سینماسینما: فرازی از نجیب محفوظ و سینما، نوشته: سمیر فرید، ترجمه: حبیب باوی ساجد
نجیب محفوظ سال ۱۹۱۱ در قاهره دیده به جهان گشود. درسال ۱۹۳۵ از دانشگاه قاهره در رشته ی فلسفه فارغ التحصیل شد. نویسندگی را از سن ۱۷ سالگی آغاز کرد و اولین رمان او سال ۱۹۳۹ منتشر شد. محفوظ که جایزه ی نوبل سال ۱۹۸۸ را در رقابت با آلبرتو موراویا، گراهام گرین و میخائیل نعمیه نصیب خود و زبان عربی کرد، در۹۵ سالگی چشم از جهان فانی فرو بست. براساس آثار ادبی نجیب محفوظ بیش از ۳۰ فیلم سینمایی در سینمای عرب وسینمای جهان، از جمله در سینمای ایران ساخته شده است. روانشاد سمیر فرید از برجسته ترین منتقدان سینمایی و از دوستان نجیب محفوظ در این نوشتار برخلاف نقدوبررسی ادبی، به اقتباس های سینمایی از آثار محفوظ می پردازد. در این بخش، نجیب محفوظ از چگونگی شکل گیری علاقه اش به سینما می گوید واین که هنر جمعی، برخلاف ادبیات که هنر فردی است، استقلال نویسنده را از او می گیرد.
علاقه من به سینما از دوران کودکی آغاز شد. پنج ساله بودم که وارد سالن سینما شدم. “کلوپ مصری” در “محله ی خان جعفر”، مقابلِ “مسجد الحسین” بود. در همان لحظه ی نخست عاشقِ سینما شدم. به طور مداوم به همراه مستخدمه ای که مادرم اورا همراه من می فرستاد، به سینما می رفتم. مستخدمه ی ما مراقب من می ماند تاوقتی که فیلم تمام می شد. سپس مرا به خانه می بُرد. آرزو می کردم همه ی روز را در سینما سپری کنم. آرزو می کردم دراتاقِ پخشِ فیلم (آپارات) می بودم تا هیچ وقت ازآن خارج نشوم. درآن زمان سینما فیلم های صامت پخش می کرد ومافقط تصاویرِ متحرکِ بدونِ صدا تماشامی کردیم. بااین همه هیچ لذتی نمی توانست برای من جایگزین لذتِ تماشای فیلم باشد. هفته ای یک بار به سینما می رفتم. فیلم ها بیش تر خارجی وماجراجویی بود. من بیش تر به فیلم های وسترن علاقمند بودم. همه اش گمان می کردم من در روستای وسترن زاده شده ام! از بس که فیلم های وسترن تماشا کرده بودم. عشقِ من به سینما تاجایی پیش رفت که خودم یک دستگاه سینمایی کوچک خریدم که متشکل بود از حلقه های کوچکی بالنزی که در آن، بین دوحلقه ی فنرهای کوچک قرار می گرفت واتاق را روی خودمان می بستیم ونور راخاموش می کردیم وسپس تصاویر را روی دیوار تماشا می کردیم. فیلم ها را از جنب (سینماالمپیاد) می خریدیم. آن جا نخستین دانشگاه بود برای من که ذهنم را به روی تمامی آموزه های ادبیات وهنر گشود وهم چنان آن مکان وصاحبِ آن را به یاد دارم که فیلم وکتاب می فروخت. اماارتباطِ مستقیم وفیزیکی من با هنرِ سینما دراواخرِ دهه ی چهل (میلادی) آغاز شد. دوستِ من “فوأد نُویِر” که از فعالانِ هنرِ بازیگری بود وارتباطِ هنری خوبی داشت، به من اطلاع داد که کارگردانِ سینما؛ “صلاح ابوسیف” علاقمند به دیدار بامن هست تاباهمکاری هم سناریو بنویسیم. من اظهارِ کم دانشی کردم. فوأد امامراقانع کرد که ابوسیف به من می آموزاند چه کار کنم. سپس فوأد در گوشم خواند که چگونه می توان از این راه پول درآورد، آن هم من که تاآن زمان برای کارهای ادبی از جیبِ خودم پول خرج می کردم، بی آن که ریالی سود کنم. به دیدارِ ابوسیف رفتم ومتوجه شدم که می خواهد فیلم “عنتر وعبله” را آغاز کند ومایل است تا من را درگیرِ نگاشتنِ سناریو کند. در همین دیدارها ودر جلسات وگفت وگوهای متعدد، فنِ نگاشتنِ سناریو را از ابوسیف آموختم. سپس سناریو نویسی را آغاز کردم وتوانستم آن چه را که او خواهانش بود را بنویسم. نتیجه ی کار از نگاهِ ابوسیف عالی بود. سپس ابوسیف به من تعدادی کتابِ فنِ سناریونویسی داد که باعلاقه ی فراوان خواندم؛ تاجایی که مجموعه ای دیگر از چنین کتاب هایی را خودم خریدم وخواندم تادرکِ درستی از این هنر داشته باشم. عجیب این که وقتی ابوسیف مرا به همکاری دعوت کرد، به جز یک داستانِ چیزی از من نخوانده بود. اواز بینِ سطرهای آن داستان متوجه شده بود می توانم سناریو بنویسم. همکاری من در سناریونویسی آن فیلم باعث شد صدجُنیه (واحد پولی مصر) دریافت کنم که این مبلغ برای من شبیه کشفِ نفت در خاورمیانه وکشورهای عربی بود! علیرغمِ سودِ مادی، درعرصه ی سناریونویسی خود را محصور می دیدم. درکارهای ادبی آموخته بودم که خودم همه کاره باشم وباحوادث وآدم های آثارم مطابقِ نظرگاه خاصِ خودم وبه دوراز هرگونه دخالتِ کسی پیش بروم. سینما اما فعالیتِ گروهی ست. نمی توانی مستقل باشی، چرا که باید همسو باقوانینِ متعددی همچون هنر وتجارت باشی. درعین حال باچندین نفر، ازجمله تهیه کننده وپخش کننده وبازیگران روبروهستید، وباید همه ی آن ها را (علی رغمِ اختلافِ نظر با همه شان) راضی کنید. واقعیت این است که شیرینیِ درآمدِ مادی برای سناریونویسی باعث شد همه ی این مشکلات وسختی ها را تحمل کنم.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
پربازدیدترین ها
- رونمایی از پوستر «زال و رودابه» در آستانه جشنواره فیلم فجر
- یادداشتی برای فیلم «رها»/ جامعه ناکارآمد و پدرهای بیخاصیت
- حاشیههای جشنواره فیلم فجر/ از دست دادن رضا بابک با مرضیه برومند تا سوءاستفاده از صدا و تصویر شکیبایی
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- «۱۹۶۸»؛ هیاهو برای هیچ
آخرین ها
- معرفی فیلمهای جشنواره فجر ۴۳
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ نامزدهای بخش مسابقه فیلم کوتاه اعلام شد
- در آستانه اکران فیلم در جشنواره فجر؛ اظهارات صریح یک مدیر سابق سینمایی درباره «قاتل و وحشی»
- پرسشهای بیپاسخ و فیلمهای جشنواره/ در جستجوی زمان از دست رفته یا چگونه به راه خود ادامه دهیم؟
- یک کمدی کمرمق، یک داستان واقعی و فیلمی که نامش آن را لو میدهد
- «زیبا صدایم کن»؛ احساسی گمشده لابه لای نسلها
- هفتمین روز جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه: در سن بالا دست دادن با نامحرم مشکلی ندارد
- آسیبهای اجتماعی و خنثیبودگی انسانی
- من را خسرو پدر زیبا صدایم کنید…
- «زیبا صدایم کن»؛ یک رابطه پدر و دختری لطیف و انسانی
- سه فیلم از یک نگاه/ ملودرام اشکانگیز، آدمهای حاشیهای جامعه و آتشی که فصل مشترک است
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ نامزدهای بخش مستند اعلام شد
- زمان نمایش «رکسانا»، «پیر پسر» و «قاتل و وحشی» مشخص شد
- یادداشتی بر «آبستن»؛ تعلیق نصفه نیمهای که ناکارآمد میشود
- در پی جنجالها در شبکه اجتماعی ایکس؛ بازیگر شخصیت «امیلیا پرز» از اسکار حذف شد
- چرا فیلم «اسفند» به بدی فیلم «اشکِ هور» نیست؟
- ششمین روز جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- بخش زیادی از انتقاداتی که در برنامه هفت مطرح می شود به خود افخمی بر می گردد
- برخی نهادهای حاکمیتی و ارزشی ، از برند سازی برای مسعود فراستی چه هدفی را دنبال می کنند ؟
- چهارگانه صدرعاملی کامل شد/ عاشقانه آرام میان دو غریبه آشنا
- «توقیف»؛ روایتی صریح از ممیزی در آثار هنری
- پنجمین روز جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- افتتاح دومین دوره بورسیه نخبگان علمی توسط همراه اول
- «یوزفکا» روی صحنه عمارت نوفل لوشاتو میرود
- رونمایی از پوستر «ژن زامبی» همزمان با معرفی بازیگران و عوامل
- برنده اسکار در داوری نخل طلا؛ ژولیت بینوش رئیس هیات داوران جشنواره کن ۲۰۲۵ شد
- درباره «شمال از جنوب غربی» و «چشم بادومی»/ غلبه نگاه سادهانگاره و طرح مساله با راهحلی نشدنی
- ادب مرد به ز دولت اوست
- «آبستن» و آیندهای درخشان برای کارگردانان فیلم