تاریخ انتشار:1401/04/16 - 16:17 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 177970

سینماسینما، حسین عیدی‌زاده

قرار بود در یادداشت‌های جشنواره درباره فیلم‌هایی که می‌نویسم یک نقطه مشترک وجود داشته باشد، در این یادداشت سه فیلم، فیلم‌های دوم بلند کارگردان‌هایشان هستند اما یک فیلم هست که فیلم دوم کارگردانش نیست اما نمی‌شد درمورد این جواهر کوچک چیزی ننوشت و بی‌تفاوت از کنارش گذشت، این فیلم «باید بیایی و آن را ببینی» ساخته جوناس تروبا است که یکی دو سال فیلم با فیلم درخشان دیگری به نام «باکره ماه اوت» در جشنواره فیلم کارلووی واری هم حضور داشت.

«باید بیایی و آن را ببینی» (You Have to Come and See It) با زمانی زیر هفتاد دقیقه داستان روبرو شدن دو زوج بعد از حدود یک سال به دلیل پاندمی کروناست. آنها بعد از مدت‌ها یکدیگر را دیده‌اند ولی همه چیز گویا تغییر کرده است و دیگر مثل سابق حرفی برای زدن به یکدیگر ندارند. اما یک پیشنهاد ساده یعنی رفتی به شهری در نزدیکی مادرید و بازدید از خانه جدید یکی از زوج‌ها دلیلی می‌شود برای اینکه این دو زوج دوباره یکدیگر را ببینند. فیلم تروبا از آن فیلم‌های ساده‌ای است که به نظر می‌رسد بدون فیلمنامه ساخته شده باشد و مجموعه‌ای باشد از چند گفت‌وگو و پیاده‌روی در گوشه و کنار شهری کوچک. اما برخلاف این تصور، فیلم بسیار حساب‌شده و دقیق است و موفق می‌شود در خلال همین حرف‌های مرسوم شخصیت‌هایش که چیزی برای گفتن به یکدیگر ندارند و مجبور هستند از در و دیوار بگویند، واقعیتی ملموس را تصویر کند که به دست آوردن آن در سینما کار ساده‌ای نیست. همین گفتن از این موضوع و آن موضوع آرام آرام شخصیت‌ها را دوباره به هم نزدیک می‌کند و ایده گذر از تاثیرات اجتماعی پاندمی و زندگی‌های ایزوله را به شکلی قابل درک به تصویر می‌کشد. برای همین هم عجیب نیست که فیلمساز در بخش پایانی ادای احترامی به «طعم گیلاس» عباس کیارستمی کند و ما را به پشت صحنه ببرد، زندگی در جریان است و حتی با وجود تاثیرات ویرانگر پاندمی، هنوز هم می‌شود ترس و فاصله را فراموش کرد و به زندگی بازگشت و انگار اصلا ایده تروبا همین بوده، زندگی و دیگر هیچ. برای من این فیلم یکی از بهترین فیلم‌های کیارستمی‌وار سینمای معاصر است که اتفاقا خیلی دربند استفاده از ویژگی‌های همیشگی کارهای کیارستمی نیست، بلکه به روح آن سینما رجوع می‌کند.

سینمای گرجستان در سال‌های اخیر فیلمسازهای متعددی را به جریان سینمای هنری معرفی کرده است و «اتاقی از آن خودم» (Room of My Own) ساخته یوسب سوسو بلیادزه هم معرف یک استعداد دیگر است که در فیلم دومش (بعد از فیلم قابل قبول «مرگ اتار») داستان دوستی دو دختر متفاوت از هم را دستمایه قرار داده است. تینا با درد و مشکلاتی از گذشته مجبور شده اتاقی را در آپارتمان ماگی اجاره کند، این دو در نگاه اول هیچ ربطی به همدیگر ندارند اما سرگشتگی در زندگی و یا بگوییم گم کردن مسیر زندگی آنها را به هم نزدیک می‌کند و به درک جدیدی از استقلال و ایستادن روی پای خود می‌رساند. فیلم بلیادزه روایتی است بسیار ساده از اینکه چطور در شرایط سخت، دوستی و نزدیکی با فرد دیگری می‌تواند پناهنگاهی برای آدم باشد و او را نجات دهد. فیلم بدون هیچگونه خودنمایی در اجرا و بدون روی آوردن به احساساتگرایی یا خلق موقعیت‌های دراماتیک عجیب و غریب، ماهرانه و واقعگرایانه شکل گرفتن دوستی بین تینا و ماگی را جلو می‌برد، در این بین نقش بازیگر نقش تینا (تاکی موملادزه) هم بسیار مهم است، او یکی از فیلمنامه‌نویس‌های کار است و تاثیر حضورش را می‌شود در شکل گرفتن دو کاراکتر زن امروزی گرجستانی را یافت، مخصوصا در سکانس‌هایی که دو دختر به دور از دنیای تحت تاثیر پاندمی کنار هم می‌نشینند و آنچه در دل دارند را بیرون می‌ریزند. «اتاقی از آن خودم» با نامی یادآور کتاب معروف ویرجینا وولف، آدم را به آینده فیلمسازش امیدوار می‌کند.

«بترکون» (Banger) ساخته آدام سدلاک یکی از فیلم‌های به‌شدت بومی چک است! بومی به این معنا که این فیلم سرشار از ارجاع به زندگی در شهر پراگ است؛ به محله‌های مختلف شهر، به شکل‌های مختلف زندگی در این محله‌های مختلف و به آدم‌های واقعی که مخاطب چک آنها را می‌شناسد اما مخاطب غیرچک شناختی از آنها ندارد. حتی نحوه حرف زدن این افراد هم با هم فرق دارد برای همین به زیرنویس خیلی خوب فیلم هم نمی‌شود اعتماد کرد چون بخش زیادی از شوخی‌های فیلم در ترجمه از کف رفته است. موقع تماشای فیلم این مسئله را کاملا حس می‌کردم، در لحظات زیادی از فیلم آنها از خنده در حال مرگ بودند و من چیزی از موضوع خنده‌دار دیالوگ‌ها نمی‌فهمیدم. آیا این باعث شد که از فیلم دوم سدلاک، بعد از فیلم بسیار خوب «دامستیک» لذت نبرم؟ نه، موضوع فیلم و بخش زیادی از موقعیت‌های کمدی و سیاه فیلم جهانی هستند و راه را برای نفوذ به فیلم باز می‌گذارد. «بترکون» داستان یک فروشنده جوان مواد مخدر است که می‌خواهد از کمک یک خواننده رپ معروف استفاده کند، فروش مواد را کنار بگذارد و یک آهنگ بترکون رپ بخواند و معروف شود. اما مشکل اینجاست که برای بهره بردن از کمک این خواننده رپ معروب باید پول زیادی به او بدهد. فیلم با تدوین سرسام‌آور و شخصیت‌هایی که در حال طبیعی نیستند و مدام مواد مصرف می‌کنند و موسیقی که یک لحظه هم قطع نمی‌شود هرچند با لحنی کمیک شروع می‌شود اما در نهایت به فیلم بسیار خشن درمورد پوچی دنیای مجازی و اینفلوئنسرها و مواد مخدر بدل می‌شود. پایان دردناک فیلم و واقعیتی که بر سر شخصیت‌های فیلم آوار می‌شود، فیلم را به یک کار اجتماعی قابل بحث هم بدل می‌کند و هرچند فیلم کمی طولانی است و عدم شناخت زبانی و فرهنگی باعث می‌شود نشود راحت به آن نزدیک شد، اما همانطور که گفتم موضوعی که رویش دست گذاشته آنقدر جهانی است که بشود با آن رابطه برقرار کرد و با پایانش یکی از کارهای رپ‌آرتیست‌ها را زیر لب زمزمه کنی و از زندگی سیر شوی.

«کلام» (Slovo) ساخته بیتا پارکانووا محصول چک و اسلواکی یک گام بلند رو به جلو برای کارگردانش بعد از فیلم «لحظات» است. فیلم داستان مردی است که در شهری بسیار کوچک دفتر ثبت احوال و اسناد دارد. او با همسر و دختر و پسرش زندگی می‌کند. فردی بسیار محترم و معتمد است و برای همین عجیب نیست که اعضای حزب کمونیسم از او بخواهند به حزب بپیوندد. اما او نمی‌پذیرد و همین شروع مشکلات اجتماعی و روحی روانی برای اوست. فیلم بااینکه موضوع سلطه‌گری و وحشی‌گری یک حکومت خودکامه را در پیش می‌گیرد اما در کنارش درباره موضوعی بسیار مهم‌تر هم هست: خانواده. فیلم نشان می‌دهد چطور وقتی اعضای یک خانواده در کنار هم بایستند، هرچند مشکلات ممکن است حل نشوند و یا به پایان نرسند، اما راهی برای دوام آوردن زیر نظام سلطه وجود دارد. شخصیت واتسلاو شخصیت آشنای مردی است که از اصول خود عدول نمی‌کند و شخصیت ورا، همسر او با بازی درخشان گابریلا میکولکوا نمونه یک مادر تمام عیار است؛ مادری که مهر و محبتش به همسر و فرزندانش را دریغ نمی‌کند اما در لحظاتی که لازم است خشن و سخت‌گیر می‌شود. تصویر ملموسی که فیلم از زندگی در یک شهر کوچک در دوران سلطه کمونیست‌ها ارائه می‌دهد به همراه بازی‌های چشمگیر و پایانی تاثیرگذار از یک هجرت، فیلم را با وجود آشنا بودن خط داستانی به تجربه تلخ و البته دلنشینی و یکی از بخت‌های اصلی جوایز جشنواره بدل می‌کند، فیلمی که هم شخصیت‌هایش و هم فیلمسازش به قداست کلام باور دارند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها