تاریخ انتشار:1396/06/16 - 19:23 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 65296

سینماسینما، سیدمحمد حسینی:

 کر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت …

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد…

دیگر نمی توان با فرهاد در سریال شهرزاد همذات پنداری کرد او رسیده است به حضرت عالیجناب عشق و ما سالها است با مطالعه ی آثار ادبی
از فراق یار خواندیم و از تجربه های عشق های نرسیده شنیدیم …

انگار عشق را در وصال نیاموخته ایم . زیرا پرداخت درستی از رسیدن و وصال و همراهی در قصه و کاراکتر ها نشده است.
گویا فقط یاد گرفتیم که شعر ها و داستان های خود را به بهترین شکل از هجران عشق نغمه گو باشیم و با یک جمله ی نادقیق که ؛ عشق به نرسیدن است پرونده اش را مختومه اعلام کنیم و تمام .هیچ اثری از آن فرهاد عاشق نه در نگاه او میبینم نه در صدای او نه در لحن و لبخند او .

کجاست آن فرهاد عاشق پیشه ی شاعر که البته به وقت لازم نیز مثل شیر غرش می کرد و با تمام وجودش از ماده شیر خود مراقبت !

هیچ اثری از آن همه شور و شیدایی که در بدست اوردن یار بود نمی یابم
گاهی تندی و طعنه هم به حضرت معشوقه خود دارد
یا للعجب!!! عاشق به معشوق کنایه بزند؟
به قول حضرت حافظ:

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.

اگر هم در ادبیات کهن خود شاید طعنه ای ببینیم کنایه ای از سر مهر و لطف است کنایه ای آمیخته از خواهش و تمنا .

از پرداخت شخصیت شهرزاد هم متعجبم شهرزاد ی که آیین معشوقه گی و دلبری بلد بود ناز داشت اما نیاز عاشق را بی پاسخ نمی گذاشت مهربان بود و دلسوز تضاد متانت و جستجوگری اش خوب به اجرا در آمده بود در بزنگاه هم با جسارت انتخابی عاشقانه کرد و فرهاد را برای همراهی ترجیح داده بود ، بی حوصله است عصبانی است دیگر متفاوت تر از بقیه زنان نیست چیزی شبیه به بقیه درگیر روزمره گی است !
رازی نهفته در پرداخت شخصیت کنار گذاشته نشده است تا مخاطب را به کشف آن کنجکاو کند ، در صورتی که این پرداخت برای کاراکتر اکرم “گلاره عباسی” و شاپور “رضاکیانیان” انجام شده است که هر دو هم در اجرا از پس مرموز بودن بر آمده اند.

اما فرهاد و شهرزاد که بار اصلی دراماتیک بر دوش این دو سوار بود تخت و یک بعدی و بدون پیچیدگی های کنجکاو برانگیز و راز آمیزی …

کدام فرهاد بود که اکثریت مخاطبان زن را همراه می کرد ؟

دل پر تشویش به همراهی اش آرام و قرار می گرفت.
شعر های از سوز دلش که به قلم آمده بود بر دل معشوقه خوش می آمد و بر چهره اشلبخند از سر رضایت نمایان می شد.

 

اکنون میبینم که قباد خود خواه تر از همیشه و البته خطرناک تر از همیشه
به هیچ چیزی جز شهرزاد مال او شود نمی اندیشد ! البته از سر لج مینویسم ؛ همچین بد هم نیست شهرزاد را برباید و همراه خود کند !

وقتی که میبینم فرهاد آیین عشق بازی دنیا را عوض کرده است و آداب عاشقی را به تمام رعایت نمی کند.

اگر چه رو در رویی شهاب حسینی و ترانه علیدوستی بخاطر حافظه عاطفی مردم از فیلم های گذشته شان و البته مهارت بازیگری شان می تواند جذاب تر شود اما در فیلمنامه هم کوششی برای دل انگیز تر کردن صحنه های این دو عاشق و معشوق به هم رسیده نشده است .

شهرزاد و فرهاد چرا دیوانگی ندارند ؟ چرا اینقدر اتو کشیده رفتار می کنند و خود خواهی دارند؟ عاشقی و محافظه کاری !؟ محال است.

به قول حافظ بزرگ :

لاف عشق و گله از یار، زهی لاف دروغ

عشق بازان ِ چنین، مستحق هجرانند

راستش الان بیشتر از همه با دماوندی بزرگ ارتباط گرفته ام با هاشم خان
که در بیمارستان یک کنایه ای ظریف می زند “تو اوستای نیامدنی”در بطن این دیالوگ که به ظاهر طعنه است یک افسوس است یک علاقه ی قدیمی که مثلا ای کاش آن روزگار می ماندی .

هم زخم در قلب او را از یک حس ناتمام میفهمم
هم جوانمردی و اخلاق را در رفتار او مشاهده میکنم
و در چشمان او حیای در مقابل معشوقه را که به هم دوخته نمی شود را به تماشا مینشینم.
او همچو دماوند مثل کوه می ماند
مثل شیر
اگر چه پیر.

من این حروف نوشتم
چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت
چنان بخوان که تو دانی

 

سیدمحمد حسینی

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. saman
    ۱۸, شهریور, ۱۳۹۶ ۵:۴۱ ق٫ظ

    شما نقدهای مرا ارایه نکردید
    مثلا این نقد بود؟
    گمان بر این بود مافیا در سینما میتازاند
    ظاهرا اینجا هم دوستان بدنبال رفیق بازیند تا نقد سینما

نظر شما


آخرین ها