هنر و تجربه٬ احمد طالبینژاد– جواد عزیز، حالا می فهمم چرا به عنوان یکی از دو مشاور من در فیلم «موج نو» ، آن قدر که لازم بود همکاری نکردی. من تنها راضی کردن کیمیایی را برای حضور در کنار دوستانش به تو محول کرده بودم و تو همین یک کار راهم به سر انجام نرساندی. حالا می فهمم وقتی در آخرین دیدارم با کیمیایی قرار و مدار مان را گذاشتیم برای روز فیلمبرداری و حتی لوکیشن را هم مشخص کردیم، ناگهان گفت «صبر کن من با طوسی صحبت کنم» و حالا می فهمم چرا همه کیمیایی را سهم خودت می دانی ، در حالی که من در موج نو، بخشی از حضور و جودش را می خواستم و تو از سر حسادت که نه، از ترس این که مبادا قهرمان محبوبت جای دیگری هم خرج شود،نه تنها تلاشی نکردی، بلکه راست یا دروغ توپ را به زمین پولاد انداختی و گفتی، او از پدرش خواسته که با من همکاری نکند. چون کتاب «از شما چه پنهان» را خوانده و آن را توهینی به ساحت پدرش می داند.
نه جواد عزیز به قول شاعر گرانمایه«همه این حرفا بهانه س» و تو داشتی هم زمان با من پنهان و دور از چشم اغیار «قهرمان آخر» را می ساختی و به قول خودت در گفتار نخست فیلم، «وفا می کردی و ملامت می کشیدی و خوش بودی» چون در طریقت تو که شامل عناصر تاریخ مصرف گذشته ای مثل «رفاقت» است، «کافری است رنجیدن». تو به قول منولوگ اواخر فیلم«خودت را تابلو کردی» و نهراسیدی از طعنه دیگران بابت این همه پایداری در رفاقت و همراهی یک سویه. اگر می گویم یک سویه، دلیلش این است که از آن سو در باره تو چیزهایی شنیده ام که به قول خودتان بوی رفاقت نمی دهد که هیچ، لحنی طعنه آمیز دارد.بگذریم.
به هر حال دوست عزیز. خیلی دلم می خواست فیلمت به قول خودت «مالی» نمی شد تا به تلافی، هر چه بر قلمم می آمد در مذمت تو و فیلمت و قهرمان فیلمت می نوشتم؛ از بد شانسی من و خوش شانسی تو، فیلم بدی از کار در نیامده و نمی توان یکسر به نفی آن پرداخت و چرا اصلا نفی مطلق؟ بر خلاف تو که در مجله ۲۴ خنجر کشیدی و سینه موج نوی من را شکافتی و لب مطلبت هم این بود که چرا در آن فیلم کیمیایی حضور ندارد، بعد هم هر جا نشستی ، همین را تکرار کردی و خودت بهتر از هر کس می دانی که چرا کیمیایی در موج نو نیست.اما من که نه بچه جنوب تهرانم و نه اهل رفاقت های سنتی و نه کلا مرید و مرادی یا چنان که در واپسین لحظه های فیلمت اقرار می کنی، کسی را «مرشد» خود می دانم، باید اعتراف کنم که فیلمت را علی رغم جهت گیری مطلقی که دارد، دوست داشتم و فکر می کنم این بهترین فیلمی است که درباره کیمیایی ساخته شده.
لحظه های زیبایی هم در فیلم هست که راستش از تو بعید می دانستم. مثلا قدم زدن کیمیایی زیر یک پل هوایی ، در حالی که رو به رویش یک بیلبورد دیجیتال بزرگ دارد فیلمی تبلیغاتی پخش می کند . با این اشاره ومفهوم که گویی دوران سینمای کلاسیک که کیمیایی از دل آن بیرون آمده گذشته و سینما از سالن های تاریک خارج شده و به کوچه و خیابان آمده و دیگر آئینی به نام سینما رفتن که بخشی از رویا های ما بود از متن زندگی حذف شده.در ادامه فیلم ، در همین لوکیشن ، کیمیایی را می بینم که دارد پشت به این بیلبورد، و در جهتی دیگر حرکت می کند. به هر حال این سکانس معانی فرامتنی خوبی را به ذهن متبادر می کند.استفاده از ماشین تایپ قدیمی برای نوشتن میان نویس ها یا عناوین هر فصل هم نشان از هوشمندی دارد. ماشین های تایپی که تاریخشان گذشته و به درد موزه و گذاشتن توی قفسه دکور منازل می خورند. امیدوارم قصدت این نبوده باشد که قهرمانت هم دورانش گذشته و باید برود توی موزه. ای کلک. بیلیارد بازی کردن تو و قهرمان فیلمت، اگر چه ایده خوبی است اما این فضا و لوکیشن در آن بخش از گفتگو، کارکردی دراماتیک ندارد. ایکاش در جایی مناسب تر این ایده را خرج می کردی. اما انتخاب موزه سینا به عنوان لوکیشن پایانی فیلم، هوشمندانه است و کارکردی چند گانه دارد. موزه جایی است که اثر مربوط به دوران سپری شده و یادگاری ها را درش نگه می دارند برای عبرت یا یادگیری بازدید کنندگان .اما ظاهرا هیچ نشانی از کیمیایی در موزه سینما نیست.هرچند خانه و دفترش تا حدودی جور این کمبود را می کشند و در ودیوارشان به تصاویر و جوایز و دیگر نشانه های حضور برجسته او در تاریخ سینمای ایران مزین شده است.
اما او بی آن که گله کند، می گوید که موزه من میان مردم است. ودرست می گوید. کیمیایی به رغم ستایش های بی دریغ تو و نق زدن های مداوم ماها، همچنان به قول خودش در سال ها پیش، «گوگوش سینما» است و محبوبیت دارد و نامش در ذهن و دل انبوهی از طرفدارنش حک شده. تو در فیلمت کلکسیونی از بر ترین صحنه های آثارش را جمع کرده ای که به غیراز چند تایش، بقیه جزئی از خاطرات نسل ما هستند. ای کاش چنان که روزی پولاد به پدر توصیه کرده بود، خودش هم آثار گذشته اش را دوره کند تا متوجه برخی حلقه های مفقوده در ساخته های دو سه دهه اخیرش بشود. می ماند نقد و تحلیل حرف های کیمیایی در این فیلم که بماند برای فرصتی دیگر و در جایی دیگر . تو فعلا چنان که خودت هم در فیلم می گویی «دلت را به مرشدی خوش کن که در وسط گود ایستاده است» تا ببینیم چه می شود. در باره رفاقت و این جور شعار ها هم حرف بسیار دارم که آن هم بماند برای وقتی دیگر. صمیمانه امیدوارم قهرمان آخر مورد توجه مردم قرار گیرد. این فیلم می تواند در کنار موج نو؛ تصویر کامل تری از چگونگی پیدایش و جریان موج نوی سینمای ایران ارایه دهد.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- جواد طوسی : نقد، حافظه زنده یک ملت است
- نمایش و بررسی «شبح کژدم» در موزه سینما
- از پخش پیام صوتی کیمیایی تا حضور گلچهره سجادیه در نمایش «دندان مار»
- نسخه اصلاح و مرمت شده «دندان مار» در موزه سینما نمایش داده میشود
- در موزه سینمای ایران مطرح شد: سینمای دانش بنیان نیاز جدی امروز کشور است
- بررسی «زمانی برای کشتن» در خانه هنرمندان ایران؛ وقتی قانون ناکارآمد است، عدالتخواهی مطرح میشود
- «زمانی برای کشتن» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- در سینماتک خانه هنرمندان ایران مطرح شد؛ تعجب میکنم برخی در جامعه ما توصیه به لیبرالیسم میکنند!/ عدالت ترمیمی تمرین دموکراسی است
- «و عدالت برای همه» در سینماتک خانه هنرمندان ایران/ وکیل مدافعِ یک قاضی
- سینما در ذات خود معترض است/ بررسی تاریخچه «سینمای اعتراضی» در ایران در گفتوگو با احمد طالبینژاد
- خانه فیلم طهران گشایش یافت
- در هوای آن مجنونِ عدالتخواه
- همان همیشگی/ نگاهی به فیلم «آنا»
- فیلمی متفاوت نه البته بینقص/ نگاهی به فیلم «گزارش یک قتل»
- گروتسک، مرزها، محدودهها و همپوشانیها/ معرفی کتاب گروتسک فیلیپ تامسن
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- افسانهای در حبس؛ سرنوشت «چریکه تارا»
- اقتباس بهمثابه ابزار فهم جامعه/ از روایت تراژیک تا روایت عاشقانه
- «دیدار بلوط»؛ بازگشتی به شکوه یک خاطره
- اشغال بهرام بیضایی وزمانه پس از جنگ ۱۲ روزه/به بهانه ۵ دی سالروز تولد بهرام بیضایی
- «سامی»؛ روایتی انسانی از جنگ بیپایان
- سینمای مستقل ایران را به رسمیت بشناسید
- گیشه سینما در دست کمدیها/ دو فیلم جدید اکران شدند
- اعلام بودجه فرهنگ و هنر در سال ۱۴۰۵
- مصوبهای برای حذف وزارت فرهنگ؛ مصوبه «سیاستهای صوت و تصویر فراگیر»؛ تعارض با جمهوریت
- «بابا پیکاسو»؛ در چنبره عواطف، حرمان و جداافتادگی
- «شمعی در باد»؛ جسورانهترین فیلم نیمه اول دهه هشتاد
- مهتاب ثروتی و مرجان اتفاقیان به «خاکستر خیال» پیوستند
- «جزیره آزاد»؛ خداوندگار خودخوانده جزیره آزاد
- جیمز کامرون: از سلطه هوش مصنوعی میگریزم/ «آوارتار۳» و شروع افتخارآمیز اکران
- بازیگر آمریکایی خودکشی کرد
- «قمرتاج»؛ از ثبتِ واقعیت تا سازماندهی روایت
- «یک تصادف ساده»، فیلم مورد علاقه باراک اوباما
- مدیران تلویزیون به جای اینکه نقدها را بپذیرند به انتقاد از منتقدان می پردازند
- آخرین قاب یک کارگردان در «سینماحقیقت۱۹»/ احسان صدیقی درگذشت
- «شهر خاموش»؛ طلسم فاوست بر فراز شهر
- واکنش روزنامه هفت صبح به مصاحبه اخیر مهران مدیری : از برج عاج خود پایین نیامد
- استوری سحر دولتشاهی از پشت صحنه «هزار و یک شب»
- از «بادکنک سفید» تا «طعم گیلاس» در نیویورک
- پرویز شهبازی و سینمای مولف
- معرفی برگزیدگان بیست و چهارمین جشن حافظ؛ «پیر پسر» چهار جایزه گرفت/ سه جایزه برای «تاسیان»
- نقش هوش مصنوعی در باز طراحی کسب و کارها در ۲۰۲۶
- نمایش مناسبات داخل زندانها در سریالهای نمایش خانگی چگونه است؟
- «کفایت مذاکرات»؛ شوخیهای نخنما
- چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر؛ آزمونی جدی و نگاهی رو به آینده
- نمایش «بانو»ی داریوش مهرجویی در بنیاد حریری





