تاریخ انتشار:1400/11/16 - 01:57 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 169221

سینماسینما، ابراهیم عمران 

جدا از سکانس افتتاحیه فیلم «علف زار» که ناخودآگاه مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند، سایر پلان و سکانس های این فیلم، روزمره‌گی‌های بازپرسی را نشان می‌دهد که درگیر و دار پرونده های مختلفی است. پژمان جمشیدی این بار هم در مقام بازیگر، در یک نقش جدی، همه تلاشش را کرده تا کاری درخور از خود به یادگار نهد. مشکل اما تیپ ظاهری اش است که آن‌چنان با وضع فعلی برخی بازپرس‌ها همخوانی ندارد و کمی هم شبیه به بعضی پلان‌های سریال «زیر خاکی» شده این نوع گریم و طرز راه رفتن. البته این مشکل بسیاری از هنرپیشه های ایرانی است که اکت شان در هر فیلم و سریال یکسان است. قیاس خیال پردازانه و نادرستی است اینکه بنویسیم نگاه شود به فیلم های دنیل دی لوییس و نوع ایستادن و حرکت دست و پا و ادای دیالوگ در فیلم‌هایش که با قبلی و بعدی تفاوت چشمگیر دارد. به باورم پژمان جمشیدی دوست داشتنی اگر کمی بر اندامش و نوع راه رفتن دقت و تمرکز بیشتری داشته باشد به حتم درخشان تر ظاهر خواهد شد. و اما بحث روزمره‌گی در دادسراها امری است محتوم برای افرادی که درگیر آن هستند. چه متهم و چه مطلع و چه بازپرس. اصولا زندگی هایشان آن‌چنان با این امور روزانه گره خورده که از فرط زیادی موضوع در بسیاری از مواقع، عادی و علی السویه شده است. نگاه شود به داستان تجاوز در باغ و تبعات آن و نفوذ افراد قدرتمند برای پاک کردن موضوع. به کارکرد چنین موضوعی در کلیت فیلم کاری نداریم. که برای مخاطب آشناست. و بارها دیده و شنیده از گوشه و کنار و نزدیکان و آشنایان و در کوی و برزن. به نظرم دو کاراکتر در این فیلم جای واکاوی دارند از نوع حالتی که بر آنها مستولی می‌شود. شخصیت بازپرس با بازی جمشیدی و کاراکتر شبنم با بازی همیشه خوب ستاره پسیانی. این دو به باورم مانیفست اصلی اثر و معنای باطنی آن هستند. بازپرسی که چهره دژم و همیشه مضطربش نشان از فرسودگی روح و جسم دارد. و همانطور که از سیمای بازپرس بر می‌آید چالش های اجتماعی آن‌چنان زیاد شده که در روح و روان همه مان رسوخ کرده است. حال بیفزاییم اعمال قدرت پر نفوذان به این آزگار اجتماع را که خود امری است مجزا و قابل نقد که در یکی دو فیلم امسال جشنواره چنین رویکردی دیده شده است.(مرد بازنده هم تقریبا چنین بود در  اجرایی دیگر) و اما شخصیت شبنم خواهر سارا که کلیت فیلم بر اساس شکایت کردن یا نکردن او؛ شکل گرفته به نوعی چهره دیگری از اجتماع و زنانی اینچنین است. بی آنکه در پی چرایی اش باشد فیلمساز، در پی نشان دادن وجهی مجزا از آن است. نگاه شود به میمیک صورت ستاره پسیانی وقتی با دکتر(معشوقه/ یا هر عنوان دیگر) حرف می‌زند و به نوعی در پی جلب حمایت اوست. و زمانی‌که  با بی توجهی او مواجه می‌شود، اوج درماندگی یک زن را نشان می‌دهد. فیلمساز به درستی در پی راه حل دادن نیست. دملی از اجتماع را نشان می‌دهد. آنرا نمی‌شکافد. در پی چرایی اش هم نیست. این دو چهره آشنای پیرامونمان، هر روز تکرار می‌شوند. آن سان که دو کاراکتر زن و مردی که در پی شناسنامه دار کردن فرزندشان هستند. و چه هنرمندانه و جاندار؛ مهدی زمین پرداز نقشش را ایفا کرد. نقشی که پلشتی دیگری از جامعه را نشانه می‌رود. تقاطع این دو سوژه و کاتهای همدیگر بهم نیز در نوع خود جای تفکر بیشتری دارد. هر چند می‌توان متوجه ممیزی در کلیت فیلمنامه شد که به حتم موجب بازنویسی های متعددی شده است ولی هم برای کارگردان و هم برای تهیه کننده اش می‌تواند آغازی تازه باشد. و در پرونده کاریشان، مانا و اثر گذار.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها