تاریخ انتشار:1401/01/22 - 12:40 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 173121

جمشید گیل در سایت عصر ایران نوشت : اخبار مربوط به دعوای حقوقی آزاده مسیح‌زاده و اصغر فرهادی، موجب شده فیلم مستند “دو سر برد، دو سر باخت” (ساختۀ خانم مسیح‌زاده)، بینندگان زیادی در فضای اینترنت پیدا کند. نفس این واقعه، طبیعتاً به سود خانم مسیح‌زاده است و احتمالا فرصت‌‎هایی را برای فیلم‌سازی او در آیندۀ نزدیک فراهم می‌کند.

اگرچه معمولا “موفقیت” راه رسیدن به شهرت را هموار می‌کند ولی شهرت هم در حصول موفقیت یا در تحقق سریع‌تر موفقیت می‌تواند موثر باشد؛ به شرط اینکه فرد مشهور واجد استعداد لازم برای کسب موفقیت در زمینۀ کاری‌اش باشد.

آینده نشان خواهد داد آیا خانم مسیح‌زاده می‌تواند از شهرتی که در اثر دعوا با اصغر فرهادی نصیبش شده، نردبانی بسازد برای رسیدن به بام موفقیت یا نه؟ البته منظور این نیست که آزاده مسیح‌زاده این دعوای حقوقی را برای کسب شهرت راه انداخته است. اما او خواسته یا ناخواسته از طریق درافتادن با استادش، شهرتی چشم‌گیر به دست آورده که ممکن است بسیاری از موانع ورود به دنیای سینما را از پیش روی او بردارد.

اما برویم سر اصل مطلب. در فیلم “دو سر برد، دو سر باخت”، خانم مسیح‌زاده تلاش زیادی می‌کند تا صحت ادعای آن مرد شیرازی در خصوص تحویل دادن کیف پول به صاحبش را معلوم سازد.

مطابق ادعای مرد جوان شیرازی، آقای شُکری- که به دلیل ناتوانی در پرداخت مهریۀ همسرش زندانی است- یک کیف پر از پول در نزدیکی زندان پیدا کرده و آن را به زنی تحویل داده که خود را صاحب کیف معرفی کرده است.

آن زن زهرا یعقوبی نام دارد و آزاده مسیح‌زاده در اپیزود دوم و سوم از مستند سه اپیزودی‌اش تلاش ناکامی دارد برای پیدا کردن او. در مستند، کسی می‌گوید اصلا چنین زنی وجود ندارد و زادۀ تخیل آقای شکری است، کس دیگری هم می‌گوید چنین زنی وجود دارد.

اگرچه مستندساز در پایان فیلمش، پس از پیدا نشدن زنی به نام زهرا یعقوبی، تصریح نمی‌کند چنین زنی قطعا وجود خارجی ندارد و آقای شکری (زندانی) دربارۀ او و تحویل پول به او دروغ گفته اما مستند را تلویحا با همین نتیجه‌گیری به پایان می‌برد.

پایان هر سه اپیزود مستند، به زیان آقای شکری است. در پایان اپیزود اول، چنان‌که آوردیم، یکی از مصاحبه‌شوندگان می‌گوید برخی معتقدند چنین زنی (زهرا یعقوبی) زادۀ تخیل آقای شکری است. در پایان اپیزود دوم، آزاده مسیح‌زاده به شدت از آقای شکری عصبانی است که چرا ناگهان غیب می‌شود و تلفنش را جواب نمی‌دهد.

اپیزود سوم هم با این جملات به پایان می‌رسد: «بعد از ۱۰ ماه تلاش برای پیدا کردن آقای شکری، متوجه شدم بابت بدهی مالی دوباره به زندان رفته و مشغول گذراندن محکومیت خود می‌باشد.»

مستندساز در پایان اپیزود دوم از آقای شکری شاکی است که چرا ناگهان مفقود می‌شود. عنوان اپیزود دوم “به دنبال زهرا یعقوبی” است. در حالی که جست‌وجو به نتیجه‌ای منتهی نشده، در پایان اپیزود خشم مستندساز را بابت گم و گور شدن آقای شکری می‌بینیم. گویی آقای شکری برای پیدا کردن زهرا یعقوبی با آزاده مسیح‌زاده چندان همکاری نکرده است.

عنوان اپیزود سوم “حقیقت گمشده” است؛ در پایان این اپیزود، مستندساز این توضیح را مکتوب می‌کند که دَه ماه تلاش کرده آقای شکری را پیدا کند و موفق نشده. در واقع مستندساز ابتدا به دنبال زهرا یعقوبی بود ولی نه تنها او را پیدا نمی‌کند، بلکه آقای شکری را هم گم می‌کند!

به این ترتیب، ابتدا زنی که – بنا‌بر ادعای شکری – خودش را صاحب کیف حاوی پول معرفی کرده و کیف را از شکری تحویل گرفته، پیدا نمی‌شود، سپس خود شکری عملا از همکاری برای پیدا کردن این زن امتناع می‌کند، و نهایتا خود شکری هم چنان مفقود می‌شود که مستندساز برای پیدا کردنش ده ماه تلاش می‌کند.

بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم این مستند تلویحا این نکته را القا می‌کند که آقای شکری دروغ گفته و اصلا زنی به نام زهرا یعقوبی در کار نبوده که کیف حاوی پول را گم کرده باشد و سپس آن را از شکری پس گرفته باشد.

البته مستندساز احتیاط می‌کند و قضاوت قطعی و صریحی تحویل تماشاگر نمی‌دهد. اما کلیت اپیزودهای دوم و سوم و البته پایان‌بندی هر سه اپیزود، تلویحا دروغ‌گویی آقای شکری را محتمل‌تر از راست‌گویی وی جلوه می‌دهد.

در فیلم «قهرمان» اما اصغر فرهادی حتی تلویحا موضعی علیه زندانی شیرازی (آقای شکری) نمی‌گیرد و بیننده را به این سمت سوق نمی‌دهد که دروغ‌گویی زندانی شیرازی دربارۀ پس دادن پول به صاحب پول را محتمل‌تر از راست‌گویی او بداند.

دغدغۀ فرهادی اصلا پیدا کردن زنی که علی‌الادعا صاحب پول بوده و پولش را از خانوادۀ زندانی پس گرفته نیست.
فرهادی بر این نکته تاکید دارد که قدرت سیاسی و رسانه رسمی (تلویزیون و زندان‌بانان و…) و جامعه (مردم و خیریه)، مایل بودند از رحیم (زندانی شیرازی) قهرمان بسازند و وقتی که قهرمان خودساخته‌شان چندان باب طبع شان از آب درنمی‌آید، او را از اوج عزت به حضیض ذلت می‌کشانند.

فیلم فرهادی، برعکس مستند خانم مسیح‌زاده، با زندانی شیرازی هم‌دلی دارد و فراز و فرود منزلت اجتماعی او را دست‌مایۀ نقد اعوجاجات اخلاقی پیدا و پنهان حاکمان و مردم در این دیار قهرمان‌پرست می‌داند.

بنابراین معلوم نیست چرا آقای شکری بابت لطمه خوردن به حیثیتش از اصغر فرهادی شکایت کرده بود. شکایتی که البته در دادسرا رد شد و دستگاه قضایی نپذیرفت که فیلم قهرمان به حیثیت آقای شکری لطمه زده است. جناب شکری با این نگاه باید   از خانم مسیح‌زاده شکایت می‌کرد که در فیلم مستندش تلویحاً او را دروغ‌گو قلمداد می‌کند نه از فرهادی که او را قربانی فرهنگ حاکم بر جامعۀ ایران می‌داند.

حتی اگر نپذیریم آزاده مسیح‌زاده تلویحا ادعای آقای شکری دربارۀ پس دادن پول به صاحب پول را رد می‌کند، در این نکته نمی‌توان تردید کرد که مسألۀ اصلی مستند خانم مسیح‌زاده، بررسی صحت و سقم ادعای آقای شکری دربارۀ عودت پول به صاحبش (زهرا یعقوبی) است ولی مسألۀ اصلی فیلم اصغر فرهادی، نقد فرهنگ رسمی و عمومی جامعۀ ایران است نه بررسی راست و دروغ ادعاهای زندانی شیرازی.

در واقع فرهادی با پرداختن به این داستان واقعی، رویکرد انتقادی خود به ساختار سیاسی و به ویژه جامعۀ ایران را پی‌گیری کرده است و اگر کسی را هم تلویحا محکوم کرده باشد، آن فرد قطعا زندانی شیرازی (آقای شکری‌/ رحیم) نبوده است.

هم‌دلی فرهادی با زندانی شیرازی در فیلم “قهرمان” کاملا آشکار است. برعکسِ خانم مسیح‌زاده که دوسوم مستند خود را صرف بررسی این موضوع می‌کند که آیا زندانی شیرازی راست گفته است که پول پیداشده را به زنی به نام زهرا یعقوبی پس داده یا نه؟

شکایت شُکری از فرهادی، احتمالا دلیلی نداشته جز شهرت چشم‌گیر فرهادی و دیده شدن فیلمش در سرتاسر ایران و بسیاری از کشورهای جهان. اگر آزاده مسیح‌زاده هم شهرت و موقعیت فرهادی را داشت، بعید بود که با شکایت آقای شکری مواجه نشود.

به هر حال، با توجه به اینکه فیلم “قهرمان” پس از مستند “دو سر برد، دو سر باخت” ساخته شده، باید گفت اصغر فرهادی در فیلمش از آقای شکری اعادۀ حیثیت کرده؛ حیثیتی که در مستند خانم مسیح‌زاده، تقریبا مخدوش شده است.

شاید هم با نظر به همین اعادۀ حیثیت فیلم قهرمان از آقای شکری، قاضی دادسرا شکایت شکری از اصغر فرهادی را ناوارد دانسته و آن را رد کرده است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها