محسن عبدالوهاب فیلمسازی است که حضور در عرصه سینما را با تدوین فیلمهای مستند و داستانی آغاز کرده و به نوعی خاستگاه خود را سینمای مستند میداند.
سینماسینما، سحر عصرآزاد: او نویسندگی و کارگردانی دو فیلم سینمایی «لطفا مزاحم نشوید» و «به دنیا آمدن» و کارگردانی مشترک «گیلانه» و «خون بازی» با رخشان بنیاعتماد را در کارنامه خود دارد، ولی ساخت بیش از ۲۰ فیلم مستند و جوایزی که از جشنوارههای داخلی و خارجی برای مستندهایش دریافت کرده، جدی بودن سینمای مستند را در میان دغدغههایش برجسته میکند. عبدالوهاب ساخت دو مستند در مجموعه «کارستان» را در کارنامه دارد که اکران این مجموعه فیلمها در گروه هنر و تجربه آغاز شده است. با این پیشزمینه با او همکلام شدیم تا از نگاه و علایقش در سینمای مستند بیشتر بشنویم.
مخاطبان سینمایی بیشتر شما را بهواسطه فیلمهای سینماییتان در ذهن دارند، درحالیکه کارنامه پرباری در عرصه مستندسازی دارید. میخواهم بدانم در میان این تجربهها، مستندسازی چه جایگاهی برای شما دارد و گرایش به این حیطه از کجا آغاز شد؟
من حضور در عرصه سینما را با تدوین فیلمهای مستند و بعد هم کار در سینمای مستند و درنهایت ساخت فیلمهای مستند شروع کردم. سینمای قصهگویی که در ادامه راه تجربه کردم نیز به نوعی شبیه سینمای مستند است. به همین دلیل میتوانم بگویم من فرزند سینمای مستند هستم.
تجربههای متعددی با خانم رخشان بنیاعتماد داشتید که تداوم آن نشان میدهد به نقاط مشترکی در نگاه و نوع سلیقه رسیده اید. «کارستان» هم در ادامه این مسیر است، ولی میخواهم بدانم قلابی که باعث شد بهعنوان یک مستندساز دغدغهمند وارد این پروژه شوید و دو فیلم از این مجموعه را کار کنید، چه بود؟
ارتباط من با آقای مجتبی میرتهماسب و خانم رخشان بنیاعتماد، یک ارتباط کاری و دوستانه است. بنابراین مفهومش این است که تقریبا در فضای مشترکی سیر میکنیم. چند سال قبل همراه خانم بنیاعتماد، آقای میرتهماسب و آقای امیر اثباتی ، فیلمی ۱۰، ۱۵ دقیقهای برای موسسه محک ساختیم تا در خارج از کشور نمایش دهند؛ درواقع نوعی مستند تبلیغی برای شناساندن فضای این موسسه به منظور جمعآوری کمک مالی. من آن زمان برای تحقیق و نگارش طرح اولیه آن فیلم، وقت زیادی را صرف کردم که خیلی بیشتر از یک کار ۱۵ دقیقهای بود. مرتب به این موسسه رفتوآمد داشتم، چون خودم علاقهمند و کنجکاو بودم که بدانم در موسسه محک چه خبر است. به همین دلیل برای ساخت فیلم درباره محک به نوعی دارای سرقفلی شدم! البته یک آشنایی دور هم با خانم سعیده قدس (موسس محک) بهواسطه دوستی نزدیک با شوهر خواهر و همسر خانم قدس دارم. یکی از دلایلی که آقای میرتهماسب و خانم بنیاعتماد پیشنهاد ساخت این فیلم را در مجموعه «کارستان» به من دادند، به این سابقهها برمیگشت. اما در مورد «طبرستانیها» باید بگویم دوست عزیزم، آقای محمدرضا مقدسیان، قرار بود این فیلم را بسازند و کار تحقیق و پژوهش را هم شروع کردند، اما ایشان بیمار شدند و از میان ما رفتند و جایشان برای همیشه در سینمای مستند ما خالی شد. آقای مقدسیان حق استادی به گردن من دارند و دلم نمیخواست کاری از ایشان روی زمین بماند. بنابراین از دوستان خواهش کردم که اگر موافق هستند، این کار را هم من انجام دهم. دوستان پذیرفتند و نتیجه این شد که من کارهای این دو فیلم را با هم انجام دادم. در اینجا باید این نکته را هم بگویم که از نظر معنا و تا حدودی فرم، این دو فیلم را من بهتنهایی نساختم. اتاق فکر «کارستان» و بهخصوص خانم بنیاعتماد و آقای میرتهماسب نقش مهمی در ساخت این فیلمها داشتند. آنها موضوع را انتخاب و به من پیشنهاد کردند. در چگونه نگاه کردن به موضوع و فیلمنامه و تدوین کار هم نقش پررنگی داشتند. درنتیجه باید گفت این فیلمها، محصول یک کار جمعی هستند.
با اینکه در «بنیانگذار محک» با یک فیلم مستند مواجه هستیم که همهچیز بدون دخل و تصرف از واقعیت گرفته شده، ولی کاراکتر و قصه زندگی خانم قدس در بطن خود بهشدت دراماتیک است و شما هم از این وجوه بهدرستی بهره بردهاید. مثلا فیلم با یک سکانس تاثیرگذار شروع میشود که به مونولوگ یک بازیگر تئاتر روی صحنه میماند. به نظر من همین شروع، قلاب فیلم را به مخاطب میاندازد تا ترغیب به پیگیری شود. علاوه بر اینکه خانم قدس ذاتا بسیار سمپاتیک هستند و لحن و بیان شیوایی دارند. اینها وجوهی است که مانور دادن روی آنها، ارتباط مخاطب را هموار میکند. وقتی در بخش پایانی فیلم هم با دختر ایشان مواجه میشویم که بهعنوان انگیزه اصلی شکلگیری محک، حالا بزرگ شده و در کنار مادرش است، قصه دراماتیک ما کامل میشود. به نظرم شما از جذابیتهای بالقوه سوژهای که در اختیار داشتید، استفاده بجایی کردید و اطلاعات را تدریجی و حسابشده به مخاطب میدهید تا ارتباطش با اثر تنگاتنگ شود. در چه روندی به این ساختار و روایت تصویری رسیدید؟
سکانس ابتدایی فیلم را بهصورت آرشیوی استفاده کردیم که از این بابت از آقای نیما بانک و TDX کیش بسیار سپاسگزارم که به ما اجازه استفاده از آن تصاویر را دادند. من این فیلم را در فضای تلگرام دیدم و دوستان لطف کردند و اصل راشها را در اختیار ما گذاشتند. ما ادیت مفصلی روی آن انجام دادیم تا آنچه را نیاز داشتیم، از دل آن به دست آوریم. اما در رابطه با پرسش شما، باید بگویم برای من همیشه این مهم است که بدانم موقع ساخت یک فیلم مستند امکاناتم چیست؟ چون همه چیز در اختیار ما نیست. ما سعی میکنیم همه چیز را تحت اختیار بگیریم، ولی بههرحال با آدمهایی روبهرو هستیم که خارج از اراده ما میتوانند حرکت و عمل کنند. گاهی اوقات ما باید خودمان را در اختیار آنها بگذاریم، گاهی هم خیلی بیشتر از گاهی اوقات. خانم قدس روحیهای لطیف و تا حدودی احساساتی و شاعرانه دارند. این را بگذاریم کنار مقوله مادر و کودک و بیماری سرطان، که هر فردی را تحت تاثیر قرار میدهد. خب این مجموعه امکان خوبی به ما برای کار میداد. اما این سوال همیشه برای ما (من، خانم بنیاعتماد و آقای میرتهماسب) مطرح بوده که ما در این فیلم میخواهیم از خانم قدس حرف بزنیم یا از موسسه محک؟ چون اینها دو موضوع مختلف هستند. اگر از خانم قدس و شخصیتشان حرف بزنیم و از محک نگوییم، ارزش و اهمیت کار ایشان را متوجه نمیشویم، و اگر بخواهیم از محک حرف بزنیم، که خود دریایی است از غم و شادی و انسانیت و آن وقت جایی برای مطرح کردن شخصیت و روحیات خانم قدس نمیماند. بنابراین تلاش کردیم همواره دوربین با خانم قدس همراه باشد تا به شخصیت ایشان بهعنوان بنیانگذار و کارآفرین نزدیک شویم. همچنین با به نمایش گذاشتن صحنههایی از فضاهای محک و گفتار فیلم که روایت خانم قدس از چگونگی بسته شدن نطفه محک و پا گرفتن این موسسه است، محک را هم تا اندازهای نشان بدهیم.
چه حجمی از بخشهای فیلمبرداریشده، به کار نیامد؟
ما وقتی با شخصیت اصلی همراه میشویم و نمیدانیم چه اتفاقهایی قرار است برایش بیفتد، حتما صحنههای زیادی را فیلمبرداری میکنیم که ممکن است در تدوین از آنها استفاده نکنیم یا کوتاهشده برخی از آن صحنهها را استفاده کنیم. ما از صحنههایی که به خط اصلی فیلم نزدیک بود، استفاده کردیم؛ اینکه خانم قدس را بیشتر بشناسیم و بدانیم محک چگونه و چطور شکل گرفته است.
روند رویدادها از ابتدا برایتان مشخص بود؟ مثل اینکه مواجهه مخاطب با دختر خانم قدس را برای بخش پایانی نگه دارید که نقطهگذاری امیدوارانهای برای فینال است.
در هر دو فیلم «طبرستانیها» و «بنیانگذار محک» به این شکل نبود که ما۱۰، ۱۵ روز پشت سرهم فیلمبرداری کنیم و تمام شود. با خانم قدس چندین ماه، بهواسطه اینکه چه اتفاقی میافتد و چه میشود، همراه شدیم و فیلم گرفتیم. خیلی دلمان میخواست کیانا هم در فیلم حضور داشته باشد و دختری را که بیماری او انگیزه شکل گرفتن محک شده، سلامت و جوان و پرنشاط ببینیم. این نوعی امید به زندگی را نشان میدهد. کیانا آن زمان آمریکا بود و دست ما کوتاه. اما در طول تدوین طولانیمدت فیلم، کیانا سری به ایران زد و ستاره بخت ما درخشید.
فیلمبرداری «بنیانگذار محک» چقدر طول کشید؟
برای این فیلم با توجه به اینکه من از موضوع شناخت داشتم، از همان ابتدا که همراه خانم قدس شدم، همیشه دوربین همراهم بود. گاهی خودم فیلمبرداری میکردم و در بیشتر موارد از فیلمبردار و صدابردار کمک میگرفتم. اولین صحنهها را ما در آبان سال ۹۴ و آخرین صحنه را در خرداد ماه سال ۹۵ فیلمبرداری کردیم. یعنی در طول مدت هشت ماه که بخشی از آن همزمان با تدوین فیلم بود.
با توجه به اینکه در مستندسازی بسیاری از اتفاقات در لحظه شکل میگیرد – البته با تکیه بر یک خط اصلی – و نمیتوان با فیلمنامه مدون و با جزئیات از پیش تعیینشده کار را شروع کرد، میخواهم بدانم حجم طرح یا فیلمنامه اولیه شما چقدر بود و تا چه حد به روند رویدادها به شکل جزئی پرداخته بودید؟
من یک طرح دو، سه صفحهای داشتم که با دوستان درباره آن صحبت کردیم. ما ایده آن طرح را نگه داشتیم، به این مفهوم که چگونه با خانم قدس همراه باشیم و چگونه فیلم را شروع کنیم، در چه بخشهایی به محک بپردازیم و همچنین صحنههایی را که میشود پیشبینی کرد و لازم است بگیریم، در طرح پیشبینی کردیم. اما در جزئیات غیرقابل پیشبینی ـ که کم هم نبودند، مانند جلسه با افراد گوناگون و سازمانهای مردمنهاد ـ خودمان را با آنچه روبهرو میشدیم، هماهنگ کردیم.
به نظرم این شیوه همراهی بیواسطه با خانم قدس که هم در محل کار، هم در مواجهه با بیماران و حتی خانه مادرشان ادامه دارد، باعث شده کاراکتر ایشان ملموس و باورپذیر شود. قطعا ساختاری که شما برای روایت انتخاب کردهاید، به این ویژگی دامن زده، مثل اینکه اطلاعات را به شکل سوال و جواب بین خانم قدس و افرادی که مقابلشان قرار میگیرند، ارائه میدهید، نه مستقیم و نه خطاب به دوربین و مخاطب. مثل گفتوگو با دانشجویان، خبرنگاران یا حتی مردمی که به نمایشگاه آمدهاند و مثلا درباره کتابی که خانم قدس نوشته، صحبت میکنند. این ساختار باعث شده زاویه نگاه فیلم یکدست شود و فیلمساز با حذف خودش به ارتباط بیواسطه سوژه با مخاطب کمک کرده است. از ابتدا این ساختار را در ذهن داشتید، یا در طول کار به این انتخاب رسیدید؟
من معمولا در مستندهایم از مصاحبه استفاده نمیکنم. ممکن است رویدادی در حین کار رخ بدهد و من پرسشی از فرد بکنم، اما درکل بهطور مستقیم و به قول معروف از شیوه سرهای سخنگو تا امروز استفاده نکردهام. در این فیلم اصلا نخواستم دستوپای خانم قدس بسته باشد و در دو جای فیلم ایشان به دوربین توضیحاتی میدهند که از نظر من از ساختار فیلم بیرون نمیزند. یکی در جلسه زنان داوطلب و دیگری در خانه مادرشان، که در دومی به دلیل سن بالای مادر، ما تنها چند دقیقه زمان فیلمبرداری داشتیم. در آن صحنه من بهناچار از خانم قدس پرسشی کردم و ایشان توضیحی دادند. اجازه بدهید یادی کنم از مادر خانم قدس که متاسفانه چند ماه پس از فیلمبرداری آن صحنه از جمع ما رفتند.
وقتی این دو مستند را کنار هم میگذاریم، ورای نگاه جنسیتی، جالب است که در «بنیانگذار محک» شما به شرح حال زنی میپردازید که مادر و همسر بودن را ارجح بر فعال اجتماعی بودن میداند و در یک موقعیت بحرانی دست به کاری زده که برای خودش و افراد گرفتاری مثل خودش راهگشا و نقطه امید بوده است. در «طبرستانیها» سراغ یک گروه و فضای مردانه میروید و متناسب با سوژه ساختار دیگری را انتخاب میکنید که آن هم برای مخاطب ملموس میشود. میخواهم بدانم این چالش بهطور همزمان و به موازات هم، برای شما چه تجربهای به همراه داشت؟
از نظر کلی معتقدم یک مستندساز باید مثل آب روان و قابل انعطاف باشد. باید بتواند خود را با فضاهای مختلف تطبیق دهد و ارتباط برقرار کند. اصل کار مستندساز همین ارتباط و تطبیق پیدا کردن است و اگر نتواند این کار را بکند، طبعا نمیتواند موفق شود. ممکن است مستندساز امروز در یک روستا با روستاییان کار کند و فردا در دریا با صیادان، ممکن است با یک سرمایهدار، آدمهای فقیر و آواره یا افرادی از طبقه متوسط کار کند و چارهای ندارد جز آنکه با آنها ارتباط برقرار کند، چون باید آنها و مسائلشان را بشناسد تا بتواند از آنها فیلم بسازد. ولی اینکه چطور با آنها ارتباط برقرار کند، تنها راهش این است که انعطافپذیر باشد.
البته اگر قرار باشد مثل مایع، شکلپذیر باشد و به شکل هر سوژه دربیاید، دیدگاه خودش مغفول میماند.
در سینمای داستانی یک گروه برای هدف فکری که در ذهن کارگردان است، کار میکنند و گروه کاملا در اختیار تهیهکننده و کارگردان است. اما در سینمای مستند به این شکل نیست و شما با آدمهایی ارتباط دارید که اول باید خودتان را با آنها هماهنگ کنید و نزدیک شوید و پس از آن بکوشید تا به چیزی که میخواهید، برسید.
