تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۹/۰۶ - ۱۷:۱۷ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 73379

سینماسینما، علیرضا نراقی:

«لیلا» ساخته داریوش مهرجویی حتی در زمان ساخت خود هم داستانی پیش‌پاافتاده و دم‌دستی داشت؛ روایت تکراری بچه‌دار نشدن یک زن در یک ساختار سنتی و واپس‌مانده. اما آن‌چه «لیلا» را به فیلمی محبوب بدل کرده، فضاسازی و لحن اثر است. فیلم با ایجاد یک لایه بصری متفاوت بر مبنای یک داستان غیر بدیع، موفق می‌شود که شکلی را ایجاد کند که داستان فیلم را قابل تعقیب و ساختار کلی آن را قابل تامل می‌کند. چینش فضا که حاصل ترکیب طراحی صحنه، نورپردازی، فیلم‌برداری و حرکت دوربین و… هم‌چنین گفتار روی متن با صدای محزون لیلا حاتمی است، از موقعیت تکراری فیلم تجربه‌ای بدیع می‌سازد. «لیلا» فیلم کارگردان است. گویی مهرجویی می‌خواسته بر پایه ساده‌ترین داستان ممکن چیرگی خود را در ایجاد یک ساختار متفاوت به‌تمامی به ظهور برساند.

فیلم درنهایت مبتنی بر یک دوگانه خیر و شر است. دوگانه‌ای که میان لیلا و مادرشوهرش و به‌طور کلی‌تر میان لیلا و همیارانش و مادرشوهر و همراهان او ایجاد می‌شود. دوگانه‌ای که در تصاویر و شکل معرفی آدم‌ها و مکان‌ها کاملا آشکار است. در همان ابتدای فیلم، در شکل معرفی خانواده رضا و سپس لیلا این دوگانه عیان می‌شود. خانواده رضا روبه‌روی دوربین می‌ایستند و به شکل مستقیم با تماشاچی حرف می‌زنند. این تمهید به معنای فاصله‌گذاری آن‌گونه که در تئاتر برشتی سراغ داریم، نیست، بلکه به معنای ایجاد یک دوگانه داستانی خیر و شر است که به دلیل پرداخته شدنش در فرم اثر متفاوت و جذاب جلوه می‌کند و بیشتر یادآور ساختار تعزیه است. در مقابل بیان مستقیم و بی‌ظرافت مادر رضا و خواهرانش، خانواده لیلا مدام در حال گفت‌وگوهای گرم و پرمحبت هستند، آواز می‌خوانند و سرشار از فضای هم‌دلی‌اند. آن‌ها خود را به عکس خانواده رضا با آواز و فضای زندگی خود معرفی می‌کنند، نه با مستقیم‌گویی. رنگ‌های خانه آن‌ها گرم است، درحالی‌که خانه پدری رضا با وجود زرق‌وبرق بیشتر فاقد این گرماست. فضاسازی و مقابله این دوگانه با هم به مهرجویی این امکان را بخشیده است که با یک نگاه سینمایی و مدرن در شخصیت‌پردازی و فضاسازی بصری، در کنار ساختاری سنت‌گرا، پوششی آشنایی‌زداشده را بر  پیکر پیش‌پاافتاده فیلمنامه خود بپوشاند و نتیجه را تبدیل به گوهری خواستنی کند.

اما نکته دیگری که دگرگون‌کننده این پیش‌پاافتادگی است و تماشای فیلم را تبدیل به تجربه‌ای جذاب و محبوب می‌کند، همان تکنیک آشنای مهرجویی در آثار آن دوران فیلم‌سازی‌اش همچون «‌هامون»، «بانو»، «سارا»، «پری»، «درخت گلابی» و… است. مهرجویی به واسطه تک‌گویی شخصیت و روحیات درون‌گرای او تجربه‌ای قابل رویت را در ساحت انفسی (subjective) آن نشان می‌دهد. مهرجویی با حاکم کردن ذهن لیلا بر روایت ماجرای نخ‌نما و دستمالی‌شده درحقیقت یک تجربه واقعیت جامعه سنتی را تبدیل به تجربه‌ای انفسی و فردی در درون انسان می‌کند و همین باعث می‌شود تجربه رخداد «ناتوانی در فرزندآوری» و مدیریت آن در یک زندگی عاطفی و مستقل، تبدیل به مسئله‌ای هویتی و وسواسی درونی شود. مهرجویی همواره تلاش کرده تا داستانی را که در اختیار دارد، با توجه به علاقه‌اش به فلسفه‌های وجودی (ontological) و ساحات درونی و انسان‌شناسانه درام با مایه‌های فلسفی به فرآورده‌ای برساند که نه از نظر روایی، بلکه از همان ابتدا به دلیل عمق مسئله در شخصیت پی‌گیری شود. بخشی از جاذبه این آثار مهرجویی در مقایسه با آثار ضعیف اخیر او را می‌توان در تحلیل رفتن همین توانایی دانست. کارگردانی که روزی سوژه دم‌دستی و شبه‌تلویزیونی بحران ناباروری را تبدیل به داستانی عمیق در باب شناخت خود و رویارویی توانایی درونی انسان در مواجهه با موقعیت خردکننده بیرونی کرده بود، دیگر توان عمق بخشیدن حتی به اقتباسی از درام عمیق «اشباح» نوشته هنریک ایبسن را ندارد و این انقطاع و گسست بازنگری فیلمی چون «لیلا» را تبدیل به یک ناباوری می‌کند؛ ناباوری از شناختن فیلم‌سازش.

مسئله انقطاع در حوزه فرهنگ و هنر ایران امری تازه نیست. دگردیسی آدم‌ها و دست برداشتن از روند کاری خود و گم شدن در میان تجربیات پراکنده، چیزی است که بارها در سینمای ایران دیده شده و اتفاقا نسل فیلم‌سازان موج نوی سینمای ایران نمونه خوبی از گم‌شدگی حاصل از این انقطاع هستند. تمرکز در تجربه‌گرایی سبب شد که مهرجویی از پایان دهه ۶۰ تا ابتدای دهه ۸۰ شکلی از شخصیت‌پردازی و نگاه به موقعیت‌های دراماتیک را به سینمای ایران پیشنهاد کند که میان داستان‌گویی سرراست و پیچیدگی ساختاری فلسفی در فضای فیلم پل بزند. تمرکز بر داستان‌ها و آثار ادبی برای بازتعریف آن‌ها در شکلی سینمایی، یک فیلم‌ساز تجربه‌گرا از مهرجویی ساخته بود که راهی تازه را به سینمای ایران نشان داد؛ راهی برای این‌که داستان‌های محدود خود را در فضای محدود سیاسی اجتماعی بتواند به طریقی شخصی و قابل درک بیان کند و در عین حال از متن اولیه ابتذال‌زدایی کند. هنر مهرجویی در «لیلا» قابل خلاصه شدن در همین توانایی است؛ ابتذال‌زدایی از دردسر نخ‌نمای ناباروری آن هم در فضایی سنتی که باروری و ناباروری را در پیوند با مسئله نسل و بقای خون می‌بیند؛ یعنی به نوعی در برتری‌طلبی خودپرستانه و بی‌منطق. مهرجویی توانسته با استفاده از ساختار سنتی خیر و شر تعزیه، بهره بردن از شیوه‌های مدرن داستان‌گویی و روایت اول شخص، نورپردازی و ایجاد فضای بصری استیلیزه و درنهایت نمایش آدم‌هایی متفاوت در بستری مشترک این مضمون را به شکلی انتقادی نمایش دهد. اما حاصلش را به‌جای این‌که در بیرون و نتایج بیرونی ببیند، در درون و شناختی درونی تصویر می‌کند و این‌جا باروری تبدیل به مسئله‌ای خودشناسانه می‌شود که گویی لیلا را از خود متولد می‌کند؛ فرزندی بالغ از درون کودکی آسیب‌پذیر و در خود فرومانده.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها