گاهی به عنوان فردی که در اجتماع حضور دارید، با مردم در ارتباط هستید و به نوعی کنش اجتماعی دارید، بحث و گفت وگو اتفاق می افتد و تبادل نظر صورت می گیرد. در این شرایط ممکن است هریک از طرفین متوجه شوند که اشتباه کرده اند. در این بحث و گفت وگو است که بالاخره هر دو طرف و افرادی که مستمع آنان هستند، به درجه بالاتری از آگاهی و شناخت دست پیدا خواهند کرد. در تمام سال های گذشته هرگاه گفت وگویی صورت می گرفت یا چالش اجتماعی به وجود می آمد که لازم بود اظهارنظر و بیانیه ای نوشته و در نهایت اعلام موضع شود، من هم مشارکت داشتم و فعال بودم اما از دوره ای به بعد احساس کردم این گونه از مشارکت را نمی پسندند. همچنین در ادامه متوجه شدم همین گفت وگوها بیش از اینکه باعث رشد و تبادل نظر شود، موجب ناراحتی، افسردگی و خشمگینی طرف گفت وگو می شود، در چنین حالتی بود که با خودم فکر کردم سکوت بهترین راه حل است. فرض کنید افرادی در سینما قصد دارند درباره موضوعی نظر بدهند، حرفشان را بزنند و اساسا درمورد چیزی که به آن اعتقاد دارند صحبت کنند، اگر قرار است این حرف، فردی را عصبانی کند و بعد منجر به اتفاقات نامطلوبی شود، به نظر من باید سکوت کرد. اگر واقعا طرف مقابل شما اصرار عجیبی برای نادیده گرفتن نظرات شما دارد، به نظرم در این شرایط حرف نزدن بهترین گزینه است.
اشاره به محافظه کاری نیست، به شرایطی رسیده ایم که تنش ها آن قدر زیاد شده که فقط منتظر هستیم کسی حرفی بزند و دیگری به قول معروف به خودش بگیرد. فکر می کنم بخشی از این ماجرا به دلیل حضور فضای مجازی در زندگی روزمره ماست و اینکه هر فردی به خودش اجازه می دهد درباره هر موضوعی اظهارنظر کند؛ مثلا این اواخر یکی از همکاران سینمایی اعتراضی به مدیریت فعلی وزارت ارشاد داشت و نظرش این بود که درحال حاضر مدیریت فرهنگی کشور دچار مشکل است، من آیتمی را در گوگل فعال کرده ام که اگر صحبت هایی درمورد موضوعات سینمایی، اشخاص یا خودم وجود داشته باشد گوگل به من اطلاع می دهد و خبرهای مختلف را برایم ارسال می کند. بعد از این اظهارنظر در فاصله بسیار کوتاهی، فردی که او هم از دوستان ماست، از این صحبت ها بسیار آشفته شد!
خلاصه اینکه شهر آن قدر شلوغ شده که اصطلاحا می گویند قورباغه هم هفت تیر می کشد. همه به خودشان اجازه می دهند وارد هر بحثی شوند حتی اگر اصلا به آنان مربوط نباشد، بنابراین در این شرایط به این نتیجه می رسیم که حرف نزدن راه حل بهتری است و به همین دلیل مدت هاست به دعوت رسانه به اصطلاح ملی پاسخ منفی می دهم. رسانه ای که پیش از این حضور فعالی در آن داشتم و در برنامه های مختلف تلویزیونی حضور پیدا می کردم، حرف می زدم و اختصاصا اگر موضوع بحث، سینما بود با علاقه در آن شرکت می کردم. اما در برخی جلسات متوجه نگاه جدید آقایان شدم و احساس کردم دیگر به دنبال نظرات من نیستند، بلکه قصد اصلی آنان تخطئه من است و دنبال موضعی هستند که آن را بکوبند. از اینجا بود که تصمیم گرفتم تا اطلاع ثانوی به دعوت تلویزیون پاسخ منفی بدهم، چراکه معتقدم گفت وگوی بی پروا مثل بعضی ها مدل فرهنگ ما نیست. در هر شرایطی باید احترام انسان ها را نگه داریم و نباید به جای نقد اثر یا موضوعی، هرچه به دهانمان آمد بگوییم و به قول معروف چشم ها را ببندیم و دهانمان باز کنیم! در چنین موقعیتی قطعا تعقل وجود ندارد و شیطان به جای آن نشسته است و به جای گفت وگو بیشتر فحاشی رخ می دهد، پس آداب و تربیت خانوادگی به من حکم می کند هرگز در چنین موقعیتی نمانم و بلافاصله آن را ترک کنم. اغلب پدر و مادرهای قدیم بچه ها را این طور تربیت می کردند و مثل حالا نبود که بچه مجاز باشد هر کاری دلش خواست انجام دهد، منظورم بچه های بعضی از برنامه های رسانه ملی است که قرار بود دانشگاه تعلیم و تربیت باشد.
بخشی از این فترت مربوط به دوران کروناست؛ دورانی که بسیاری از عزیزان و دوستان مهمی در سینما را از دست دادیم. در دوران کرونا برخی در سینما ترجیح دادند کار کنند اما من فکر کردم لازم نیست در هر شرایطی فیلم ساخت، پس بخشی از کم کاری من به خاطر کروناست. واقعیت این است که من سال به سال یا دو سال یک بار فیلم ساخته ام اما باید این را هم در نظر داشته باشیم که شرایط و نوع اداره جامعه به سمتی رفته که هر روز محدودتر می شویم، یعنی تحمل نقدپذیری کمتر می شود و شرایطی که قبلا در اختیار سینماگران بود، بسته تر و فضا تنگ تر می شود. سیستم به سمتی حرکت می کند که تمایل دارد بیشتر و فقط روی موضوعات بخصوصی کار شود و همین نبود تنوع موضوعات، تولید آثار سینمایی را محدود می کند. شاید یکی از دلایل کم پیدایی من این است که اساسا فکر می کنم مسیر غلط است. در حال حاضر تنش به وجودآمده در جامعه به شکلی است که انگار همه با هم پدرکشتگی دارند و این مسیری نیست که نتیجه مطلوبی داشته باشد. به نظرم در این شرایط، طرحی که نوشته یا فیلمی که ساخته می شود نیز تاثیر مورد نظر را نخواهد داشت.
قرار نبود حوزه فرهنگ و هنر به چنین سمتی حرکت کند، اما عده ای با پول و سرمایه این قرار را به هم زدند و مسیرهای دیگری ایجاد کردند، سطح سلیقه و پسند مخاطب را به شدت نازل کردند و فیلم هایی که ساخته می شود صرفا رنگ و بوی کسب سرمایه به خود گرفته و انگار در چنین موقعیتی بیشتر معادلات ریالی تعیین کننده است تا تاثیر کاری که انجام شده. وقتی به چنین سمتی حرکت می کنیم طبیعی است که افرادی کم کارتر شوند، شاید من به نسبت دیگران فعالیت بیشتری داشته باشم، اما بسیاری از همکارانم هرگز موقعیت کارکردن پیدا نمی کنند و شرایط به گونه ای پیش می رود که بسیاری در سینما کنار گذاشته می شوند و نتیجه نهایی این خواهد بود که به هنر نمایش صرفا به عنوان یک تجارت پرسود نگاه می شود.
فکر می کنم می توان انتظار داشت که فعالیت در بخش خصوصی سینما از این جریان تبعیت کند، اما در بخش دیگری که نیاز به سوبسید برای ساخت فیلم وجود خواهد داشت (که اساسا در همه دنیا امری متداول است) ممکن است فعالیت های مفیدی انجام شود، ولی نباید در این بخش نیز با اعمال نگاهی خاص به برخی موضوعات مشخص صرفا به ژانر معینی توجه کرد. واقعیت این است که سینما در همه ژانرها و موضوعات نیاز به تولید دارد و متاسفانه اتاق فکری هم وجود ندارد که به سبد محصولات سینمایی فکر کند و تنوع را در نظر بگیرد. همه این موارد باعث می شود برای عده ای از سینماگران حضور در حوزه تولید فیلم دشوار و تمایل به فیلم سازی در سینما کمتر شود.
در سال های گذشته در حوزه فیلم سازی اتفاقات بسیار و متفاوتی را تجربه کردم، تا به امروز همکاری مختلفی با تلویزیون داشتم و چند سریال ساختم که آثار بدی نبودند، مخاطب خود را داشتند و از کیفیت نسبی خوبی هم برخوردار بودند. آخرین سریال هم «سرزمین کهن» بود که توقیف شد و معلوم نیست بالاخره چه تصمیمی درباره آن خواهند گرفت، بارها به مدیران سابق سیما توصیه کردم اگر این سریال در تلویزیون امکان پخش ندارد، آن را در شبکه نمایش خانگی عرضه کنید که متاسفانه نه قادر به پخش آن از تلویزیون هستند و نه حاضرند آن را در اختیار یکی از پلتفرم ها برای نمایش بگذارند.
احتمالا موضوع به مشکلات مالی و سود بیشتر برمی گردد! چراکه اگر سریال ها جذاب و پربیننده باشند سود سرشاری بابت تبلیغات رایج برای تلویزیون دارند و قطعا صداوسیما تمایل دارد این سود مالی در اختیار خودش باشد، به نظرم تنها دلیل اینکه «سرزمین کهن» در پلتفرم ها عرضه نمی شود، همین موضوع است و هیچ دلیل دیگری نمی تواند داشته باشد. ممکن است تلویزیون بابت پخش «سرزمین کهن» از یکی پلتفرم های موجود انتظار قیمت بالا داشته باشد که نهایتا باعث خواهد شد این سریال به خاطر مسائل مالی و نه نمایش اثری که همه برای آن زحمت کشیده و عمر خود را صرف کرده اند و هزینه ساخت آن را مردم داده اند، در آرشیو سازمان خاک بخورد و این خسارت بزرگ برای هیچ یک از مدیران سازمان اهمیتی نداشته باشد و در نهایت بار دیگر همه راه ها به اصطلاح به رم ختم شود!
حرف من این است که چرا باید این سریال با توجه به اصلاحاتی که در آن صورت گرفته و دیگر هیچ مشکلی برای نمایش ندارد، به هر دلیلی امکان پخش نداشته باشد، درحالی که راه حل ساده آن بخش خصوصی است که به راحتی امکان نمایش پیدا خواهد کرد و تنها شرط آن کشیدن دندان طمع و صرف نظر از بهره برداری بیش از اندازه از آن است. من مطمئن هستم «سرزمین مادری» به هر صورتی که پخش شود بینندگان پرو پا قرصی پیدا خواهد کرد.
