سینماسینما، سپیده ابرآویز:
«آخرین کسی که آقای کاف. الف را دید» اولین تجربه فیلمسازی علی دلگشاست. کارگردان در این اولین قدم، گامی خطرناک برداشته است. او تصمیم گرفته پیش از آنکه سراغ قصه گویی برود و سینمای کلاسیک را مشق کند، سمت و سوی تازه ای بگیرد و «نگاری بشود که به مکتب نرفت و خط ننوشت»…
فیلم با آمدن یک کمیسر پلیس (که اساسا در ایران وجود ندارد و همان کارآگاه وطنی است) به شهر (یا به قولی دهی) آغاز می شود. کمیسر آمده است تا راز مرگ نویسنده ای به نام کاف. الف را کشف کند. در سکانس اول تمام المان های یک اثر پلیسی به چشم می خورد. یک کمیسر یا کارآگاه داریم با بارانی و کلاه و یک نفر همراه دارد (که راهنمایی اش می کند) و یک مرگ مشکوک و چند نشانه اولیه از احتمال قتل.
مقتول نویسنده است (و یحتمل به دلیل همین نویسنده بودن قدری خل و چل و البته منزوی). تمام کلیشه ها در خدمت حرکت به سوی ژانر مهجور جنایی – کارآگاهی است. کمیسر در شهر راه می افتد و سوال جواب که نه، بیشتر از مردم جواب می گیرد و اساسا کمترین دیالوگ را دارد. همه چیز تا اینجا کاملا رئال است. کمیسر در یک شهر شمالی (که در تیتراژ شیرگاه و اطراف لنگرود ذکر شده) پای گذاشته. آدم ها کاملا واقعی اند، حرفهای شان کاملا منطقی و ساده است و مسیر همانی است که باید باشد؛ مسیری برای کشف قاتل.
ناگهان فیلم تغییر جهت می دهد. تمام این روایت های واقعی را کنار می گذارد و عامدانه از رئال فاصله می گیرد و می کوشد تا تمام قوانین ساخت اثری کلاسیک را در هم بشکند.
کمیسر در اتاق مقتول تنهاست که متوجه یک تابلوی نقاشی می شود. تابلویی با امضای پ. کاف و این آغاز اتفاقاتی است که مطلقا از جنس یک سوم اول فیلم نیست. حالا کمیسر دنبال نقاش (پ. کاف) که زنی جوان است، راه می افتد. زن تابلوهایش را در میان جنگل و کنار دریا و نزدیک خط راه آهن رها کرده است. حرف نمی زند و مردی را که حتی در تیتراژ هم مرد مرموز نام دارد و همه جا دنبال کمیسر است، می بیند، اما به کمیسر نمی گوید که این مرد کیست.
فصل تازه ای از ارائه تصاویری تازه آغاز می شود. نویسنده در خانه اش است. مرد مرموز هم آنجاست. کمیسر هم هست. تصاویر در هم ادغام می شوند. تصاویر توالی زمانی و مکانی ندارند. تصاویر… تصاویری که می تواند سینمای مدرن باشد، با گسستن از سنت ها، با تکیه بر شخصیت، با سفر و سرگردانی و دور شدن از منطق و گرایش به روایت سوبژکتیو، با پایان بندی باز و حاکمیت ابهام. همچنین می تواند کوششی باشد در جهت ساخت فیلمی سورئال. با استفاده از تصاویر تکان دهنده، با استفاده از هدف عزیمت تا رسیدن، با استفاده از تصاویر غیرمنطقی و ذهن ناهشیار و شبیه سازی یک خواب آشفته یا رویایی درهم. یا حتی فراتر از همه اینها فیلم می تواند پهلو بزند به سینمای پست مدرن؛ اما فقط پهلو بزند و نه بیشتر.
