایی که آلمان از آن دست کشورهای فیلمدوست نیست، در آلمان تاثیر نقد بر موفقیت و شکست فیلم خیلی کمتر از آمریکاست. برای مثال مدتها این بحث در آمریکا برقرار بود که فیلمهای هنری، فیلمهای محبوب جشنوارهها مانند فیلمهای مکتب برلین وقتی اکران عمومی میشدند، بهشدت ناموفق بودند، درنتیجه این مسئله نشان میداد که منتقدان فیلم شاید روی خوانندگان اثر داشته باشند، اما هیچ تاثیری بر طرفداران فیلم نداشتند. بنابراین ممکن است نوشتن یک نقد بد هیچ تاثیری در نتیجه کار نداشته باشد. تمام فیلمهایی که ما عاشقشان بودیم، منظورم از ما، ما منتقدان فیلمهای بخش فرهنگی هستیم، برای مثال همگی یک کارگردان و فیلمهایش را دوست داشتیم، اما آن کارگردان در سینماهای آلمان موفق نبود و این مسئله باعث به وجود آمدن این سوال بدون پاسخ میشد که آیا هنوز در سینما نیازی به منتقد فیلم هست؟ مثال دیگری که میتوانم بزنم، درباره تولیدکنندگان فیلمهای با بودجه کلان در آلمان است که از منتقدان فیلم خوششان نمیآید. آنها دیگر فیلمهایشان را قبل از اکران عمومی منتشر نمیکنند تا منتقدان نتوانند درباره آنها بنویسند، چون نمیخواهند نقد بدی قبل از اکران درباره فیلمهایشان وجود داشته باشد، و این درست برعکس حرفی است که چند لحظه پیش گفتم.
آنها فکر میکنند منتقدان فیلم و نقدهای فیلم در آلمان روی مخاطبان تاثیر دارند و این موضوع صحت ندارد. فیلمهای زیادی وجود دارند که منتقدان با نامهای مستعار از آنها نفرت داشتند و ظاهرا همه با آن مخالف بودند، اما با موفقیتهای چشمگیری مواجه شدند و در مقابل، واکنش روسای استودیوهای این تهیهکنندگان این بوده که رسانه را محروم کنند و کاری کنند فیلمها در ابتدا برایشان قابل دسترس نباشد، و این نشان میدهد که یک طرف ماجرا مطمئن است که به این روش میتوانند تاثیر نقد را از بین ببرند. اما بههرحال من اصلا تاثیری نمیبینم که بخواهد از بین برود. بااینحال هنوز فکر میکنم تبلیغ و تحلیل و صحبت و نوشتن درباره فیلمها مهم است، اما تاثیرش روی تماشاگران را هنوز باید دید.
با تغییر روند دنیای نقدنویسی از پاپ به دنیای مجازی، نقش منتقد چه تغییراتی کرده است؟
باز هم یک سوال خوب دیگر، چون من را ناچار میکند کمی بیشتر وارد جزئیات شوم. در ابتدا باید گفت که دیگر منتقد فیلم بودن در آلمان یک شغل محسوب نمیشود. شما نمیتوانید به یک منتقد فیلم بودن تکیه کنید. من مشغول پنج یا شش کار بهطور همزمان هستم تا بتوانم نیازهایم را برطرف کنم. از ۱۰ سال پیش به من گفته شد که این کار یک شغل نیست، بلکه یک سرگرمی محسوب میشود. چیزی که درباره سوالتان میتوانم بگویم، این است که در ابتدا یک بحران در بازار نشر به وجود آمد. نشریات اینطور دربارهاش میگفتند، به این معنا که حقوق منتقدان فیلم بهطور کلی خیلی پایین آمده بود. این موضوع یکی از تاثیرات انقلاب دیجیتال هم بود. حالا شما به رایگان به همه چیز دسترسی دارید. تمام نقدهای من به رایگان منتشر میشود و حتی این سوال هم به ذهنم خطور نمیکند که چرا هیچ حقوقی بابتش نمیگیرم. این بعد منفی قضیه است، اما به گمانم سوال شما متفاوت بود. سوال شما این بود که تاثیرات مثبت این قضیه چیست. درواقع تاثیر مثبتش هم همان است، زیرا با ورود اینترنت و وبلاگها حالا همه میتوانند یک خبرنگار و منتقد فیلم باشند. وبلاگهای فیلم اهمیت بالایی پیدا کردهاند و حالا انتخاب بین اینکه آیا بهخاطر باورم به دیدگاه منتقدان فیلمِ یک روزنامه به سراغ خریدن یک روزنامه میروم یا فقط نگاهی به نوشتههای آنلاین مردم میاندازم، سخت است. جایگاه منتقدان فیلم که از دیدگاه من همین حالا هم تقریبا محو شده، روزبهروز پایینتر میآید. این بعد منفی قضیه است. بعد مثبت قضیه این است که همه میتوانیم بیشتر بنویسیم و تولید محتوا داشته باشیم و هر کسی میتواند یک پایگاه داشته باشد که خیلی هم مورد توجه قرار گیرد، مانند critic de که بهخوبی نویسندگانشان را انتخاب میکنند. آنها مقالات بسیار عمیق و زیبایی درباره فیلمها مینویسند و به جشنوارهها میروند و غیره. این یک فرصت است. چقدر به این نویسندهها حقوق میدهند؟ صفر یورو. من هم میتوانم برای آنها نقد بنویسم. از من خواستند این کار را بکنم، اما رد کردم و گفتم من به رایگان نمینویسم. دیگر نه. بله، اگر بخواهید، میتوانید یک منتقد فیلم باشید که برای دیگران به رایگان مینویسید، میتوانید وبلاگ فیلم خود را داشته باشید و شاید بتوانید توجهها را به خودتان جلب کنید و یک کانال یوتیوب بزنید و فیلمهای نقد فیلم بسازید. میتوانید خودتان را بهعنوان یک منتقد فیلم بشناسانید.
آیا فضای مجازی مثل فیسبوک محل نقد فیلم است؟
پایگاههای متنوعی برای این کار وجود دارد. یکی از دوستان من برای خود یک وبلاگ دارد که میتوانید آنجا هر چه میخواهید، بنویسید و وبلاگ دیگری هست که دو زن آن را اداره میکنند و درواقع وی بلاگ است، یعنی وبلاگ ویدیویی. تمام این وبلاگنویسان آثار خود را از طریق توییتر یا شاید اینستاگرام- در این مورد مطمئن نیستم- و اغلب با فیسبوک منتشر میکنند. اکثر نقدهایی که میخوانم یا به اشتراک میگذارم، از طریق فیسبوک است. البته که برای اطلاعرسانی به یک جایی نیاز دارید، چون من مطمئنم دهها هزار وبلاگ در اینترنت هست که هیچکس از آنها خبر ندارد و اگر من هم یک وبلاگ داشته باشم و در شبکههای اجتماعی تبلیغش نکنم و با دوهزار دوست فیسبوکم آن را به اشتراک نگذارم، هیچکس از آن خبردار نخواهد شد. این موضوع بهشدت اهمیت دارد. من فیسبوک را یکی از مهمترین شبکههای اجتماعی در آلمان میدانم. تمام پولهایی که به دست میآورم، از همین طریق است.
چقدر با سینمای ایران آشنا هستید؟
سینمای ایران را به قدر کافی نمیشناسم. همین امروز موزه سینما را دیدم. متوجه شدم که کارگردانهای زیادی را هنوز کشف نکردهام و از خودم مرتب میپرسم که دلیل اینکه آنها را نمیشناسم، چیست. آیا به این خاطر است که در آلمان پخشکنندهای ندارند. محمدعلی طالبی را به این خاطر کشف کردم که در بریتانیا پخشکننده دارد و فیلمهایی از او مانند «کیسه برنج» و فیلم «بادکنک سفید» جعفر پناهی را در آنجا دیدم. همهشان جزو فیلمهای محبوب من هستند. این فیلمها در آلمان قابل دسترس نیست، میتوانم نسخه دیویدی آنها را بخرم یا کرایه کنم، اما نه از خود آلمان. بنابراین در جواب سوال شما باید بگویم که کارگردانهای زیادی را نمیشناسم، چون به فیلمهای آنها دسترسی ندارم. از طرف دیگر، پخشکنندههای خانه هنر زیادی هستند که فیلمهای جعفر پناهی و رفیع پیتز و بقیه را پخش میکنند و من واقعا تحت تاثیر آثار آنها قرار گرفتم و اتفاقی را که در چند سال اخیر افتاده، دوست دارم. به نوعی شبیه یک موج نو است، نوع تازهای از قصهگویی، و من درباره اینکه در مراحل بعدی چه چیزی رخ میدهد، بسیار کنجکاوم. البته که آثاری در ایران هست که بهخاطر منافع سیاسی ساخته میشود و این بدین معناست که فیلمهایی هم درباره حقوق بشر و نقض حقوق بشر و مستندهایی درباره حقوق زنان ساخته میشود که مانند «تابوی تهران» مجاز نیستند، اما در سینماهای آلمان اکران شدهاند. این فیلمها ایرانی نیستند، اما تصویر خاص، جذاب و پرامیدی به نمایش میگذارند. فیلمهای مستندی هم که درباره ایران وجود دارد، قابل توجه است. پس میتوان گفت که ایران بهعنوان یک کشور در خانه هنر آلمان همیشه حضور پررنگی دارد، اما این موضوع بدین معنا نیست که فیلمهایی که به نمایش درمیآیند، ساخت ایران هستند. از طرف دیگر، شیرین نشاط فرد شناختهشدهای در آلمان محسوب میشود که فیلم «زنان بدون مردان» را در آلمان اکران کرده است و از بازیگر آلمانیای به نام پگاه فریدونی در آن استفاده کرده است. این فیلم تولید مشترک آلمان و فرانسه بوده و برای همین نمیتوان گفت که یک فیلم ایرانی است. درنهایت کارگردانهایی که در آلمان مرتب اسمشان به گوش میخورد و من آنها را میشناسم، اصغر فرهادی، جعفر پناهی و رفیع پیتز هستند.
از میان همین فیلمهایی که دیدهاید، چه چیزی در سینمای ایران بیشتر برایتان اهمیت دارد؟ و به نظرتان سینمای ایران چه تاثیری روی شما یا سینمای دنیا گذاشته است؟
اولین فیلمی که آگاهانه دیدم، فیلم «درباره الی…» ساخته اصغر فرهادی بود. به نظرم فیلمها و بازیگران ایرانی بینظیر زیادی هستند که هیچوقت به سینمای آلمان راه پیدا نمیکنند، برای مثال «مادر قلب اتمی». تمام این فیلمهایی که دیدهام، به نظر میرسد بیشتر روی مشکلات و کشمکشهای زندگی نسل جوان تمرکز دارند و حساسیت سینمایی و ساخت ماهرانه این فیلمها بهشدت متحیرکننده است. همچنین برای مثال در فیلم «جدایی نادر از سیمین» نوعی از پیشروی آهسته در فیلم وجود داشت که به مخاطب اجازه میداد شرایط بازیگرهای زن را حس کند؛ شرایطی که همان شرایط مردم ایران است. فراموش کردهام که بگویم فیلم «دایره» اولین فیلم ایرانیای بود که دیدم و قبل از آن نمیدانستم چه چیزی قرار است ببینم.
من در شهر کوچکی در آلمان زندگی میکردم و آنها هر چهارشنبه یک فیلم خاص را به نمایش میگذاشتند، اما به شما اطلاع نمیدادند که قرار است چه فیلمی ببینید، و من «دایره» را دیدم و از اینکه این فیلمها همیشه درباره مشکلات حرف میزدند و همزمان همیشه، هم خوشبین بودند و هم هنری، تکان خوردم و تحت تاثیر قرار گرفتم. اغلب فیلمهای ایرانی با سرعت خاصی پیش میروند. فیلمبرداری خاصی دارند. حساسیت و اشتیاق خاصی درون شخصیتهای فیلم حس میشود. بدون اینکه بخواهم قضاوت کنم یا بیش از حد بزرگش کنم، با نگاهی سختگیرانه میتوانم بگویم که فیلمهای ایرانی من را تحت تاثیر قرار دادهاند و برای مدتها درگیرم کردهاند. آن هم درحالیکه من فیلمهای زیادی میبینم و این موضوع نوعی دستاورد است، چون من فیلمهای زیادی میبینم که همهشان میخواهند شبیه کاری را انجام دهند که فیلمهای ایرانی میکنند، اما موفق نمیشوند. من آنها را بعد از یک روز فراموش میکنم، اما هنوز میتوانم حس بسیاری از فیلمهای ایرانی را بهخاطر آورم. درحالیکه در این لحظه با شما حرف میزنم، تمام این فیلمها برایم زنده میشوند. آنها عمیقا درونم جا گرفتهاند، انگار در قلبم جا داشته باشند، بهخصوص فیلمهای کودکان، آنها واقعا من را تحت تاثیر قرار دادند.
ماهنامه هنر و تجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- سینمای ملی ایران را تعریف کنید و شکل آن را بکشید
- امروز، روز ملی سینما نیست!
- سینماگران ایرانی برای اسکار ۲۰۲۵ چقدر شانس دارند؟
- سینماگران ایرانی در اسکار ۲۰۲۵ چقدر شانس دارند؟
- تمجید مدیر نتفلیکس از فیلم اصغر فرهادی
- فرهادی تجریباتش را در اردن به اشتراک میگذارد
- ترایبکا ۲۰۲۴ برندگانش را معرفی کرد/ انیمیشن ایرانی برنده شد
- فرهادی داور جشنواره ترایبکا شد
- صعود مقاومت ناپذیر و حیرت انگیز آقای کارگردان/ نگاهی به فیلم «چهارشنبه سوری» به مناسبت سالروز تولد اصغر فرهادی
- شهاب حسینی؛ تنوع در پذیرش نقش، تناقض و شتابزدگی در واکنشها
- این هنر و تجربه آنتی ویروسی ست بر فیلم های به هرقیمت مسخره
- بزرگداشت اصغر فرهادی در جشنواره کلمبیایی
- دعوت هندیها از اصغر فرهادی
- با حکم دادگاه؛ «قهرمانِ» فرهادی تبرئه شد
نظر شما
پربازدیدترین ها
- ردپای یک کارگردان مؤلف / نگاهی به فیلمهای کوتاه سعید روستایی
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
آخرین ها
- اختصاصی سینماسینما/ نامه امیر اثباتی به کمال تبریزی؛ کنجکاوم بدانم قرار است در شورای پروانه نمایش چه گلی به سر سینما بزنید
- با تصویری از فیلم سینمایی «مادر»؛ پوستر چهل و سومین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد
- برآیندی از نظرسنجیهای مختلف؛ بهترین فیلمهای ۲۰۲۴ به انتخاب بیش از ۴۰۰ منتقد
- «ژاله علو مرگ ندارد»/ بدرقه پیکر ژاله علو به خانه ابدی
- «دِویل» به ۵ اجرای پایانی رسید/ بررسی نمایش در یک گفتگوی مجازی
- سوینا منتشر میکند؛ ۳ داستان کوتاه با صدای نازنین مهیمنی
- با حکم وزیر ارشاد؛ اعضای جدید شورای پروانه نمایشِ فیلمهای سینمایی منصوب شدند
- رونمایی از دو سرویس همراه اول در بازدیدهای معاون راهبردی رئیسجمهور و رگولاتوری
- هیات امنای انجمن سینمای جوانان ایران منصوب شدند
- کتاب «صحنه عشق من است» رونمایی میشود/ تقدیر از ادنا زینلیان
- خسرو خسروشاهی: کسی دیگر در دوبله نمانده است/ امیدوارم چراغ دوبله خاموش نشود
- نخستین جایزه ملی پویانمایی فراخوان داد
- رونمایی از سرویسهای دیجیتال و هوش مصنوعی همراه اول با حضور وزیر ارتباطات
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ فیلمِ بعدی نولان، اقتباسی از اودیسه است
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ هیأت داورانِ فیلمهای کوتاه داستانی معرفی شدند
- آیا بهروز شعیبی گزینه خوبی برای مدیریت انجمن سینمای جوان است ؟
- همه در اندوه خاموشی صدایی ماندگار/ پیامهای تسلیتی که برای درگذشت ژاله علو منتشر شد
- میزبانی ۱۱ سالن از جشنواره بینالمللی تئاتر فجر
- اعضای آکادمی سینمای مستند ایران انتخاب شدند
- با حکم رئیس سازمان سینمایی؛ بهروز شعیبی مدیرعامل انجمن سینمای جوانان ایران شد
- شبنشینی غیرایرانی در هفتِ یلدایی
- جوایز ادبی و دوستان و دشمنان واقعی
- انتقاد نویسنده روزنامه اعتماد از جشنواره سینما حقیقت : اغلب آثار شلخته و پروپاگاندایی بودند
- بلا گردان / در حاشیه مستند «ضد قهرمان»
- کوتاه درباره «ملاقات با جادوگر» لمپنیسم سینمایی!
- بازدید معاون اول رییسجمهور و وزیر ارتباطات از غرفه همراه اول
- پس از ۳۸ سال؛ رئیس فیپرشی استعفا داد
- نمایش غلامرضا لبخندی / گزارش تصویری
- جشنواره ملی تئاتر کوتاه کیش افتتاح شد/ معرفی داوران بخش عکس
- پرورش نسل آینده تئاتر ایران؛ جشنواره تئاتر «خوشه پروین» به دنبال کشف استعدادهای کارگردانان زن جوان است