تاریخ انتشار:1402/04/06 - 20:25 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 188174

با نمایش فیلم سینمایی «حق رای» به کارگردانی سارا گورون در پانصد و چهل و یکمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان، مفهوم «زنان به مثابه سوژه سیاسی» مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

به گزارش سینماسینما، پانصد و چهل و یکمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش فیلم سینمایی «حق رای» ساخته سارا گورون محصول سال ۲۰۱۵ با عنوان «زنان به مثابه سوژه سیاسی» در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران اختصاص داشت و با پایان اکران اثر، پریسا شکورزاده دانش‌آموخته دکترای فلسفه به تحلیل اثر پرداخت و آسیه مزینانی معاون فرهنگی و هنری خانه هنرمندان ایران، مدیریت نشست را بر عهده داشت.

در ابتدای نشست، پریسا شکورزاده به لحظه‌ی رخداد پرداخت و بیان کرد: یکی از شورشی‌های فرانسه در هنگام حمله به باستیل گفته بود: «ما در یک هفته به اندازه یک قرن زندگی کردیم.» آنچه در انقلاب‌ها، شورش‌ها و قیام‌ها رخ می‌دهد، تجربه عمیق زندگی است که افراد را از عادات، مناسبات و قید و بندهای روزمره رها می‌کند. گویی یک چیز معنادارتری بر زندگی سایه می‌افکند که معنا و ارزش‌های پیشین را کم‌رنگ می‌کند. ساختارهای اجتماعی و نظم طبقاتی از بین نمی‌رود، اما تعلیق می‌شود. ستم و استثمار و نابرابری حذف نمی‌شوند اما کم‌رمق می‌شوند. در چنین شرایطی، گسستی در نظم موجود اتفاق می‌افتد و سوژه‌ای نو متولد می‌شود. در «حق رای» ما با چنین لحظه‌ای مواجهیم که زن از نقش‌های جنسیتی تثبیت‌شده‌اش خارج می‌شود و به سوژه‌ای رادیکال مبدل می‌شود.

او دو مفهوم «زن» و «سوژه‌ی سیاسی» را پروبلماتیک خواند و به بازتعریف آنها پرداخت و ادامه داد: اساسا جنسیت ربطی به ذات و طبیعت ندارد، بلکه یک رابطه‌ی قدرت است و زن مفهومی است که نسبت‌های نیروهای درونی جامعه آن را تعیین می‌کنند.

در پاسخ به پرسش سوژه‌ی تغییر، شکورزاده گفت: اگر به سیاق مارکسیسم کلاسیک پاسخ دهیم، باید به سراغ طبقه کارگر برویم که مولد ارزش افزوده است و کسی است که مالکیت بر ابزار تولید را ندارد. این تعریف در تاریخ تفکر مارکسیستی مورد چالش قرار گرفته است. امروز هم ما دیگر نمی‌توانیم در این معنای محدود و صرفا در عرصه‌ی تولید، سوژه سیاسی را تعریف کنیم. اگر سرمایه‌داری را یک کلیت ببینیم که شامل عرصه تولید و بازتولید است و عرصه‌ی بازتولید اجتماعی به اندازه‌ی عرصه‌ی تولید برای حیات سرمایه‌داری اهمیت دارد، آن وقت می‌توانیم سوژه‌های متفاوتی را معرفی کنیم. با شکستن تقسیم سرمایه‌دارانه بین عرصه تولید و بازتولید یا بین عرصه خصوصی و عمومی یا سپهر کارِ مزدی و کارِ بدونِ مزد، و سیاسی کردن عرصه‌ی بازتولید دیگر نمی‌توان آن را در میان کارگران بدونِ دستمزد یا کم دستمزد جستجو کرد.