برایم جالب است که در این مستند با وجود دغدغه نزدیک شدن به زندگی واقعی که همیشه دارید، نگاه دراماتیک و سینمایی را هم لحاظ میکنید. مثلا معرفی کاراکترهای مختلف گروه طبرستانیها بهشدت سینمایی است و تکتک با آنها همراه میشویم و در جریان تخصص هر یک و چگونگی پیوستن به گروه قرار میگیریم. به این ترتیب پازل گروه طبرستانیها بهتدریج تکمیل شده و در انتها برای ما شفاف میشوند. این نگاه دراماتیک را در مستندسازی، بر اساس چه نیازی دنبال میکنید؟
هر مستندی که پرسش ایجاد کند و شما را با خود همراه و کنجکاوتان کند، میتواند موفقتر باشد. به نظر من مستند باید به گونهای برای شما جالب باشد که شما حاضر شوید از خانه راه بیفتید و وقت بگذارید تا در سالن سینما فیلم را ببینید. از این نظر مستندسازی کار دشواری است و موفق شدن در آن آسان نیست. در سینمای مستند گاهی موضوع خودش آنقدر جذاب است که فیلمساز نیم راه را از همان اول رفته است. اما وقتی موضوعی بهخودیخود آن جذابیت را در نگاه اول ندارد، کار دشوار میشود. در این شکل باید هوشیار بود و به ساختار بسیار توجه کرد.
البته برخی معتقدند نفس واقعیت زندگی و روزمرگی، آنقدر جذاب هست که مخاطبِ اهلش را بتواند جذب کند. اما شما به دنبال تجربههای جذابتر هستید.
من دنبال این هستم که ببینم چه وجهی از موضوعی که میخواهم کارکنم، برایم مهمتر و جالبتر است تا آن را دراماتیزه و نمایشی کنم.
جالب است که در فیلمهای سینماییتان به دنبال جنبههای مستند و واقعی زندگی هستید و در مستندسازی به دنبال برجسته کردن وجوه دراماتیک!
بله، همینطور است، و نقطه اتصال این دو گونه سینما، من هستم که پیشتر خدمتتان گفتم فرزند سینمای مستندم!
در «طبرستانیها» تصویر این جمع مردانه برایم جالب بود و به نظرم توانسته جذابیت پیگیری ایجاد کند. ابتدا به نظر میآید کاراکتر مردان این گروه، انگیزه و جذابیت خاصی برای پیگیری ایجاد نکند، اما شیوه نزدیک شدن به آنها و روند کنار هم قرار گرفتنشان و بهخصوص جمعهای صمیمانه آنها، جذابیتی ایجاد میکند که بخشی از این انرژی در خود این جمع وجود دارد. این فضا برای مخاطب ملموس میشود و جزئیات کمک میکند که مخاطب به خروجی حاصل از این رفاقت چندین ساله با دیده تحسین نگاه کند. چطور به انتقال این حس رسیدید؟
واقعیت این است که وقتی پای دوربین به وسط میآید، پای مخاطب هم وسط است و هر فردی حریمهای شخصی خودش را دارد. درست است دوربین ما گاهی وارد حریم شخصی شده، ولی برای نمایش دادن آن معذوریت داریم. در ایران همیشه فضاهای شخصی صمیمانهتر از آن چیزی است که مقابل دوربین اتفاق میافتد. جمع این گروه خیلی گرمتر از اینهاست و ارتباطات خانوادگی بسیار محکمی دارند که من نه میخواستم این ارتباطات را ممیزی کنم و نه میتوانستم مصنوع آن را ایجاد کنم. درواقع ما سعی کردیم تا جایی که به نظر این دوستان هم مشکلی نداشت، به این فضا نزدیک شویم و آنها را ببینیم. ایکاش شرایطی بود که میتوانستم بیشتر از اینها، این رفاقت را نشان بدهم. چون درس بزرگ این گروه به ما، همین حفظ رفاقت و کار گروهی کردن، طی سالیان دراز است. اتفاقی که در مملکت ما نادر است و اگر هم باشد، بیشتر در جمعهای خانوادگی است.
همه این فضاها بهواسطه اتفاقی که در لحظه میافتاد، ثبت شدند، یا اینکه موقعیتی ترتیب دادید تا فضای مورد نظر شما ایجاد شود و فیلمبرداری کنید؟
یکی از مهمانیها را ما درخواست کردیم که برگزار شود. صحنههای دیگر فیلم را هم در هماهنگی با هم ایجاد کردیم. کاری که انجام میدادند، خارج از روالشان نبود، ولی شکل و زمانش را با هم هماهنگ و ایجاد کردیم. اما برای همین هم باید صبر میکردیم تا موقعیت مناسب پیش بیاید. مثلا برای صحنه جلسه گروهی هیئت مدیره طبرستان، درخواست کردیم آقای رضا روحانی که نقش بسیار موثری در شکلگیری گروه داشت، از خارج بیایند و جلسه با حضور ایشان برگزار شود. همینطور منتظر شدیم آقای نوید رسولیان هم که آن زمان خارج از ایران اقامت داشت، بیایند و بخش یزد را با ایشان فیلمبرداری کنیم. این به معنی آن است که فیلمبرداری هر از گاهی و در طول زمان زیادی انجام شد.
با توجه به فاصله و مسافت، رفتوآمدها و تعدد افراد این گروه، چه مدت با آنها همراه بودید؟
در «طبرستانیها» مناسبات بین افراد این گروه بهشدت انسانی، عاطفی و دوستانه است. آنها من را همچون دوستی قدیمی به جمع خودشان پذیرفتند. البته من برای تحقیق این فیلم وقت زیادی گذاشتم. باید با کار آنها و تکتک افراد گروه آشنا میشدم. به همین دلیل سفرهای متعددی همراه با آقای رسولیان یا بدون ایشان به ساری و شهرستانهای مختلف داشتم. اما بیشتر از هر چیز این صفا و صمیمیت آنها بود که راهگشای من شد. از همان برخورد اول من را سر سفره پرمحبت خودشان نشاندند و سفره دلشان را گشودند. تحقیق فیلم در تابستان ۹۴ آغاز شد و در پاییز فیلمبرداری را شروع کردیم. آخرین روز فیلمبرداری را هم ـ که صحنه جشن تولد اول فیلم است ـ در خرداد ماه ۹۵ و در اواخر مرحله تدوین گرفتیم. این صحنه با پیشنهاد و اصرار دوستان، بهخصوص آقای میرتهماسب، گرفته شد تا در ابتدای فیلم بگذاریم. من مخالف بودم، اما بعد دیدم حق با آنهاست.
طبعا آشنایی شما با خانم قدس باعث شده مرحله نزدیک شدن به سوژه در «بنیانگذار محک» کمتر طول بکشد و در «طبرستانیها» تازه بودن سوژه برای خود شما، زمان را طولانیتر کرده است.
بله، بهخصوص که کار «طبرستانیها» صنعتی و فنی و گوناگون است و سر درآوردن از آن برای من دشوار بود و هست. بههرحال باید جدای از آشنا و نزدیک شدن به خودشان، در حد نیاز از حرفهشان هم سر درمیآوردم.
از سوی دیگر با توجه به زیرلایه بحثهایی که در جلسات گروه مطرح میشود، میتوان «طبرستانیها» را یک اثر تراژیک دانست. یک گروه کارآفرین که از دهه ۶۰ فعالیت خود را گسترش داده و شغل ایجاد کردهاند، حالا به جایی رسیدهاند که بهخاطر تحریمها کارخانههایشان ضرر میدهد و حتی ممکن است به ورشکستگی برسند. به این وجه هم توجه داشتید؟
در طول فیلم این گروه را در وضعیت بحرانی میبینیم. از همان آغاز فیلم که آقای رسولیان به ساری میروند و تلفنی دنبال پول جنسهای فروختهشدهشان هستند، تا جلسه هیئت مدیره طبرستان که بحث بر سر ضرردهی و آینده شرکت مطرح است و همچنین در فولاد مازندران و واحدهای دیگر، مشکل بحران تولید همیشه مطرح میشود. اما روحیه آنها اینگونه است که از پای نمیایستند. چیزی به نام ایستادن و محدود شدن در اندیشه آنها جای ندارد و سعی میکنند اگر راهی بسته است، از نقطهای دیگر حرکت کنند. آنها با اینکه کار اقتصادی میکنند، ولی مسئلهشان بیشتر تولید است تا صرف درآمد داشتن. خود آقای رسولیان اصلا اهل بریز و بپاش در زندگی نیست و ساده زندگی میکند. طبرستانیها از تولید و ایجاد شغل لذت میبرند. وقتی هم به بحران میخورند، با اینکه در تنگنا قرار میگیرند، آخرین راهحلشان کارگر بیرون کردن است. البته خط اصلی این فیلم، جمع رفیقانه کارآفرینی است که سالهاست با هم مشغول تولید و سازندگی هستند. بر اساس هدف مجموعه «کارستان»، ما این وجه را محور قرار دادیم، نه اینکه صرفا بخواهیم بر بحران این گروه متمرکز باشیم.
در مواجهه با محیط کار این گروه که تا حد زیادی خشن و بیروح است، چه راهکاری داشتید که برای مخاطب جذابیت و اهمیت پیگیری ایجاد کند؟
در مورد اینگونه فیلمها به نظرم عامل انسانی میتواند محیط کار را تلطیف کند. مثلا اگر بتوانیم به لذتی که شخصیتهای فیلم از کار و تولیدشان میبرند، نزدیک شویم، میتوانیم به یک حس انسانی عام برسیم. در این فیلم، ورود ما به فضاهای صنعتی همیشه همراه با داستان شکلگیری این جمع و معرفی یک شخصیت است. به این ترتیب کوشیدیم با یک تیر دو نشان بزنیم؛ هم کار و اتفاقی که دیده میشود، هم معرفی یک شخصیت.
به نظرم هرچقدر نام «طبرستانیها» کنجکاوی ایجاد میکند، نام «بنیانگذار محک» خیلی مستقیم است و ظرافت ندارد. علت این تفاوت و انتخابهای دور از هم چیست؟
این موضوع، اختلاف من و خانم بنیاعتماد و آقای میرتهماسب بود. آنها مانند شما با اسم «بنیانگذار محک» مشکل داشتند. من تا این لحظه معتقدم که اگر ما اسم این فیلم را مثلا «یاسهای سفید» میگذاشتیم، باز وقتی میخواستیم از آن نام ببریم، میگفتیم «فیلم خانم قدس». به نظر من در فیلم مستند باید نامی را برای فیلم بگذاریم که به گونهای ناخودآگاه همیشه همان نام را به زبان بیاوریم؛ هرچند اسم زیبایی هم نباشد.
در خصوص اکران فیلمهایتان در گروه هنر و تجربه که به نوعی خانه اصلی فیلمهای مستند و کوتاه است، چه تحلیلی دارید؟
متاسفانه هنر و تجربه خانه اصلی فیلمهای مستند شده، این درحالی است که تلویزیون باید خانه اصلی آنها باشد، که نیست. در شبکههای خانگی هم مردم به دلیل عدم آشنایی با فیلمهای مستند، استقبال چندانی نمیکنند. این روزها که نمایش فیلم مستند «خیلی خیلی محرمانه» آقای محمدرضا مقدسیان را در گروه هنر و تجربه دنبال میکنم، متوجه شدم فیلمهای مستند نمایشهای بسیار محدودی در گروه هنر و تجربه دارند. البته حتما دلایلی برای این کار وجود دارد. این نمایشهای محدود باعث شده تا فکر کنم اینهمه تلاش و انرژی برای اکران در این سانسهای پراکنده و با محدودیت، برای چیست؟ خانم بنیاعتماد و آقای میرتهماسب و گروهشان، واقعا تلاش حیرتانگیزی برای پخش و نمایش این فیلمها انجام میدهند، دلیلش را باید از خودشان پرسید. اما من فکر میکنم کمترین تاثیر تلاش آنها، تربیت بیننده فیلم مستند است و درنتیجه به کل سینمای مستند کمک میکنند.
ماهنامه هنر و تجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- این هنر و تجربه آنتی ویروسی ست بر فیلم های به هرقیمت مسخره
- تحقق آرزوی چندساله فعالان انیمیشن در هنرو تجربه
- جعفر صانعی مقدم: گسترش فعالیتها در سینمای «هنر و تجربه» بستگی به تامین نیازهای مالی دارد
- محسن عبدالوهاب: سینمای مستند نیازمند پژوهشی گسترده در مورد تاریخ خود است
- انتشار تیزر هفته فیلم ایتالیا + ویدئو
- اسامی فیلمهای حاضر در هفته فیلم ایتالیا اعلام شد/ از آثار مورتی تا برتولوچی
- هفته فیلم ایتالیا ۱۱ آذر آغاز میشود/ نمایش آنلاین و رایگان فیلمها
- چهارمین دوره هفته فیلم اروپایی برگزار میشود/ اعلام جزییات رویداد
- نانهای بیات/ نگاهی به فیلم «حوا، مریم، عایشه»
- کدام چریکه؟ کدام بهرام؟/ نگاهی به مستند «چریکه بهرام»
- سالها بایست تا دَم پاک شد/ نگاهی به فیلم «پری»
- فهرست فیلمهای روی پرده در سینماهای «هنروتجربه»/ «منگی» از ۱۵ شهریور میآید
- تابناک: نخستین گامها برای تعطیلی بستر نمایش دهها فیلم سینمایی ایران؟
- قابهای نامتعارف بیمعنی/ نگاهی به فیلم «امیر»
- ابوالفضل جلیلی: مشکل فیلمهای من این است که مردم را به فکر میاندازد
نظر شما
پربازدیدترین ها
- حتی نام ایران او را به گریه میانداخت/ داور زنده زنده دق کرد
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- عشق و پساعشق/ چند نکته درباره فیلم سینمایی «نبات» به کارگردانی پگاه ارضی
- اختصاصی سینماسینما/ تازهترین فیلم کارگردان افغانی تبار در مسابقهی جشنواره برلین
آخرین ها
- معرفی نامزدهای تمشک طلایی؛ «جوکر ۲» با ۷ نامزدی پیشتاز بدترینهای سال شد
- غولی که دنیای سرگرمی را میبلعد/ آیا درآمد نتفلیکس در سال جدید بیشتر از ۴۰ میلیارد دلار میشود؟
- نشریه ورایتی پیشبینی کرد؛ انیمیشن ایرانی نامزد جایزه اسکار میشود
- مراسم رونمایی و اکران فیلم مستند «آواز باد» / گزارش تصویری
- به بهانه سریال «زخم کاری»/ فقط خشونت است و حرص و آز
- فوت برنده جوایز اسکار، کن و سزار؛ برتراند بلیه درگذشت
- نشان ویژه «روابطعمومی پیشگام در کاربرد هوش مصنوعی» به همراه اول اعطا شد
- «جن زدگان» ایبسن روی صحنه تئاتر شهرزاد میرود
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ مجوز ساخت سینمایی برای ۶ فیلمنامه صادر شد
- صداپیشه «مهمونی» به «۱۰۰۱» پیوست
- تنها یک فیلم کوتاه، سهم سینمای ایران در برلین؛ فیلمهای جشنواره برلین ۲۰۲۵ اعلام شد
- جوایز سینمایی لومیر اهدا شد؛ ۵ جایزه به «امیلیا پرز» رسید/ «دانه انجیر معابد» بهترین محصول مشترک اروپا شد
- به بهانه تبلیغات «کیولین» و «بنمانو» در سریال «قهوه پدری» مهران مدیری؛ جایی که برندها به قلب داستان میرسند
- هتتریک دیزنی در ۲۰۲۴/ فروش «موآنا ۲» از مرز یک میلیارد دلار گذشت
- نمایندگان جدید وزارت ارشاد در شورای صدور مجوز ساترا معرفی شدند
- «تاری» در راه لهستان
- نکوداشت خسرو سینایی برگزار شد؛ سینماگری که فردگرا و خودنما نبود
- مراسم جوایز «جوی» برگزار شد/ هاپکینز، فریمن و دیگر ستارهها در عربستان
- هوشنگ مرادی کرمانی: هیچ وقت مُهر سیاسی نخوردم و نمیخورم
- آغاز به کار نخستین نمایشگاه «اهواز پترواکس» با حضور همراه اول
- جزئیاتی درباره «۱۰۰۱ قاب»؛ قصه شهرزاد و هزار و یک شب در جشنواره برلین
- ویژگیهای تفکری که سینما را از بنبست و سکون نجات داد
- «خائن کشی» آنلاین میشود
- مستند «در میان امواج» و روایتی زنانه از جنوب ایران
- جوآن پلورایت درگذشت
- معرفی داوران دو بخش چهل و سومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر
- شهرام میراب اقدم درگذشت
- «عزیز»؛ عاشقانهای با طعم آلزایمر/ مجید توکلی: شورای پروانه ساخت منحل شود
- انجمن منتقدان آثار چهل و سومین جشنواره فیلم فجر را داوری میکند
- یک برنده اسکار، رئیس هیات داورانِ جشنواره فیلم کوتاه عباس کیارستمی شد