چند سال پیش قصد داشتم سریالی برای تلویزیون بسازم، زمانی که فیلم نامه را خواندم آن قدر خاص و ویژه بود و موضوعی تند به جهت آسیب های اجتماعی داشت که فکر کردم چطور ممکن است چنین چیزی در تلویزیون ساخته شود؟ بارها در جلسات از اعضای شورا پرسیدم که آیا شما این فیلم نامه را خوانده اید؟ فیلم نامه ای را جوانی به نام حامد افضلی نوشته بود که به نظرم قلم مستعدی داشت، البته قبلا قرار بود آن سریال را محمدرضا هنرمند بسازد که به دلایل مختلف و مشکلاتی که برای او پیش آمده بود این اتفاق نیفتاد. محمدرضا با من تماس گرفت و از من خواست اگر طرح و ایده را دوست دارم ساختن آن را شروع کنم و من با وجود اینکه تا لحظه آخر شک داشتم تلویزیون مسئولیت چنین سریالی را بپذیرد، قبول کردم و عوامل را انتخاب و پیش تولید را شروع کردیم. چند قسمتی هم فیلم برداری کردیم و دو، سه قسمت آماده نمایش شد، اما در این میان آقایان در تلویزیون خواستند قسمت های آماده شده را ببینند اما به محض دیدن بلافاصله کار را تعطیل و اعلام کردند که این سریال آن طورکه باید نشده است! برای اینکه پوششی برای لغو ساخت سریال پیدا کنند، مرتضی میرباقری که در آن زمان معاون سیما بود مصاحبه تاریخی و مفصلی انجام داد و اعلام کرد که سریال به دلیل کیفیت پایین متوقف شده است اما واقعیت این بود که ممیزی در سیما اجازه نمی داد که چنین مضمونی از کانال های تلویزیونی پخش شود و متاسفانه به این دلیل ساخت سریال متوقف شد. قصدم از گفتن مطلب این بود که ما به مرور در مسیری پیش می رویم که به طور طبیعی نمی توان وارد حیطه های حساسی شد که به لحاظ ممیزی مورد قبول و تمایل افرادی به عنوان ناظر در نهادهای مختلف باشد، در مقابل و در بخش خصوصی هم موضوعاتی مورد پسند صاحبان سرمایه است که تهی از اندیشه هستند و عمدتا ایده های پیش پا افتاده یا در حد ابتذال دارند. متاسفانه تضمین بازگشت سرمایه به غلط یا درست به چنین موضوعاتی وابسته شده است، در چنین شرایطی طبیعی است گروهی از فیلم سازان که حرفی برای گفتن دارند کم و بیش کنار گذاشته شوند و این مهم ترین دلیل بی کاری بسیاری از همکاران من است.
برای ساخت این سریال زحمت زیادی کشیده شد و فکر و ایده متفاوتی برای آن داشتم. قصد داشتم با ساخت این سریال اندکی تحول ساختاری در شبکه نمایش خانگی ایجاد شود و شبیه سریال هایی که برای مردم عادی شده و همین طور پشت سر هم ساخته می شوند، نباشد. طبیعی است که در بخش خصوصی، سرمایه گذار انتظاراتی دارد و شرط ساخت سریال ما هم این بود که روزانه در حدود ۱۰ دقیقه فیلم برداری کنیم. ابتدا قرار بود با به کارگیری دو دوربین در صحنه این کار انجام شود، اما رفتار عجیب سرمایه گذار و تعطیلی های پی درپی باعث شد به تهیه کننده جدید اعلام کنم چنین چیزی عملا امکان پذیر نیست و دیگر نمی توان کیفیت را قربانی کمیت کرد. در نهایت با وجود اینکه پیش تولید آغاز شد و آماده فیلم برداری بودیم، متاسفانه همکاری ادامه پیدا نکرد.
در حوزه نمایش خانگی کمتر پیش می آید افرادی حاضر به ریسک در سرمایه گذاری باشند و بخش فرهنگی و هنری اثر برای آنها ارزش بیشتری از بازگشت سرمایه داشته باشد. با وجود این شرایط طبیعی است که بسیاری از فیلم سازان نتوانند به راحتی در سینما و شبکه نمایش خانگی کار کنند. حالا تقریبا همه می دانیم که پلتفرم ها، روش و اصول غلطی را در ساخت سریال ها طراحی و تدوین کرده اند و به سرعت به راهشان ادامه می دهند که من تصور نمی کنم پایان خوشی در انتظارشان باشد.
در همه جای دنیا سریال ساخته می شود، اما متاسفانه به شکلی معنا دار فاصله بسیاری بین کیفیت ساخت سریال های ما با آنان وجود دارد. به نظر من، نبود تفکر و نداشتن مسیر مشخص برای ساخت و نمایش سریال های ایرانی باعث شده همه چیز شکل عجیب و غریبی پیدا کند و روش های تازه ای خلق شود که عمدتا غلط و من درآوردی است. شوربختانه تفکری برای هدایت اندیشه اجتماعی به سمت موضوعات و مسائلی که نیاز جامعه است، وجود ندارد و تمایل بیشتر به سمت موضوعاتی است که صرفا سبب خندیدن مخاطب می شود. خاطرم هست مدتی قبل به برنامه «خندوانه» رامبد جوان انتقاد کردم، رامبد هم با من تماس گرفت و بر سر موضوعی که به آن انتقاد داشتم بحث کردیم. دلیل اعتراض من این بود که چرا باید باری به هر جهت و هر طور شده بخندیم؟ دقیقا مثل مهمانداران هواپیما که همیشه باید به شکل بخش نامه ای لبخند روی لب داشته باشند، ولی وقتی نگاهشان می کنید متوجه می شوید این لبخند مصنوعی است و اتفاقا از نظر عصبی و روانی کاملا حال طرف بد است، اما چاره ای نیست و قانون مهمانداران هواپیمایی این است که باید به روی مسافران لبخند بزنند، در صورتی که ممکن است از درون حال خوبی نداشته باشند و گرفتاری های متعدد زندگی، آنان را عصبی کرده باشد.
برنامه خندوانه هم چنین حسی برای من داشت و حالا که دوباره به آن فکر می کنم، می بینم واقعا درست فکر می کردم؛ متاسفانه در این برنامه گاهی حرف هایی گفته می شد که احتمالا نه تنها باور مخاطب، بلکه حتی باور کسانی که این برنامه را تولید می کنند هم نبود. شاهد حرف من اظهارنظرهایی است که درباره برنامه گفته می شود و البته میزان ریزش مخاطبان آن است. این انتقاد را درست زمانی که خندوانه در اوج بود، مطرح کردم که چرا مردم را تشویق می کنید بیهوده بخندند؟ جدا از اینکه پزشکان توصیه بسیاری به خندیدن می کنند و ممکن است نتایج خوب درمانی داشته باشد و روح و روان را به آرامش برساند، این مسیر خوبی برای یک برنامه تلویزیونی نیست و نتیجه اش این می شود که مدام حرفی بزنیم و بخندیم. درست مثل تعریف سینمای کمدی در سال های اخیر که به غلط به صورت خنداندن مخاطب به هر قیمتی درآمده و در چنین وضعیتی است که طبیعتا سینمای کمدی جدی گرفته نمی شود. به نظرم جدی گرفتن سینمای کمدی و طنز از ساختنش مهم تر است. اگر فکر کنیم هر موضوعی که اصطلاحا سردستی گرفته شود و باری به هر جهت دور هم خوش باشیم، نام آن سینمای کمدی است، کاملا اشتباه فکر کرده ایم. اتفاقا به عکس، این مدل فیلم سازی مثل مصرف مواد مخدر است. اگر در فیلم طنز و کمدی نقدی وجود نداشته باشد و صرفا تمام مدت فقط محض خنده باشد، از اهداف اصلی سینمای طنز دور شده و به سینمای مبتذل خواهیم رسید و در شرایط فعلی احتمالا برخی از سینماگران نخواهند توانست هم رنگ دیگرانی شوند که برای ساخت فیلمی که فقط نام کمدی را با خود دارد، به روش های معمول فیلمفارسی قدیم دور هم جمع شوند و روز به روز در طی این مسیر از هم پیشی بگیرند.
اخیرا بابت سریالی که قرار بود در شبکه نمایش خانگی بسازم و متاسفانه به تعطیلی کشانده شد، جلساتی با اعضای شورا در ساترا داشتم که به این نتیجه رسیدم ساترا روش اشتباهی را پایه گذاری کرده و برخوردها در مجموعه ساترا با اهالی هنر و سازندگان آثار در پلتفرم ها درست نیست. ساترا معتقد است در حوزه سریال سازی تعادلی که باید، در موضوعات رعایت نمی شود و باید برخی موارد را محدود کرد و به لحاظ ممیزی باید بازنگری دیگری داشت و معتقدند هنرمندان هر طور دلشان خواسته در بخش خصوصی عمل کرده اند. این تلقی برای ساترا دستاویزی شده تا برخورد نسبتا خشنی با هنرمندانی که در شبکه نمایش خانگی فعالیت می کنند، داشته باشد که من معتقدم این روش به هیچ وجه درست نیست و باید توام با سعه صدر باشد. نوع رفتار و برخورد ساترا نباید بخش نامه ای، خشک و آیین نامه ای باشد.
متاسفانه این امکان به راحتی برای سازندگان آثار در شبکه نمایش خانگی وجود ندارد که در جلسات ساترا حضور داشته باشند، البته این امکان برای من احتمالا به دلیل سابقه ای که در تلویزیون داشتم، فراهم شد تا در یکی، دو جلسه آنها حضور داشته باشم. رفتم و از نزدیک با آنها صحبت کردم که نتایج خوبی داشت و باعث شد نگاهی که شورا در ابتدا به فیلم نامه داشت، کاملا تغییر کند. من توضیحاتی دادم و کانسپتی برایشان طراحی کردم، درباره شخصیت ها صحبت کردم و مشکل حل شد و ممیزی ای که پیش از این جلسه درمورد سریال اعمال شده و آن را غیر قابل ساخت و پخش اعلام کرده بودند، رفع شد؛ اما احتمالا این اتفاق برای همه همکاران من رخ نمی دهد. این جلسات از شان شورای ساترا کم نخواهد کرد و برعکس وقتی با تهیه کننده، کارگردان و فیلم نامه نویس یعنی سه فردی که ماخذ فکری، نگارش و ساخت هستند، جلساتی برگزار کنند، به اعتبار آن می افزاید. باید با هنرمندان رودررو و بی واسطه صحبت شود و شک نکنید اگر چنین اتفاقی رخ دهد، ساترا ۹۰ درصد بیشتر موفق خواهد شد و به نتیجه ای که مدنظر دارد، دست پیدا خواهد کرد.
به نظر من هنرمندانی که در شبکه نمایش خانگی فعالیت می کنند، قصد ندارند چندان خارج از حیطه ای که مدنظر ساترا است، حرکت کنند و برگزاری این جلسات باعث می شود با توجه به محدودیت های مدنظر ساترا، راه سومی برای حل موضوع پیدا کنند. من معتقدم این روش باعث غنای کار نیز خواهد شد و خلاقیت اثر افزایش پیدا می کند. در جلسه ای که با اعضای شورا در ساترا داشتم که اتفاقا سیدمحسن مهاجرانی نیز حضور داشت و من از ایام گذشته با او آشنایی دارم، چنین بحثی صورت گرفت که اگر با فیلم سازان رودررو گفت وگو شود و همه با هم استدلال خود را مطرح کنند و فرصت دفاع از نظریه خود را داشته باشند، خیلی راحت توافق مدنظر حاصل خواهد شد. این گفت وگوها از این نظر سازنده است که در غیر این حالت، هر دو طرف فکر می کنند طرف مقابل غرض ورزی و عناد دارد و ممکن نیست بتوان به توافق رسید. یقین دارم در صورت برگزاری جلسات و گفت وگو، ساترا با افرادی به توافق خواهد رسید که قبلا تصور نمی کرد امکان مصالحه با آن فیلم ساز وجود داشته باشد. این دور بودن از هم باعث ایجاد سوءتفاهم بیشتر می شود؛ اما وقتی چشم در چشم قرار بگیریم، برخی از مشکلات خود به خود برطرف می شود. فکر می کنم اگر ساترا چنین روشی را در پیش بگیرد، قطعا به نتیجه بهتری خواهد رسید و در آینده محصولات بهتری خواهیم داشت. بخش سریال سازی شبکه نمایش خانگی هم با مشکلاتی که قبلا داشته، مواجه نمی شود و مسیر برای ساخت مجموعه های بیشتر و بهتر هموار خواهد شد.
وقتی این دوره را با دوره های قبلی، دست کم دولت پیشین مقایسه می کنم، به این نتیجه می رسم که اگر یک جوالدوز به یکی می زنیم، یک سوزن هم به خودمان بزنیم. فکر می کنم بی انصافی است که این رابطه و نبود تناسبی را که بین بدنه سینما و دولت یا وزارت ارشاد به وجود آمده، تماما متوجه حوزه دولتی کنیم و بگوییم آنها هستند که دایره سینما را محدود و تنگ می کنند یا مشکلاتی را به وجود می آورند. کمی هم به خودمان نگاه کنیم. طرف مقابل ما هم با خودش فکر می کند اگر با افرادی رودررو شود که به بلوغ فکری نرسیده باشند و به هر لحاظ نتوانند خودشان را اداره کنند، به فکر دخالت می افتد و موضع گیری اش معنی دار می شود.
واقعیت این است که ما از درون سینما تا به امروز نتوانستیم به وفاق برسیم و طبیعی است که به همین دلیل دخالت های دیگران نیز بیشتر می شود، تا وقتی دعواهای درون گروهی وجود دارد و توافق نوشته یا نانوشته ای بر اساس اصول مشخص نداشته باشیم، هر فردی ساز خودش را خواهد زد و طبیعی است که یک نهاد دولتی مثل وزارت ارشاد نیز با خود فکر می کند که اهالی سینما شایستگی لازم را برای اداره امور خود ندارند! سینمای ما حالا دیگر نیاز به یک قانون اساسی دارد که همه اعضا به آن پایبند باشند. به نظر من ریشه هر اتفاقی که امروز در سیاست گذاری های مربوط به سینما می بینیم، از رفتار خودمان نشئت گرفته است. اگر منصفانه نگاه کنیم، متوجه می شویم مجموعه اتحادیه تهیه کنندگان و کارگردانان سینما که اساسا باید به نوعی سرپرستی سینما را بر عهده داشته باشند و مسئول اصلی کیفیت و کمیت فرهنگ و هنر در سینما هستند، هنوز نتوانسته اند با هم به توافق و پذیرش نقاط مشترک اصلی برسند. اگر اعتراض بحقی می کنیم که چرا در حوزه سینما تنوع و امکان بروز انواع سلیقه و نگاه متفاوت وجود ندارد، دلیل ابتدایی و اصلی این است که خود ما هم اتاق فکری در این زمینه نداریم و به تنوع موضوعات در سینما فکر نمی کنیم، به دنبال سبد محصولات متنوع در حوزه تولید نیستیم و صرفا به سود سرمایه و بازگشت چندبرابری اهمیت می دهیم.
این واقعیتی بزرگ و بسیار تلخ است که ما در سینمای ایران تشکل صنفی منسجم، هم اندیشه و همراه با یکدیگر نداریم. اگر این ضعف درخور توجه از طرف ما وجود نداشت، هیچ کس نمی توانست در مقابل این مجموعه بایستد و خواسته های خود را به آن تحمیل کند. تا زمانی که نتوانیم سبد کاملی از محصولات در زمینه خانواده، کودک و نوجوان، سرگرمی و تفریحات مورد نیاز داشته باشیم تا سینمایی در حوزه فرهنگ و هنر و اندیشه ارائه بدهیم و مدام به فکر ساخت فیلمی باشیم که صرفا پرفروش باشد، انتظاری جز شرایط فعلی نمی توان داشت. سال هاست سینما محل حضور افرادی شده که تصور می کنند فیلم سازی مثل یک خم رنگرزی است که هر چیزی را می توان در آن ریخت و هم زد. با این حال بحث تضادی که بین بدنه سینما و دولت وجود دارد، حتما نیاز به توجه و تامل بیشتری دارد، حتما دولت هم مقصر است؛ اما متاسفانه در بدنه سینما هم جای خیلی چیزها خالی است. انصاف داشته باشیم که بعد از این همه سال تجربه هنوز موفق به تشکیل صنوف یکپارچه، منسجم و قدرتمند در سینما نشده ایم، هر گوشه ای یک ساز می زنیم و ارکستر هماهنگی برای خلق آثار متنوع هنری نداریم و طبیعی است که دیگران هم ساز خودشان را بزنند.