تاریخ انتشار:1398/07/17 - 20:51 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 122990

سینماسینما، سحر عصرآزاد

«سورنجان» یک درام خانوادگی با محوریت دو زوج جوان است که به آسیب‌شناسی رابطه آن‌ها از گذشته تا حال در یک ضرب‌الاجل زمانی می‌پردازد. اولین فیلم سینمایی محمدرضا رسولی بر اساس نمایشنامه‌ای از صحرا رمضانیان و فیلمنامه‌ای به قلم وی ساخته شده که این وام‌دار بودن به تئاتر، به واسطه محدود بودن کاراکترها (چهار شخصیت) و تک لوکیشن (خانه ویلایی قدیمی) موکد می‌شود.

فرم روایی فیلم می‌تواند یادآور «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» روح‌الله حجازی در سینمای ایران و در اشل وسیع‌تر وام‌دار نمایشنامه‌های «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟» ادوارد آلبی و «خدای کشتار» یاسمینا رضا باشد.

ماجرای زوجی که با ورود کوتاه‌مدت به زندگی زوجی دیگر، شرایطی ایجاد می‌کنند که رازهای گذشته و تاثیر آن بر رابطه بحرانی زمان حال آن‌ها بسط یافته و منجر به فینالی می‌شود که یک نقطه ثبات موقتی برای جمع کردن تور قصه در جهان درام است.

زندگی سرد و بی‌روح ‌هاله (بهدخت ولیان) و کیهان (میلاد کی‌مرام) با ورود زوج صبا (مهدخت مولایی) و حمید (امیربهادر اورعی) دچار نوساناتی می‌شود. بحرانی که با تکیه بر رفاقت دوران دانشجویی زوج میزبان با حمید شدت گرفته و با پرده برداشتن تدریجی از این مثلث عشقی بسط می‌یابد.

اما این همه ماجرا نیست، چراکه رازهای گذشته این چهار نفر که گاه به یکدیگر ربطی هم ندارد، به گونه‌ای در جهان قصه به هم تنیده شده که هر لحظه تنش بین آن‌ها شدت می‌گیرد. از یک گلدان گل سر میز صبحانه تا یک گفت‌وگوی تلفنی، بر تنش رابطه اجباری و کوتاه‌مدت این دو زوج می‌افزاید، تا جایی که هر یک شروع به افشاگری درباره دیگری برای حفظ منافع خود می‌کند.

این‌که چنین گذشته و شناسنامه پر و پیمانی برای رابطه زمان حال این دو زوج طراحی شده، نه‌تنها اشکالی ندارد، بلکه می‌تواند قصه را درهم‌تنیده‌تر و مسائل آن‌ها را متاثر از هم جلوه دهد. مشکل از جایی است که ارتباط بین نیاز دراماتیک هر یک و آن‌چه از گذشته تا حال در رابطه آن‌ها تغییر کرده، نخ ارتباطی لازم برای پیوند به هم و ایجاد شبکه‌های دو نفره برای اعتراف و درددل‌های پنهانی آن‌ها را فراهم نمی‌کند. به همین دلیل در بسیاری از سکانس‌ها به نظر می‌آید صحنه‌ها به طور مجزا طراحی شده‌اند تا موقعیتی برای ردوبدل شدن اطلاعات، طرح موضوع و بحرانی شدن موقعیت زمان حال را فراهم کنند نه چیز دیگر.

مثل ماجرای دخترعموی مُرده کیهان، آتنا، که عاشق سینه‌چاک او بوده و به واسطه شوک شکست عشقی در شب عروسی آن‌ها، دچار فلج و نهایتا بعد از چند سال در استخر وسط حیاط غرق شده است.

همین گره رازآلود گذشته ‌هاله و کیهان که به طرز عجیبی حمید هم از جزئیات آن باخبر است، به‌خوبی قابلیت آن را دارد که در هر مرحله با روند تدریجی ارائه اطلاعات و افشاگری محوریت یافته و با کالبدشکافی بتواند رابطه سرد و ازهم‌گسیخته زوج را در زمان حال برطرف سازد. به‌خصوص که در یکی از این افشاگری‌ها کیهان اعتراف می‌کند که غرق شدن آتنا را دیده، اما کاری برای کمک به او انجام نداده است.

اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود و سقط جنین بی‌خبر ‌هاله و دفن جنینش در گل‌خانه و زیر گل‌های سورنجان، آن موضوع را به حاشیه می‌برد و تبدیل به خط برجسته محوری می‌شود. اما در ادامه، ماجرای بچه‌دار نشدن ‌هاله تا پایان عمر هم مزید بر آن شده و این‌چنین است که به واسطه تراکم رازها و بحران‌ها و… متاسفانه اهمیت آن‌ها کم‌رنگ شده و جایگاه دراماتیک خود را در قصه از دست می‌دهند.

به عنوان مثال، در نمونه معاصر و نزدیک به زندگی ایرانی یعنی «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»، لزوما یک ماجرای عینی مهم و بزرگ و تعیین‌کننده در گذشته نیست که منجر به رابطه از درون پاشیده این زوج در زمان حال شده، بلکه مجموعه‌ای از جزئیات به‌ظاهر ساده همچون برداشتن دیوار بین آشپزخانه و پذیرایی و حتی سیگار کشیدن، منجر به افشای فاصله بین آدم‌ها و در اشل بزرگ‌تر دوری دنیای آن‌ها از هم و تثبیت جهان انفرادی‌شان می‌شود. به همین دلیل است که در پایان فیلم‌ساز هر یک از آن‌ها را در تنهایی‌هایشان، مردد و مستاصل رها می‌کند.

به همین واسطه است که «سورنجان» با وجود بستر دقیق، پرقصه و انباشته از جزئیاتی که برای آن طراحی شده، در پیوند این حجم اطلاعات و راز و… دچار نقصان شده و نمی‌تواند مخاطب را به هم‌دلی با کاراکترها وادارد. به‌خصوص وقتی خط قصه زوج تازه‌وارد نمی‌تواند در امتداد این همه حجم داستانی قرار بگیرد و تنها ویژگی صبا – دختر فضول-  به عنوان پیش‌برنده بحران و عامل ایجاد تنش در روند درام مورد توجه قرار می‌گیرد.

به همین دلیل است که نمی‌توان تحول یک‌باره کیهان را بعد از این سال‌ها به واسطه هم‌کلامی با حمید پذیرفت، چراکه به واسطه روند طراحی‌شده، هنوز کاراکترها و مسئله‌شان برای مخاطب ملموس نشده که چرایی عملکردشان را بپذیرد. چه برسد به این‌که بتواند با چنین تحول برجسته‌ای آن هم در فاصله یکی دو روز ارتباط برقرار کند.

فیلم به جهت فضاسازی و کارگردانی و به‌خصوص فرم بصری می‌تواند ترجمان تصویری دقیقی از رابطه سرد و ازهم‌پاشیده زوجی عاشق در یک خانه قدیمی و فرسوده و تودرتو باشد؛ زنی که برای فاصله گرفتن از مرد به خلوت با جنینش در گل‌خانه و مردی که به کتاب‌هایش برای ترمیم وجدانی زخم‌خورده پناه برده است. همان‌طور که موسیقی فیلم با ظرافت به کامِ لحظه‌های سرد و زخم‌های التیام‌نیافته این زوج می‌رود. اما پرداخت قصه و نحوه اطلاع‌دهی که با بسط درام و افشاگری منجر به جمع کردن تور قصه می‌شود، فاصله این فیلم را با یک اثر بی‌کم‌وکاست حفظ می‌کند.

 

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها