سینماسینما: آنچه میخوانید سخنرانی ابوالفضل جلیلی، فیلمساز و فیلمنامهنویس در نشستی است که به کتاب «متافیزیک شعر» مهدی مظفری ساوجی اختصاص داشت. جلیلی در مقام هنرمند و دوست مولف درباره او و کارش در این کتاب گفت.
من با مهدی مظفری دوستم. گاهی با هم مینشینیم و چیزهایی تعریف میکنیم. هفته گذشته که به خانهام آمده بود، صحبت این جلسه شد و به من گفت: بیا اینجا. گفتم: من نه شاعرم، نه سوادش را دارم. برای چه بیایم؟
گفت: تو سینماگر مولفی و سینمایت هم به شعر نزدیک است. من هم در صفحاتی از این کتاب به رابطه شعر و سینما و سینمای شاعرانه پرداختهام. بیا درباره همین موضوع صحبت کن. به هر حال، امروز عصر که به سمت این جلسه راه افتادم، پیش خودم گفتم سخنرانی من در این مجلس، چقدر برای خودم جالب خواهد بود. اصلا من در چنین جمعی چه میخواهم بگویم. بعد فکر کردم وجودم در این جلسه، مثل آدمی است که در یک هواپیمای بویینگ ۷۴۷ چهار موتوره و خیلی قدرتمند نشسته، با تعداد زیادی مسافر ادیب و سخنور و دانا. مهدی مظفری هم کاپیتان این هواپیماست. یکدفعه آنجایی که دیگر همه خسته شدهاند و حوصله مسافران سررفته، بلند میشود میآید یقه من را میگیرد و میگوید بنشین توی کابین و لندینگ کن! یعنی هواپیما را بنشان.
میگویم: مهدی من نمیتوانم، کار من نیست.
میگوید: نگران نباش ابوالفضل، من کنارت هستم. تو فقط هواپیما را بنشان.
به هرحال، گفتم باشد و آمدم. حالا آمدهام که هواپیما را در فرصتهای آخر بنشانم. اگر زیاد تکان خورد یا اتفاقی افتاد، ببخشید (خنده حضار) …
حالا من میخواهم مثل آن کاپیتان، کمی راجع به خودم بگویم، چون مهدی گفته موقع لندینگ، این سه جلد کتاب را هم بگیر و وقتی هواپیما را نشاندی، در فرودگاه درباره متافیزیک شعر با مردم صحبت کن!
من گفتم: اگر میتوانستم سه جلد کتابِ به این بزرگی بخوانم، موقعی که دیپلم گرفتم، میخواندم که پدرم به آرزویش برسد و دکتر شوم، نه اینکه به قول خودش مطرب شوم. (خنده حضار)
بعد گفتم: لااقل راجع به خودم صحبت کنم و حداقل یک تیزر درباره خودم بروم، چون فیلمهای مرا که در ایران نشان نمیدهند. البته هر وقت به خارج میروم، در آنجا راجع به متافیزیک خیلی صحبت میکنم. (خنده حضار) به خدا. مرا میبرند در کالج، در فرانسه و میگویند برای محصلان سینما درباره متافیزیک یا به قول خودشان متافورم، صحبت کنم. من هم آنجا صحبت میکنم. کسی هم نیست و هر چه بگویم قبول میکنند. (خنده حضار) زبانم هم خوب نیست، بنابراین، هر جا دیدم شک کردند، میگویم:
Excuse me don’t understand
ولی در ایران، برخلاف آنجا، هیچوقت نه فیلمم را نمایش دادهاند و نه توانستهام صحبت کنم، آن هم در حضور اساتیدی مثل شما.
متاسفانه گاهی آدم در اینجا رفتارهایی را میبیند که دچار تعارض و تردید میشود. اینکه حرفی بزنی و در خلوت طور دیگری رفتار کنی از آن کارهاست که به قول حافظ باید در آن شک کرد. یادم هست اولین شعری که خواندم از حافظ بود. پدرم آن را زده بود به دیوار خانه:
روضه خُلدِ برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمتِ درویشان است
ولی خب دیگر کسی این حرفها را قبول ندارد. به هر حال، همان موقع که داشتم با خودم کلنجار میرفتم که بتوان مساله تعارضها و تناقضهای دوگانه واعظانی را که حرف و عملشان به قول حافظ با هم نمیخواند لااقل برای خودم حل کنم، تصویری از علامه طباطبایی در لابراتوار تلویزیون به دادم رسید و نجاتم داد. آدمها غالبا تجربههایی از حضور دارند. حالا یکی کمتر، یکی بیشتر. تجربههایی که اغلب در غیاب از خود رخ میدهد. یعنی تا وقتی آدم در بند خود است، خبری از حضور نیست. من هم با دیدن آن تصویرِ بدونِ صوتِ علامه طباطبایی در لابراتوار تلویزیون، بهچنین تجربهای رسیدم. تصویری که دست مرا گرفت و آرامآرام انگار دریچهای باز شد و فهمیدم حضور یعنی چه. این تجربه همان درک متافیزیکی از زندگی است که گاهی در شعر و سینما یا اشکال دیگر هم بیان هم منعکس میشود. مثلا برای خود من یکی از این تجربهها مربوط میشود به سالهای بسیار دور؛ به روز امتحان بازیگری در دانشکده هنرهای دراماتیک. روزی که عزتالله انتظامی و علی نصیریان و رکنالدین خسروی و اسماعیل شنگله قرار بود از دانشجویان علاقهمند به بازیگری امتحان بگیرند. به خاطر بینشی که آن زمان، گروهی از مردم از هنرپیشگی داشتند و سینما را حرام میدانستند، صبح روز امتحان، بعد از آنکه مادرم گفت اگر بروی شیرم را حلالت نمیکنم، تصمیم گرفتم بروم و به خدا گفتم اگر قبول شدم، نمیروم. ماه رمضان بود و روزه گرفته بودم. زمانی بود که نماز شب میخواندم و خیلی به این امور توجه داشتم. مدام جمله مادرم که صبح قبل از بیرونآمدن از خانه گفته بود و تاکید کرده بود که «تو میخواهی با زبان روزه بروی هنرپیشه شوی!» جلوی چشمم بود. به هر حال رفتم. آمدم و در خیابان ایران کلی با خودم کلنجار رفتم که بروم یا نروم. برای امتحان هم دو روز بیشتر فرصت نداشتیم. در حین همین گفتوگوها با خودم، به دانشکده رفتم و وارد سالن امتحان شدم. دیدم آقایان اساتید انتظامی و نصیریان و خسروی و شنگله جزو امتحانگیرندگان هستند. هر چه فکر کرده بودم به نتیجه نرسیده بودم. آخرسر رفتم گفتم: ببخشید من یکی از دوستانم فوت شده و امروز نمیتوانم بیایم؛ میتوانم فردا بیایم؟ آقای انتظامی گفت: اشکالی ندارد آقا، بفرمایید.
رفتم و دوباره فردا صبح آمدم. باز کلی با خودم کلنجار رفتم که خدایا چه کار کنم؟ بروم؟ نروم؟ در خیابان ایران مدام بالا و پایین میرفتم و صلوات میفرستادم و میگفتم خدایا به من الهام کن، بگو چه کار کنم؟! بروم امتحان بدهم یا نه؟
خدا گفت: اصلا فکر میکنی بروی امتحان بدهی قبول میشوی که حالا اینقدر منت سر من میگذاری؟
گفتم: نمیدانم.
بعد یکدفعه به ذهنم آمد و به خدا گفتم: میروم امتحان میدهم، اگر قبول شدم، به خاطر تو نمیروم. (خنده حضار)
گفتم: خدا میخواهد روی من را کم کند…
به هر حال، رفتم. حالا هی اضطراب داشتم که چه خواهد شد، چون در خانواده ما هیچکس در این عوالم نبود. یعنی اصلا سابقهای از هنرپیشگی یا به قول پدرم مطربی در خانواده ما نبود. در سالن امتحان ایستاده بودم که یکدفعه انتظامی گفت: برو بچه! برو اجرا کن ببینیم چه کار میکنی!
از در پشت رفتم روی صحنه. همین که وارد صحنه شدم، آنقدر نور زیاد بود که یکلحظه اصلا به عالمِ دیگر رفتم. یعنی دیدم دیگر هیچکس را نمیبینم. آنهمه آدم پایین نشسته بودند، انتظامی و نصیریان و… هیچکدام را اصلا نمیدیدم. به قول سعدی: گفتی از این جهان به جهان دگر شدم. یعنی به نقطه انقطاع رسیدم و از همه بریدم. گویی منم و یک حضور. برای همین همیشه میگویم تئاتر، حضورش بر سینما میچربد:
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
یادم هست دو متن داده بودند که باید یکی را برای اجرا انتخاب میکردیم. یک متن از شکسپیر بود و یک متن هم از بهرام بیضایی. من اصلا نمیدانستم شکسپیر کیست. به هر حال، متن بیضایی را انتخاب کردم. شعری هم داشت که هنوز در خاطرم مانده:
بزن نیزن بزن نیزن چه نیکو میزنی نیزن
بزن کاین شهر در خواب است
بزن کاین قلب بیتاب است
بزن نیزن که آواز تو هم نشنیده میماند…
به هرحال، حرکت کردم و این را روی صحنه آنقدر خوب اجرا کردم که واقعا از فیزیک به متافیزیک رفتم. و از آن بالا گفتم: قبولم ولی نمیآیم. (خنده حضار)
آمدم پایین. دورم را گرفتند و به من گفتند: تو کجا دوره دیدهای؟
گفتم: نمیآیم. نمیآیم. اصلا گناه دارد. نمیآیم.
و فرار کردم. (خنده حضار) فرار کردم و دیگر نرفتم تا موقعی که سینما حلال شد. (خنده حضار)
اما در پایان، مهدی مظفری مرا دعوت کرده که درباره متافیزیک شعر صحبت کنم. حالا فردا میگوید: ابوالفضل تو آمدی فقط راجع به خودت گفتی. اینهایی که گفتم البته بیارتباط با متافیزیک شعر نیست. به هر حال، راستش من شعری شنیدهام که به نظرم متافیزیکترین شعری است که تا امروز به گوشم خورده. البته تا قبل از این جلسه، تعریف و تصور دیگری از شعر داشتم و فکر میکردم وزن و قافیه است که شعر را به وجود میآورد و اگر شعری وزن و قافیه نداشته باشد اصلا شعر نیست و مثلا اگر چنین شعری میشنیدم یا میخواندم که:
آه ای سپید
من در تو میرفتم
تاریکی شاخهها را میشکست و…
میگفتم اینکه شعر نشد. بالاخره شعر باید مثل حافظ یک وزن و قافیه و حرکت و ریتمی داشته باشد که خب، خوشبختانه امروز آقایان صحبت کردند و من یاد گرفتم و جوابم را گرفتم و فهمیدم که شعر، نباید حتما دارای وزن و قافیه باشد و چیزی که در اصل، شعر را شعر میکند، جوهر یا همان روحی است که مهدی هم در کتابش به آن پرداخته و اسمش را گذاشته متافیزیک شعر.
برگردم به شعری که گفتم متافیزیکترین شعری است که شنیدهام. اتفاقا این شعر هم وزن و قافیه ندارد و اصلا شعر در مفهوم متداول و متعارف نیست. بیشتر حس شاعرانهای است که بعد از شنیدن یا خواندن آن به آدم القا یا منتقل میشود. خاطره دبیر بازنشستهای از یک جلسه امتحان انشاء در مدرسه راهنمایی است. دبیری که در آن جلسه، نقش ممتحنه یا مراقب را داشته. این شخص تعریف میکرد که آن زمان، امتحانات را خیلی سخت میگرفتند و مثل حالا نبود که کیلویی دکترا بدهند. گویا امتحان ششم بود و موضوع انشاء هم تعریف شجاعت با ذکر یک مثال. ورقهها را پخش میکنند. دو دقیقه بعد، یکی از دانشآموزان بلند میشود و میگوید: بفرمایید!
ورقه را میدهد و بیرون میرود. ممتحنه میگوید: نگاه کردم دیدم ورقه کاملا سفید است و تنها یک جمله روی آن نوشته شده: «شجاعت یعنی این».
این، متافیزیکیترین شعر یا حس شاعرانهای بود که من با شنیدن آن دریافت کردم. تقدیم به همه شما و مهدی مظفری.
منبع: روزنامه اعتماد
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- کارگاه انتقال تجربه ابوالفضل جلیلی در موزه سینما/ رونمایی یک مستند در مشهد
- معرفی داوران جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی
- در رونمایی از ۲ کتاب سینمایی مطرح شد؛ دیالوگها برگرفته از زندگی است/ بومی سازی شخصیت شناسی
- بالن نقرهای جشنواره سه قاره برای «درب»
- داوران بخش بینالملل جشنواره فیلم کوتاه تهران معرفی شدند
- به بهانه سالروز تولد کیومرث صابری فومنی /روایت مجیدی ،پیمان قاسمخانی ، کمال تبریزی وابوالفضل جلیلی
- تبریک کانون کارگردانان به ابوالفضل جلیلی به خاطر موفقیت در شانگهای
- «مسیر معکوس» ابوالفضل جلیلی برنده دو جایزه از جشنواره فیلم شانگهای شد
- پروانه نمایش ۲ فیلم صادر شد
- پروانه ساخت چهار فیلم صادر شد
- فراخوان فستیوال سینمای ایران در شانتیئی منتشر شد/ معرفی هیات داوران و عوامل
- ابوالفضل جلیلی: سیاهنمایی در سینما وجود ندارد/ کرونا از زندگی ما حذف نمیشود
- برگزیدگان بخش بینالملل آکادمی افسانه زندگی معرفی شدند/ «رفقای عزیز»، بهترین فیلم
- لیست اولیه بهترین فیلم خارجی زبان/ ابوالفضل جلیلی مدیر چهارمین دوره بخش بینالملل آکادمی افسانه زندگی
پربازدیدترین ها
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- جایی که ترس نیست/ نگاهی به فیلم «خرس نیست»
- موقعیت سیاسی امروز جهان روی جوایز اسکار فیلم خارجی تاثیر میگذارد؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- درگذشتِ نیلز آرستروپ و پارک مین جه
- «دو پرتره از دو نقاش معاصر» بررسی شد/ دانشگاهها نباید تنها به آموزش تئوریک بسنده کنند
- «مردی متفاوت» بهترین فیلم جوایز گاتهام شد
- تصاویری از پشت صحنه سریال«آیدا بین»
- کنسرت-نمایش لیلای بی مجنون / گزارش تصویری
- انتشار فراخوان اولین جشنواره عکس و فیلم تهران؛ «لالهزار»
- برنامه کارگاههای جشنواره «سینماحقیقت» اعلام شد
- علیرضا رئیسیان مطرح کرد؛ مرگ مغزی سینمای ایران بر اثر یک شوک غیرعادی
- رکوردهایی که با یک فروش انفجاری جابهجا شد/ فروش ۳ روزه «موآنا ۲»؛ بهترین افتتاحیه انیمیشنی از والت دیزنی
- معرفی مستندهای بلند و نیمهبلند هجدهمین جشنواره «سینماحقیقت»
- میزبانی صربستان از سومین جشنواره فیلم مستند ایران
- فوت یکی از برندگان اسکار/ مارشال بریکمن درگذشت
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ ۱۷ فیلم برتر برای تماشای آنلاین در آذر ۱۴۰۳؛ از «بیتلجوس ۲» تا «ماریا»
- کارگردان «کابین» مطرح کرد/ یاسر خیر: گفتوگو، گمشده فرهنگ ماست
- حسین توشه درگذشت
- معرفی ۲۰ مستند کوتاه راه یافته به بخش ملی جشنواره «سینماحقیقت» هجدهم
- اکران آنلاین از سینماحقیقت حذف شد/ رأیگیری مردمی جشنواره زیر نظر خانه سینما
- موقعیت سیاسی امروز جهان روی جوایز اسکار فیلم خارجی تاثیر میگذارد؟
- فصل دوم «بازی مرکب» از ۲۶ دسامبر (۶ دی ماه) عرضه میشود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کدام بازیگران برای ایفای نقش پادشاهان برنده اسکار شدند؟
- هوش مصنوعی در مخابرات آینده؛ «صدرنشین» بازار نشر
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ آیا اعتیاد هالیوود به دنبالهها آینده سینما را میبلعد؟
- «طلا»؛ بازگوکننده یکی از بزرگترین سرقتهای تاریخ بریتانیا
- مسعود اطیابی : در ۸ ماه اخیر ، ۹ فیلمنامه من رد شده است
- انتشار نسخه سینمایی «زخم کاری ۳»
- تام کروز یک فیلم ترسناک بازی میکند
- چهاردهمین جشنواره فیلمهای ورزشی به پایان رسید/ تصویب حمایت از ساخت فیلمهای ورزشی
- یک میلیون نفر از اول آذر به سینما رفتهاند/ رقابت فیلمهای کمدی و کودک در گیشه سینماها
- برگزاری نخستین بوتکمپ تحلیلگر داده توسط همراه اول
- آدام سامنر درگذشت