ما خیال مان راحت است که هرچقدر فرار مغزها از کشور هم داشته باشیم باز در حوزه مغز کم نمی آوریم. نمونه اش همین آقای ابطحی، نماینده محترم مجلس. دیروز داشتم فکر می کردم که کاش به خاطر نامه ای که به رئیس سازمان بهزیستی دادند، جایزه نوبل مدیریت ۲۰۱۸ را به آقای ابطحی بدهند. بعد دیدم، درخواست اخراج «رئیس اورژانس اجتماعی کشور» به خاطر رسانه ای شدن موضوع تجاوز به یک دختر پنج ساله، صرفاً یک کار مدیریتی نیست؛ یک کار رسانه ای، خلاقانه، اجتماعی، فضایی و… است. واقعاً به ذهن هیچکس نمی رسید که ممکن است متجاوزین، غیر از تجاوز انگیزه دیگری داشته باشند. اما آقای ابطحی با یک ریزبینی مثال زدنی به این موضوع پی بردند. باور کنید «ابطحی» صرفاً یک شخص نیست، یک دریچه تازه برای حل مشکلات است، یک سبک زندگی است که قدرش را نمی دانیم. ما باید خودمان «جایزه ابطحی» را طراحی کنیم و به هرکس که دنیا را با این راهکارهای هوشمندانه متحول می کند اهدا کنیم.
مثلاً چند وقت دیگر جام جهانی شروع می شود. آمدیم ایران در این بازی ها از گروهش حذف شد. چرا باید مسابقات را به صورت مستقیم پخش کنیم تا سیاه نمایی شود؟! وقتی انگیزه گل زدن رونالدو به ایران معلوم نیست، چرا باید ذهن مردم را درگیر کنیم؟! یا در مورد اختلاس هایی که در کشور صورت می گیرد. حالا یک بابایی آمده و چند هزار میلیارد پول را برده و از کشور فرار کرده. هِی بیاییم در اخبار بگوییم که انقدر اختلاس شده، دردی از کسی دوا می شود؟ مردم این همه مشکل دارند، چرا خاطرشان را مکدر کنیم؟ آن هم وقتی که انگیزه مختلس را نمی دانیم. مگر قبلاً مادربزرگ ها پول را در جوراب شان قایم نمی کردند و هر از چندگاهی به ما جایزه می دادند و کلی خوشحال می شدیم؟! شاید این بنده خدا پول را برده یک جای امن بگذارد برای روز مبادا که ما را سورپرایز کند. این رسانه ها چقدر بی ذوق اند که می خواهند شگفتانه اختلاسگران را خراب کنند.
البته ریشه همه این مشکلات در فضای مجازی است. اگر فضای مجازی نبود، هیچ خبری هیچ جایی پخش نمی شد و آرامش جامعه انقدر به هم نمی خورد. بیست-سی سال پیش در هر محله نهایت یک خانواده تلفن داشت و اگر شخصی می خواست از فک و فامیلش خبر بگیرد، برایش نامه می نوشت. انصافاً آن زمان ها کنار «ملالی نیست جز دوری شما» هیچ کس نمی آمد خبر تجاوز و اختلاس را بگوید و سیاه نمایی کند. کاش آقای ابطحی یک نامه به وزیر ارتباطات بزند و بگوید اینترنت، موبایل و تلفن ها را هم جمع کنند تا برگردیم به عهد پست و تلگراف و همه باهم خوشحال و شاد و خندان زندگی کنیم.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
نظر شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- مژده شمسایی: پیکر بهرام بیضایی در آمریکا به خاک سپرده میشود
- «ایرانم» علیرضا قربانی به تبریز رسید
- در رثای مردی که از فرهنگ ایران نوشید/ بیضایی؛ دلباخته شاهنامه
- بیضایی در بزنگاه ادبیات کهن و مدرن
- توجه ویژه لوموند به درگذشت بهرام بیضایی
- ایران را می شناخت/یادداشت احمد مسجد جامعی درباره بهرام بیضایی
- به یاد استاد بیضایی؛ صدایی که نه فریاد بود، نه خطابه
- برای بهرام بیضایی/ اسطوره همیشه زنده
- زبان بهمثابه مقاومت؛ در یادِ بهرام بیضایی
- در اندوه فقدان چهره شاخص موج نو سینمای ایران؛ بازتاب جهانی درگذشت بهرام بیضایی
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ پروانه ساخت سینمایی برای ۷ فیلمنامه صادر شد
- در پاسداشت استاد بیبدیل هنرهای نمایشی ایران/ بیضایی، تاریخ و علامت تعجب
- در سوک سیاوش که از شاهنامه رفت
- یادبود بهرام بیضایی؛ ایرانی بودن بار بزرگی است بر دوش ما
- بریژیت باردو درگذشت
- برای رفتن غریبانه شیرین یزدانبخش؛ وصیتی به مثابه گلایه
- «کفایت مذاکرات» و خندههایی که از دل موقعیت میآیند
- «پرهیجان: نبرد برای اوبر»؛ چطور میتوانیم آرزوی شکستِ نجاتبخشمان را داشته باشیم؟
- درباره بازیگران زن مولف سینمای ایران/ ترانه علیدوستی؛ آخرین بازیگر زن مولف
- درباره اهمیت خواندن فیلمنامه اشغال بیضایی پس از جنگ ۱۲ روزه /بیگانه آزادی نمی آورد
- بهرام بیضایی درگذشت
- «موبهمو»؛ خط به خط، نفس به نفس، چهره به چهره
- در بیست و چهارمین دوره جشنواره؛ ۱۴ اثر از سینماگران ایرانی در داکا نمایش داده میشود
- از ۱۰ دیماه؛ «مرد خاموش» به سینماها میآید
- «بامداد خمار»؛ در منزلت فرودستی
- در ستایش سینمای بیچیز؛ همه چیز داشتن در عین بی چیزی
- آیین پایانی یازدهمین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی / گزارش تصویری
- شیرین یزدانبخش درگذشت
- افسانهای در حبس؛ سرنوشت «چریکه تارا»
- اقتباس بهمثابه ابزار فهم جامعه/ از روایت تراژیک تا روایت عاشقانه