همه این مولفه ها هم در تئوری قابل فهم ترند تا روی پرده و هنگام تماشای فیلم «آخرین کسی که آقای کاف. الف را دید». فیلم اگرچه میان همه این گونه ها، قرابت بیشتری با سینمای سورئال دارد، اما آنقدر وجه سورئالیستی را می چسبد که ظاهرا بقیه زوایا فراموش می شوند. به نظر می رسد فیلمساز چنان مرعوب فرم و تکنیک و بازی های ذهنی شده است که اصل روایت را به کل کنار گذاشته است. فیلم اگرچه می تواند طبق قواعد سینمای مدرن قدری گیج بزند، اما نباید مخاطب را گیج کند و روابط علّی در لایه های آن از دست برود.
اگر قصد فیلمساز ساخت یک فیلم ساختارشکن است، پس بد نیست تمام قواعد را از همان سکانس اولیه ساختارشکن تعریف کند. اینکه آقای کاف. الف یا خانم پ. کاف اسم ندارند، خیلی خوب است. اصلا خوراک همین جنس فیلم های مدرن یا سورئال است، اینکه فیلم در قدری لازمانی سر می کند، بد نیست، این که کمیسر میان خیال و کابوس و رویا و هذیان و واقعیت دست و پا می زند، درست است. اما چه بهتر که شهر هم رئال نبود. چه بهتر که لامکانی هم به این لازمانی اضافه می شد. (گرچه لازمانی محض هم حاکم نیست و کمابیش نشانه هایی از دهه ۴۰ یا ۵۰ شمسی دیده می شود.) چه بهتر که هیچ پرسوناژی لهجه نداشت و هیچ خانه و مغازه ای پلاک. چه بهتر که از المان تکراری توفان و صدای باد و چراغی که در حال روشن و خاموش شدن است و هویت محرز و ملموس آدم ها دور می شد و بسیاری چه بهترهای دیگر.
چون قرار است چیزهای دیگری تعریف کند که مطلقا از جنس زندگی عادی نیستند. البته در دل همین غیرعادی ها نمی شود و نباید معمای محض طرح کرد. نمی شود به هیچ سوالی پاسخ نداد. نمی شود گیج و گنگ مرد مرموز را آورد و در حد حدس و گمان جلو رفت که شاید او شخصیت داستانی نویسنده است. شاید خود کمیسر است، شاید، شاید، شاید..
و همه اینها می تواند نشانگر این باشد که اگرچه با فیلم غیرمتعارفی مواجهیم، اگرچه تجربه ای تازه را تجربه می کنیم، اما این تجربه نیازمند ورز آمدن است. هنوز جا دارد که علی دلگشا با سینما دست و پنجه نرم کند. حتی اگر تهیه کننده غیرمتعارفی همچون امیرشهاب رضویان پشت کارش باشد.
بد نیست علی دلگشا از آسانترها شروع کند و حال و هوای سینمای ایران را بیشتر بسنجد، مخاطب و ذائقه اش را بهتر بشناسد و وقتی «عیار» درست دستش آمد، کارهای به این غیرمتعارفی بسازد.
به قول کیارستمی: «اول سینمای قصه گو را یاد بگیریم، بعد برویم سراغ ضد قصه.»
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- تقدیم «ترانهای عاشقانه برایم بخوان» به کیانوش عیاری/ سینما دارای یک زبان مشترک است
- «برهوت» آماده نمایش شد/ رونمایی از نخستین تصویر فیلم
- بررسی روانشناختی فیلم عطر داغ در رادیو
- معرفی شورای سیاستگذاری دومین جشنواره فیلم کوتاه «سلفی ۲۰»
- گزارش مراسم افتتاحیه نمایشگاه «۵۷ تا ۶۷ به روایت امیرشهاب رضویان» / روایت جنگ در تابلوهای یک سینماگر و طلب حلالیت از بهمن فرمانآرا نمایشگاه
- فراخوان چهارمین دوره جشنواره فیلم و تئاتر هیلاج
- سرگردان بر فراز دریایی از مه/ نگاهی به فیلم «آخرین کسی که آقای کاف-الف را دید»
- زمانی که هست و مکانی که نیست/ نگاهی به فیلم «مکان»
- گفت وگو با علی دلگشا، کارگردان «آخرین کسی که آقای کاف- الف را دید»/ هدفم تمرین فیلمسازی بود
- نهمین جشن مستقل فیلم کوتاه / گزارش تصویری
- روایت امیر شهاب رضویان از زندگی مادری عشایری/ویدئو
- ماجرای طلب ۱۲ سالهی سه فیلمساز از شهرداری
- «مکان» هنر و تجربه در فجر مشخص شد
- انتشار نتیجه گفتوگوهای رضویان درباره پرونده پزشکی کیارستمی
- پرویزی «لابی» را به فجر می رساند
نظرات شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- مراسم رونمایی فیلم سینمایی برکه خاموش / گزارش تصویری
- جزئیاتی از ارقام قراردادهای یک سریال منتشر شد؛ پولپاشی VODها/ با این روند سینما ورشکسته میشود
- هشدار انجمن تهیه کنندگان مستقل سینما؛ نقش فروشی در سینمای ایران غیرقانونی است
- پنج جایزه برای «انتقام تیرهروزان» از جشنواره فیلیپینی
- آغاز دور جدید حراج شمارههای رند همراه اول
- فیلم کوتاه «پیاده»؛ ایکاش وطن جای بهتری برای ماندن بود
- میزبانی جشنواره تئاتر فجر از ۳ نمایش هنرمندان دارای معلولیت
- اکران آنلاین «قیف» از سهشنبه
- اولین اجرای «مزین السلطنه» تقدیم خبرنگاران میشود/ «ژن زامبی» در راه تماشاخانه هما
- معرفی برندگان گلدن گلوب ۲۰۲۵؛ پیشتازی «امیلیا پرز» با ۴ جایزه/ بردی کوربت بهترین کارگردان شد
- وقتی از سینمای حرفه ای و اصیل حرف می زنیم
- روزنامه فرهیختگان : فیلم پروین تبدیل به یک بیوگرافی متوسط شده
- عمارت روبرو برگزار میکند؛ سومین دوره «چشم در چشم» با رخشان بنیاعتماد
- ۲ فیلم جدید روی پرده سینماها میرود
- نگاهی به «هفتاد سی»؛ شروع امیدوارکننده بهرام افشاری
- در یک نشست فوقالعاده مطرح شد؛ دغدغههای تهیهکنندگان سینمای ایران چیست؟
- نمایش سه فیلم ایرانی در جشنواره هندی
- برگزاری هفتمین کنفرانس سنجش و ایمنی پرتوهای یونساز و غیریونساز با مشارکت همراه اول
- فیلم رسولاف میان بهترین فیلمهای غیرانگلیسی/ اعلام برندگان انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا
- در جشنواره فیلم گوتبورگ سوئد؛ ژولی دلپی جایزه یک عمر دستاورد هنری میگیرد
- نشست رسانهای جشنواره بینالمللی تئاتر فجر؛ دبیر جشنواره: به حواشی توجهی ندارم/ مشارکت ۲۸۱ هنرمند در جشنواره چهل و سوم
- انتقاد از سانسهای محدود فیلمهای غیرکمدی؛ کدام فیلمهای کمدی و جدی در هفته گذشته پرفروش بودند؟
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ اعلام آثار مسابقه کوتاه داستانی
- در یک اظهار نظر غیرمنتظره؛ اولیور استون «شرور» را بهترین فیلم ۲۰۲۴ دانست
- دردم از عشق است و درمان نیز هم
- تقدیر وزیر ارتباطات از همراه اول بابت حسن تدبیر در پایهگذاری سایت ارتباطی امیرآباد دشتروم
- فوت دو بازیگر تئاتر؛ علی رشوند و مریم منصوری درگذشتند
- «۲۱ گرم»؛ وزنِ روح
- بهرهبرداری از سایتهای روستایی جدید همراه اول در کهگیلویه و بویراحمد با دستور وزیر ارتباطات
- گیشه سال سینما در تسخیر انیمیشن و دنبالهها/ ۱۰ فیلم پرفروش سینمای جهان در سال ۲۰۲۴
خانم منتقد انتظار داشتن این اقا بره خارج از کشور یا کلا دکور بزنه من خودم فیلم را دیدم تا قبل از تیتراژ پایانی کلا معلوم نیست با یک شهر ایرانی طرف هستیم در واقع قصه در بی مکان و بی زمان داره اتفاق می افته