این دانش‌آموخته دکترای فلسفه افزود: فمنیست‌های رادیکال با شعار «شخصی، سیاسی است.» و تبدیل عرصه خصوصی به یک مسئله سیاسی، توانستند زنان را به‌عنوان سوژه‌های سیاسی به تاریخ معرفی کنند. آنها با این شعار، مفهوم تازه‌ای از سیاست را متفاوت از سیاست نمایندگی و پارلمانی عرضه کردند که سیاست را در عرصه بازتولید یا سپهر خصوصی قرار می‌داد و زن‌ها را از موجوداتِ غیرسیاسیِ در خانه به موجوداتِ سیاسی تبدیل می‌کرد. آنچه که زنان در زندگی شخصی خودشان تجربه می‌کنند، یک امرِ شخصی نیست بلکه یک امر سیاسی است. کنشِ فمنیستی، به خودیِ خود، یک کنشِ سیاسی است چون فقط مربوط به زنان نیست. از آنجایی که به شیوه درون‌ماندگار و ضروری از دلِ تجربه روزمره زنان آغاز می‌شود، می‌تواند سیاستِ انقلابیِ ضروری و غیرایده‌آلیستی را تعریف کند.

پریسا شکورزاده راجع به نگرش طرفداران حق رای نمایش داده شده در اثر بیان کرد: فمنیست‌های دوران سافرِجیت‌ها، حق رای را به معنای داشتن نماینده و برخورداری از قدرت سیاسی می‌دیدند تا به منظور تغییرِ شرایط زنان بتوانند از آن استفاده کنند. از جمله حقِ مالکیت، حق تحصیل و اشتغال و بهبودِ شرایط کاری. اما اهمیت مطالبه‌ی حق رأی را امروز می‌توانیم از جنبه‌ای دیگر هم طرح کنیم و آن شکستن دوگانه سپهر خصوصی و عمومی و مرز قاطع آنها است. تمایز لیبرال بین سپهر خصوصی و عمومی که شاید هنوز هم این دوگانگی برای شما معنا داشته باشد، بنیاد این تمایز را در طبیعت قرار می‌دهد. در چنین دیدگاهی، سپهر عمومی، جایگاه قدرت، زور، سیاست، خشونت و جنگ است و سپهر خصوصی، جایگاه پیوندهای عاطفی، خونی، عشق و محبت. حضور زنان در عرصه عمومی، غالبا بسطِ ویژگی‌های زنانه در عرصه عمومی تلقی شده است که هم جنبه‌های مثبت و هم جنبه‌های منفی دارد.

او ادامه داد:

از جنبه‌ی مثبت، ویژگی‌های زنانه از قبیل نظم‌بخشی، اخلاقی بودن، زیبایی‌بخش بودن و مواردی از این دست، می‌تواند به فضای عمومی و شهر منتقل شود اما مشارکت زنان در سیاست به معنای تضعیف دولت و ساختار اجتماعی است. به همین دلیل است که در طول تاریخ، مشارکت عمومیِ زنان منهای مشارکتِ سیاسی امری پذیرفته بوده است. مثلا در تاریخ ایران قبل از اعطای حق رای به زنان ایرانی در سال ۱۳۴۱، سالها پیش از آن، زنان در شهرداری‌ها، زندان‌ها و بیمارستان‌ها کار می‌کردند ولی بعد از ۵۰ سال مبارزه توانستند حقِ رای را به دست بیاورند.

او با اشاره به مجازات‌های کسانی که این مرز سپهر خانه و سیاست را می‌شکنند و با ارجاع به سکانسِ بسته شدن در خانه بر روی مود واتز شخصیت اصلی «حق رای» پس از گفتن آن که «دیگر فقط مادر و همسر نیستم»، متذکر شد: سکانس بسته شدن در خانه بر روی مود واتز بدین معنی است که درِ خانه بر روی کسی که پا در عرصه سیاست گذاشته است، بسته می‌شود انگار که یک منطق «یا این یا آن» وجود دارد. یا زنان در خانه به عنوان همسر یا مادر حضور دارند و جایگاه آنها در عرصه خصوصی است یا در عرصه سیاست و سپهر عمومی و نمی‌توان در هر دو جا بود.

این دانش‌آموخته فلسفه درباره مسئله پدرسالاری مطرح شده در اثر عنوان کرد: مسئله مهمی دیگری که در اثر مطرح می‌شود، پدرسالاری است. در یکی از تجمعات بعد از دستگیری زنان به ماموران گفته می‌شود: «زنان را رها کنید تا شوهرانشان به حساب آنها برسند.» و این دیالوگ مهمی است. چیزی که اینجا می‌بینیم، در واقع همدستی مردان با نهاد دولت و پلیس برای سرکوب زنان و بازگرداندن آنها به خانه و نقش‌های جنسیتی است. می‌بینیم که ستم بر زنان از خشونت خانگی تا نابرابریِ سیاسی همواره در نسبتی با ساختار قدرت در جامعه و سیاستِ اقتصادیِ طبقه حاکم بر جامعه است. پدرسالاری و ایجاد سلسله مراتبِ جنسی در کنار زور و پلیس می‌تواند به کنترل سیاسی و اقتصادی جامعه کمک کند. پدرسالاری در واقع به مجموعه‌ای از روابط سلسله مراتبی گفته می‌شود که در آن سلطه و ستم بر زنان به شکل فردی یا جمعی از طریق ساختارهای سیاسی و اقتصادی ممکن می‌شود. بنابراین پدرسالاری را نمی‌توان یک عقب‌ماندگیِ فرهنگی یا یک امر ایدئولوژیک دانست که با آموزش یا با اصلاح و انقلاب فرهنگی تغییر یابد. باید پدرسالاری را در نسبتی با ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دید که کنترلِ بدن و نیروی کار زنان و فرودست‌سازی آنها را در طول تاریخ ممکن کرده است. شکل مسلط پدرسالاری در ارتباط با شیوه‌ی تولید و فورماسیون اجتماعی است و در طول تاریخ، تغییر کرده است. در شیوه تولید سرمایه‌داری آنچه که با آن مواجه هستیم، «سرمایه‌داریِ پدرسالار» است؛ یعنی سرمایه‌داری نمی‌تواند بدونِ پدرسالاری به حیاتِ خودش ادامه دهد.

او برای توضیح این رابطه‌ی دوسویه‌ی سرمایه‌داری و پدرسالاری که به ستم و استثمار و فرودستی زنان منجر می‌شود به عرصه‌ی بازتولید اجتماعی پرداخت و آن را یک پیکار تاریخی علیه زنان برای تثبیت آنها در نقش‌های جنسیتی دانست. سپس، ویژگی‌های کار بازتولید اجتماعی و تبعات آن برای زنان را شرح داد که به بی‌ارزش شدن، بیگانگی، اتمیزه‌شدن و استثمار در کار مزدی منجر می‌شود. او در آخر بیان کرد که سیاسی شدن بازتولید اجتماعی و بازتعریف پدرسالاری در نسبت با سرمایه‌داری می‌تواند امکان شکل‌گیری سوژه‌ی سیاسی را فراهم کند و این امر نیاز به سازماندهی و شکل دادن بلوک هژمونیک در عرصه‌ی بازتولید اجتماعی دارد.

یکی از حضار در سخنانی عنوان کرد: یک نقدی که به مباحث فمنیستی وارد است، همدستی زنان با ساختار قدرت برای سرکوب زنان است که به آن کم‌رنگ پرداخته یا کلا نادیده گرفته می‌شود. مثلا در همین فیلم، همکاران مود واتز شخصیت اصلی اثر در رخت‌شوی‌خانه، زندانیانِ زنِ هم‌بندِ او یا زنانی که هم‌محله‌ای او هستند، با ساختار قدرت برای سرکوب وی همدستی می‌کنند. این از جمله موضوعاتی است که باید درباره آن صحبت کرد و از رفتن به سمتِ ساختِ دوگانگی‌ها جلوگیری می‌کند و می‌تواند بحث‌های فراوانی هم حول آن شکل بگیرد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها