تاریخ انتشار:1395/07/05 - 04:30 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 28067

فروشندهکیوان کثیریان

«فروشنده» این روزها بحث اول سینمای ایران است. فروش بسیار بالا، معرفی به اسکار، مواضع افراطی و توهین‌آمیز تندروها نسبت به فیلم، کارگردان و بازیگرانش و بالاخره مواضع حاسدانه و کینه‌ورزانه یک برنامه تلویزیونی نسبت به فیلم، از جمله نکاتی هستند که «فروشنده» را به مرکز توجه این روزهای سینما بدل کرده‌اند.
اما سؤال اینجاست که آنچه موجب واکنش‌های تند و بی‌سابقه علیه این فیلم شده، چیست؟ آنها که فیلم را دیده‌اند می‌دانند که فیلم نه‌تنها ربطی به بی‌غیرتی و بی‌اخلاقی ندارد، بلکه به‌شدت اخلاق‌گراست و اتفاقا تماشاگرش را در میانه یک موقعیت دشوار، عمیقا به تفکر وامی‌دارد.
اینکه کسی فیلم «فروشنده» را دوست نداشته باشد، چیز عجیبی نیست. اینکه «فروشنده» بهترین فیلم فرهادی نیست هم نکته غریبی نیست. اینکه فیلم ایرادهایی هم دارد انکارشدنی نیست. با اینکه کسی با منطق و استدلال فیلم را نقد منفی کند هم هیچ آدم عاقلی مشکل ندارد. مشکل از آنجا شروع می‌شود که برخی بدون منطق و استدلال و به قصد کُشت، علیه فیلم مواضع کینه‌جویانه و شخصی می‌گیرند. به‌شدت از فیلم عصبانی‌اند و قصد کرده‌اند تا ریشه فیلم و سازنده‌اش را بزنند. بدآمدنشان طبیعی و معمولی نیست، با تنفر و کینه و انزجار حرف می‌زنند؛ کاملا خصمانه و عصبی. فلان نشریه غیرقانونی چند شماره پی‌درپی
و فلان برنامه تلویزیونی چند هفته را با تمام قوا به کوبیدن فیلم و سازندگانش اختصاص می‌دهند، ولی باز دق‌دلی‌شان خالی نمی‌شود. واقعا چرا؟ کمی بعید است مجری و منتقد آن برنامه تلویزیونی، فرق یک فیلم‌نامه خوب و بد را نفهمند. وقتی سازنده «روباه» با پوزخند مدعی می‌شود «فروشنده» فیلم‌نامه ندارد، یا آن یکی شبه‌منتقد سیاسی‌کار، مدام تکرار می‌کند؛ فیلم ماقبل بد است، دیگر باید به یک گوشه ماجرا شک کرد. به گمانم مشکلات این‌چنینی از جایی ناشی می‌شود که برخی خود را در آینه فروشنده دیده‌اند. در «فروشنده» همه آدم‌ها در حال خریدوفروش و معامله‌اند. همه‌شان چیزی را می‌فروشند تا در ازایش به چیزی دیگر برسند و معمولا آنچه می‌فروشند ارزشمند‌تر از چیزی است که به دست می‌آورند. «فروشنده» در این فیلم تنها زن تن‌فروش نیست. تک‌تک آدم‌ها دارند چیزی می‌فروشند؛ یکی شرف و اخلاق و خانواده‌اش را می‌فروشد برای رسیدن به هوسی و لذتی آنی، و می‌بازد، بابک هم. رعنا و عماد هم فروشنده‌اند. هریک چیزی را می‌دهند و فدا می‌کنند، به امید دست‌یافتن به چیزی دیگر؛ آرامش. طبعا وقتی هرکس تکه‌های مهمی از وجودش مثل انسانیت، شرف یا وجدانش را به قصد دستیابی به موقعیت تازه‌ای به ثمن بخس فروخته باشد و بعد احساس غبن کند، ممکن است از دیدن «فروشنده» خیلی‌خیلی عصبانی شود چون او را یاد خودش می‌اندازد. طبعا انسان‌ها آن‌وقت دچار افراط در کینه و عصبیت و این درجه از بخل و حسد می‌شوند که در خریدوفروش بزرگ زندگی‌شان بدجوری باخته باشند. «فروشنده» به هدف زده؛ ضمیر مرجعش را پیدا کرده است. شک نکنید.

شرق

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظرات شما

  1. 7
    ۲۸, آبان, ۱۳۹۵ ۱۰:۰۵ ق٫ظ

    منطقی ، لازم ، زیبا

نظر شما


آخرین ها