تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۴/۲۰ - ۲۱:۲۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 178136

سینماسینما، ایلیا محمدی‌نیا

مجموعه تلویزیونی «مستوران» به کارگردانی مسعود آب‌پرور و سیدجمال سیدحاتمی می‌توانست یک اتفاق جذاب در حوزه مجموعه‌های داستانی باشد اما این اتفاق نیفتاد. اینکه یک مجموعه بر مبنای ترکیبی از داستان‌های کهن ایرانی ساخته و تولید شود البته خود اتفاقی مبارک، تازه و در خور توجه محسوب می‌شود. امری که سالیان سال است به رغم دارا بودن فرهنگ غنی در حوزه ادبیات کهن داستانی کمتر مورد توجه مجموعه‌سازان تلویزیونی قرار گرفته است. اما اینکه چه در حوزه فیلمنامه و چه کارگردانی و حتی در بخش‌هایی از انتخاب بازیگران مناسب برای نقش‌ها این اتفاق فرخنده بی‌جان و کم‌رمق می‌ماند قصه‌ای پر غصه است.
وقتی به بهانه‌های مختلف و اعمال سلیقه‌های شخصی در تلویزیون، حجم گسترده‌ای از کارگردانان و فیلمنامه‌نویسان را از فعالیت در رسانه ملی! دلسرد و دلزده می‌کنیم نتیجه‌اش می‌شود تولید مجموعه‌ای که در بهترین ساعت پخش شبکه ملی امکان دیده شدن می‌یابد اما سترون و عقیم است.
ابتدا فیلمنامه که چه در خط اصلی داستان و چه در خرده داستان‌ها فاقد جذابیت‌های پیش برنده داستان و جذب مخاطب است. کودکی باهوش لطفعلی نام از خانواده‌اش دزدیده می‌شود و این خود بهانه‌ای کم جانی در مجموعه مستوران می‌شود که تماشاگر با همراهی کاراکتر پدر، با سیر شناخت و درک تازه او از جهان پیرامونی آشنا شود. مادری هم هست که کارش آه و ناله است و البته خیلی زود با هوش سرشارش به بی اساس بودن مرگ پسرش به نقل از همسر و پدرش پی می‌برد و در عین حال آنقدر دچار بلاهت است که نه به بدطینتی جهان دخت همسر صمصام مشکوک می‌شود و نه به نگاه‌ها و رفتارهای دلبرانه شاور نسبت به خودش حتی شک می‌کند. و در این میان دیگر دزدیده شدن فرزند جایگاه چندانی در داستان ندارد. و البته تومار آدم‌ها و داستانک‌های رها شده بسیار در مجموعه مستوران هست که ذکرش از حوصله این متن خارج است.
فیلمنامه چه در داستان اصلی و چه در خرده روایت‌ها دچار لکنتی اساسی است در نتیجه تمام بار پیش برنده داستان بر عهده مجموعه کاراکترهای ذاتا جذابی است که از دل ادبیات پر بار و غنی انتخاب شده و البته خیلی زود به هدر می‌روند.
کافیست به تعریفی که از دوال پا در ادبیات کهن ما آمده است دقت کنید.
«دوال‌پا پیرمردی است که دم جاده نشسته گریه می‌کند و هر رهگذری که می‌رسد به او التماس کرده می‌گوید مرا کول بگیر، از روی نهر آب رد کن. هر کس او را کول بکند یک‌مرتبه سه ذرع پا مانند مار از شکمش درآمده دور آن کس می‌پیچد و با دست‌هایش محکم او را گرفته فرمان می‌دهد: کار بکن بده به من. برای این‌که از شر او آسوده بشوند باید او را مست کرد.»

اینکه در فیلمنامه هم «گروه وحشی‌ها» با زندگی خاص خود را داشته باشید و در عین حال هم «سیمرغ افسانه‌ای» را و هم موجودی چون «دوال پا» را و هم روستایی با آدم‌های کوتاه قامت که هرکدام با پرداختی مناسب در روایت داستانی می‌توانستند موقعیت‌های داستانی بسیاری را ایجاد کنند و البته این اتفاق جذاب در مجموعه مستوران شکل نگرفته است هنری بسیار می‌خواهد که به نظر می‌رسد فیلمنامه‌نویسان مستوران به غایت از آن بهره داشتند! نتیجه هم می‌شود مجموعه‌ای کم جان که بعد پخش حدود بیش از نیمه از قسمت‌های آن هنوز تکلیفش با داستانش و در نتیجه مخاطبش روشن نیست.

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها