داریوش اسدزاده که از دهه ۲۰ به فعالیت های هنری مشغول است می گوید کسانی که قبل از انقلاب مسئولیت های هنری به عهده داشتند خیلی به این حوزه توجه نداشتند اما بعد از انقلاب اوضاع هنر بهتر شد.
داریوش اسدزاده بازیگر پیشکسوت با تجربه هفتاد ساله در بازیگری، نویسندگی و کارگردانی تئاتر قطعا حرف های زیادی برای گفتن دارد و ساعت ها می توان کنارش نشست و از تجربیاتش استفاده کرد. اولین بار است که در منزلش همدیگر را ملاقات می کنیم و گرم و صمیمی از ما استقبال می کند. همانطور که در اغلب مصاحبه های اخیرش مطرح می کند و در خلال صحبت هایش متوجه می شوم درونش شباهتی به آرامش چهره اش ندارد و می گوید که نمی توانم آنچه درونم می گذرد برایتان بگویم.
میگوید الان هیچ هنرپیشه ای به لحاظ سنی از من بزرگ تر نیست. دریغا که افت پیری بر حافظه ناتوان من تاختن آورده است و مثل قدیم نمی توانم خاطره و داستان بگویم چون اول از همه خودم تحت تاثیر قرار می گیرم.
داریوش اسدزاده را همه مردم با دو سریال خاطره ساز «سمندون» و «خانه سبز» می شناسند. سال گذشته از زندگی او مستندی ساخته شد که به شدت مخاطبان جشنواره «سینما حقیقت» را تحت تاثیر قرار داد و خودش می گوید اگرچه تلخی های زیادی در این مستند به تصویر کشیده شده اما تلخ تر از آنچه که در واقعیت حس کرده، نیست.
ساعاتی را با او در منزلش به گفتگو نشستیم و از هر دری سخن گفتیم که بخش اول آن را در ادامه می خوانید. داریوش اسدزاده در این بخش به جوایز جهانی، نگاه اعضای خانه و محله به شغل او و سینمای ایران در دوران مختلف می گوید.
* سالهای سال پیش از آنکه بازیگران سینمای ایران دغدغه فستیوال های خارجی و جوایز بین المللی داشته باشند شما در سینمای غرب حضور داشته و جایزه سینمایی تان را از پروفسور دیویدسنِ آمریکایی دریافت کردید و به تشویق او راهی امریکا شدید. چطور این جریان ها اتفاق افتاد؟
– سال ۱۳۳۶ کسی که در راس امور فرهنگی و هنری مملکت قرار داشت داماد شاه بود و از عالم هنر چیزی سر در نمی آورد. بی اغراق آن زمان با اینکه به خاطر فعالیت های هنری و سابقه ای که داشتم با این طیف در ارتباط بودم اما هیچ کدام از من خوش شان نمی آمد و من هم دل خوشی از آنها نداشتم اما هر وقت که مراسم مهمی می شد اول از همه من را صدا می کردند. همان روزها اداره کل هنرهای زیبا من را خواست و گفت که برای یک جشنواره ای به پاریس دعوت شدم. این اولین بار بود که ایران نماینده ای به یک جشنواره خارجی می فرستاد.
من که آن سال ها در وزارت دارایی خدمت می کردم تقاضای سه ماه مرخصی دادم و اگر درست یادم باشد با پول کارمندی و کار کردن در تئاتر و تماشاخانه ها توانستم به مبلغ ۵ هزار تومان خرج سفرم را دربیاورم. بعد از آن دعوتنامه های زیادی برایم فرستادند و سرم روز به روز شلوغ تر شد تا اینکه اواخر دهه چهل هنرمندان آمریکایی به ایران آمدند و تئاترهای ایرانی را دیدند. این بار خود من و بازی من مورد توجه شان قرار گرفت و این شد که به آمریکا رفتم و فیلم بازی کردم البته در فیلمنامه هم دستی بر قلم داشتم. کم کم کارهایم دیده شد و بعد از آن حاصل زحماتم همین جوایز و دعوتنامه ها بود که همه شان را تا امروز نگه داشته ام.
* واقعا همه شان را دارید؟ چرا این ها را با جوایزتان به موزه سینما نمی برید؟
– بله. چون تک تک شان برایم ارزشمندند حتی هنوز دعوتنامه ای که برای مراسم کلنگزنی تئاترشهر برایم فرستادند هنوز دارم. هیچ کدام این ها را به موزه سینما نمی دهم. به نظرم برای مردم هم دیدن اینها موقعی جالب است که پیش خودم می آیند و از نزدیک عکس ها و خاطراتم را با حضور خودم مرور می کنند. موزه همه چیز را بایگانی می کند البته چند نمایشنامه آنجا دارم ولی آنجا همه چیز گم می شود و فکر می کنم رسانه ها وقتی به نزد من می آیند و این ها را منتشر می کنند مردم هم بیشتر توجه می کنند تا اینکه مثلا یک دوربین به موزه برود و کلی اثر از آدم های مختلف را نشان دهد.
* به این که پدر ارتشی شما موافق حرفه تان نبودند قبلا اشاره کردید اما خواهر و برادر چطور؟ آنها هم تمایلی به کار هنری نداشتنند؟
– خواهران و برادرم هیچ علاقه ای به هنر نداشتند. برادرم مثل پدرمان، ارتشی بود و راه ایشان را ادامه داد. من هم دبیرستان نظام می رفتم و جالب اینکه با هوشنگ کاووسی همکلاس بودم ولی مدرسه راضی ام نمی کرد. وقتی وارد تئاتر شدم در محله خودمان به من مطرب می گفتند و فحشم می دادند. سال ۱۳۲۰ کسی نبود که من را بفهمد. بچه خیابان ری بودم اما هیچ دوستیای با بچه محل هایم نداشتم. سال ۱۳۲۳ در دوره قوام السلطنه وارد خدمت دولت شدم و در وزارت دارایی کار کردم اما بعد از ۲۰ سال تقاضای بازنشستگی دادم تا به هنر بیشتر بپردازم.
* پیش آمده بود پدر را برای دیدن نمایش دعوت کنید و تشویق های مردم را ببینند؟
– بله یکبار این کار را کردم. مردم کلی دست زدند و شادی کردند اما پدرم عصبانی شد و بعد از ملامت های بسیار گفت خجالت نکشیدی بازیگر شدی؟ یکبار هم از خانه بیرونم کرد و مجبور شدم به خانه عمویم بروم البته ایشان هم از من دفاع نکرد و با وساطت او به خانه برگشتم. مثلا به شرطی که دیگر از این کارها نکنم. (می خندد)
* فرزندان تان چطور؟ علاقه ای به کار شما نداشتند؟
– خیلی زیاد اما بچه هایم را فراری دادم. بعد از ۷۳ سال به این نتیجه رسیدم که حرفه من بسیار کار بیخودی است. از کشور خارج شان کردم که کلا از این مسیر بیرون بیایند. آنها عاشق کار من بودند و گریه می کردند به تئاتر بیایند و تماشا کنند ولی من نمی خواستم کار من را دنبال کنند. برخی شب ها خوابم نمی برد از فکر اینکه چه کار کنم تا بتوانم این هوس را از سرشان بپرانم و مثل من اسیر نشوند. هنر زندگی آدم را نابود می کند. من نمی خواستم آنها هم مثل من بشوند.
* شما سابقه قابل توجهی در عرصه هنر دارید و شاهد وقایع زیادی در کشورمان بودید. طی این سال ها روند اوضاع فرهنگ و هنر را چگونه دیدید؟
– شاید برخی فکر کنند که به خاطر مقاصدی این حرف ها را می زنم اما سن و سال من گواه است که نیازی به تعاریف بی جا ندارم. قبل از انقلاب هیچ توجهی به هنر نمی شد و فرهنگ و هنر به شدت تضعیف شده بود. آنها که در راس امور بودند این عرصه را جدی نمی گرفتند چون درکی نداشتند. هنرمندان خودشان به همت شخصی کار می کردند و اتفاقا کسانی که در وزارتخانه ها و ارگان های فرهنگی هنری بودند بیشتر ممانعت ایجاد می کردند. الان اوضاع خیلی فرق کرده و تصمیماتی که این روزها گرفته می شود قابل قدردانی است.
من در تاریخ معاصر این مملکت به اندازه چند نسل در راس این مملکت تصمیم گیرنده دیدم. با همه شان تماس داشتم تعامل کردم و امروز شرایط را خیلی بهتر می بینم. از طرفی رسانه ها نقش مهمی برای خودشان قائل شده اند و مسئولان به فکر صنف ما هستند. توجه به هنرمندان تاثیرات بزرگی برای این جامعه دارد. ما در گذشته شاهد این توجهات نبودیم.
* بین هم نسلان شما کدام یک در زمره چهره هایی هستند که نسل امروز هم آنها را می شناسد؟
– فکر می کنم فقط مرتضی احمدی همدوره من بود که جوان های امروز هم او را می شناسند. او آن زمان پیش پرده می خواند و خیلی ها دوستش داشتند. مدتی بعد علی نصیریان آمد که در جامعه باربد کار می کرد هنوز مشایخی نیامده بود. من چون از همه شان قدیمی تر بودم شهرتم بیشتر از آنها بود.
* چرا بعد از انقلاب روی صحنه تئاتر نرفتید؟
– بعد از انقلاب ۱۰ سال به آمریکا رفتم و وقتی برگشتم دیگر تئاتر کار نکردم چون نمایشنامه هایی که با خودم آورده بودم علی رغم اینکه ایرانیزه شده بودند باز هم مورد قبول برخی ها نبود. بحث های زیادی بین من با آنها شکل گرفت که سرانجامی نداشت انگار حرف هم را نمی فهمیدیم. برایم سخت بود به تئاتر بیایم و کسانی درباره من اظهارنظر کنند که واقعا در آن حد نبودند. خیلی دلم برای صحنه تنگ می شد اما چاره نبود و نیست. البته دوستان و مسئولان امروز خیلی لطف دارند و همچنان دعوت می کنند ولی شرایطی دیدم که احساس کردم کار در تلویزیون راحت تر است.
* امروز تعداد علاقمندان به بازیگری لحظه به لحظه بیشتر می شود اما هیچ وقت ندیدم شما کسی را ترغیب کنید. چرا؟
– دلم برای جوانانی که امروز می خواهند شروع کنند می سوزد. یکبار رفتم سر کلاس یکی از دانشگاه ها بیش از ۵۰ جوان سر کلاس نشسته بودند. نیم ساعتی حرفی نزدم و فقط خوب نگاه شان کردم. بعد پرسیدم برای چه آمدید؟ در ناصیه تان پیدا نیست که عاشق باشید. وقت تان را تلف نکنید و دنبال آینده تان بروید در این حرفه اگر عاشق نباشید نابود می شوید. اگر دنبال هنر بیایید نه می توانید ازدواج خوبی داشته باشید نه بچه تان را می بینید نه می توانید به خانواده تان برسید. وقتی کلاس تمام شد و به خانه آمدم از دانشگاه زنگ زدند گفتند چه کار کردید؟ همه بچه ها رفتند. (می خندد)
منبع: خبرگزاری مهر
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- ویدئویی از داریوش اسدزاده برگرفته از تاریخ شفاهی موزه سینما
- مراسم ترحیم داریوش اسدزاده در مسجد بلال برگزار میشود
- دعوت از هنرمندان و هنردوستان برای مراسم ترحیم داریوش اسدزاده
- داریوش اسدزاده به خانه ابدی رفت/ ایرج راد: ما تاریخ شفاهی بخشی از هنر این مملکت را از دست دادیم
- تشییع پیکر زنده یاد داریوش اسدزاده / گزارش تصویری
- داریوش اسدزاده / گزارش تصویری
- داریوش اسدزاده درگذشت
- آخرین خبرها از وضعیت بازیگر پیشکسوت در بیمارستان
- دیدار نوروزی وزیر ارشاد با داریوش اسدزاده/ بازیگر پیشکسوت درباره خیابان لالهزار کتاب مینویسد
- آیین نکوداشت بیستمین جشن سینمای ایران ۲ / گزارش تصویری
- آیین نکوداشت بیستمین جشن سینمای ایران ۱ / گزارش تصویری
- اعلام زمان برگزاری آیین نکوداشت بزرگان سینمای ایران
- اعلام جزئیات آیین بزرگداشت ۴ سینماگر در جشن خانه سینما/ از مهرجویی تا تهامی نژاد
- نکوداشت بازیگری که با سنگ از او در خیابان پذیرایی می شد
- جشن امضای کتاب داریوش اسدزاده در روز کتابگردی/تصاویر
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
آخرین ها
- «کارون – اهواز» در مراکش
- رونمایی از پوستر انیمیشن «شنگول و منگول» در آستانه اکران
- درباره «اتاق بغلی» اثر پدرو آلمودووار/ مرز باریک دوستی و مرگ زیر جهانی از زندگی و رنگ
- استادان و کارگاههای «سینماحقیقت۱۸» را بشناسید
- بر مبنای آمار سمفا؛ روند صعودی فروش سینماها در هفته گذشته نزولی شد
- محمد شکیبانیا رئیس سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
- کارگردان «سه جلد»: اقتصاد سینمای ایران را چند سکانس رقص میگرداند
- نمایش دو مستند از ناصر تقوایی در موزه سینما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کونان اوبراین، میزبان اسکار ۹۷ام خواهد بود
- «کارمند جماعت» رونمایی میشود
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل
- «پینگو» بعد از ۱۸ سال بازمیگردد
- جوایز اصلی فستیوال فیلم هانوی به «بی سر و صدا» رسید
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز