تاریخ انتشار:1402/08/20 - 13:33 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 191777

سینماسینما، وحید ضرابی نسب*

کمتر کسی است که حداقل یکی از فیلم‌هایش را ندیده باشد. حتی اگر خیلی هم اهل سینمای کلاسیک نباشید و کمدی رمانس‌ها و اکشن‌های امروزی را می ستایید، برای تنوع هم که شده حتماً تریلوژی «پدرخوانده» یا فیلم «اینک آخرالزمان» را تماشا کرده و حتماً متوجه شده‌اید که معنای شاهکار چیست! شاید با این حرف، طرفداران «همشهری کین» را بیازارم، اما مثل خیلی‌ها معتقدم «پدر خوانده» برترین و تاثیرگذارترین فیلم تاریخ سینماست و البته فرانسیس فورد کاپولا هم یکی از پنج کارگردان برتر زنده.
نوشتن و گفتن درباره کاپولا تقریباً کار بیهوده‌ای است؛ چون همه ما با «سرهنگ ویلارد» و «دون کورلئونه» و «والتر کورتز» و «مایکل» و «کنت دراکولا» و و «هری کاول» و «رودی بیلور» و «ویتو» و براندو و پاچینو و دنیرو و هکمن و دووال و گارسیا و اولدمن و هاپکینز و رایدر زندگی‌ها کرده‌ایم… اما به هرحال من هم بار دیگر تاکید می‌کنم که بی‌شک او پدرخوانده اقتباس کنندگان ادبی در کل تاریخ سینماست و تقریبا کسی هم‌پای او نتوانسته با آثار ارزشمند ادبی، چنین شاهکارهای بزرگ سینمایی خلق کند.

بگذارید از «پدرخوانده» کاپولا شروع کنم که خاطرات خوبی از آن داریم. چه از روایت و وقایع و شخصیت‌های بی‌نظیری که از کتاب «ماریو پوزو»ی ایتالیایی خلق کرد، چه کارگردانی فوق‌العاده و نفس‌گیر با آن حس مرعوب‌کننده صحنه‌ها و ساختار بصری تکان‌دهنده و البته لذت‌آور (حظ اولین بار دیدن کورلئونه‌ها تا کی با شما همراه بود؟) چه ارتباطات پر رنگ و باورپذیر انسانی و عاطفی بین خانواده کورلئونه‌ها در عین مافیایی و جنایتکار بودنشان (چند جای فیلم دلتان برای آنها سوخت؟) چه بازی‌های مسحور کننده و یک عدد «مارلون براندو»ی جادوگر و یک «آل پاچینو»ی شعبده‌باز و کلی تردست و ساحر دیگر. (که روند بازیگری در سینما را عوض کردند) و چه موسیقی مست کننده «نینو روتا» که حتماً جزو ۵ موسیقی فیلم برتر تاریخ سینماست. (فقط کافی است «والس پدرخوانده» را در جلسه برقراری صلح و آشتی میان خانواده‌های ایتالیایی به یاد بیاورید)

برویم سراغ «اینک آخرالزمان»؛ نقدی انسان گرایانه بر جنگ و اقتباس پر حرف و حدیث از رمان مشهور «قلب تاریکی» نوشته جوزف کنراد. مانیفست ضدجنگی که نه تنها استاندارهای سینما و تصویر را جا به جا کرد، که سیاست و جامعه را هم دستخوش تحول قرار داد. گرچه رمان، ماجرای سفر مرموز دریانوردی اروپایی به اعماق جنگل‌های کنگو است، کاپولا در اقتباسی غیر عادی، یک افسر ارتش آمریکا را به جنگل‌های ویتنام می‌فرستد. هرچند این فیلم در گیشه شکست خورد و هیچ‌کدام از نهادهای نظامی و حکومتی ایالات متحده با آن همکاری نکردند، ولی هر چه بیشتر زمان گذشت، بیشتر ارزش گنج گونه‌اش کشف شد و حالا با اختلاف، بهترین فیلم جنگی تاریخ سینماست (با احترام به «نجات سرباز رایان» و «غلاف تمام فلزی») شاید در هیچ اثری این چنین تأثیرات ویرانگر روانی جنگ به تصویر کشیده نشده باشد آن هم با این دیالوگ عجیب: «این پایان است»
و البته اقتباس‌های دیگری از او: «مکالمه» برداشتی از کتاب «رامبل فیش» اثر «ای. اس. هینتون»، درام تریلری معماگونه که سرشار از پارانویا و ظن و تناقض‌های آدمی است. «باران ساز» اقتباسی جذاب از از رمان جنایی درام «جان گریشام» و «باغ‌های سنگی» اثر «نیکلاس پرافیت» نویسنده آمریکایی.

اما وی اقتباس سراسر موفق دیگری هم دارد و آن «دراکولای برام استوکر» است که بر اساس کتاب «کنت دراکولا» اثر «آبراهام استوکر» نویسنده ایرلندی قرن نوزدهم ساخته شد. (اکران ۱۰ نوامبر ۱۹۹۲) «دراکولا»ی کاپولا در جایگاه رفیع‌ترین فیلم‌های ژانر وحشت می‌ایستد. با اختلاف بهترین فیلم در زیرژانر خون آشامی است و البته درامی درست و حسابی که به رمانتیسیسم و کلاسیسسیم می‌زند. کاپولا اتمسفری ویکتوریایی ساخته که معجون خوش‌طعم و مسحورکننده‌ای است از نور و رنگ و فضاسازی با دکوپاژهای اختصاصی مولف و کولاژهای تصویری که ترس را همراه با معما، تزریق می‌کند. از همان ابتدای فیلم و آن گفتارمتن جان‌دار و غافلگیر کننده تا پایانی متفاوت از آنچه تصور می‌کنیم، تفاوت‌ها و ارزش‌های بالای آن نسبت به تمام فیلم‌های وحشت توی چشم می‌زند، با آن جاسازی حساب شده و مهندسی مباحث فلسفی و روانشناسی به قصه جناب آقای خونخوار!

هر چند او کم‌کار شده و در هزاره سوم فقط سه فیلم ساخته؛ آخرین اثر جذاب و ماندنی او «جوانی بدون جوانی» (دو فیلم مستقل و شخصی تترو-۲۰۰۹ و توییکس-۲۰۱۱ آنچنان با اقبال و استقبال مواجه نشدند) اقتباسی است از کتابی به همین نام، نوشته نویسنده رومانیایی «میرچیا الیاده». قصه فیلم درباره پروفسوری است که در روزهای قبل از حادثه جنگ جهانی دوم از محل کار خود فرار می‌کند و تعقیب و گریزهای مختلف در کشورهای مختلف، او را با این پرسش ماهوی و تناقض دردناک روبرو می‌کند: درست است که به خاطر هدفی متعالی از زندگی شخصی خود بگذریم؟ آیا علم و دانش اولی‌تر از ارتباطات انسانی و اذت بردن از زندگی است؟

در پایان پیشنهاد می‌کنم هر نسخه ای از کتاب «کاپولاها: پشت صحنه فیلم‌ها، همراه با خانواده فیلمساز کاپولا» نوشته «الینور کاپولا»(همسر کاپولا) گیر آوردید، بخوانید. جمله‌ای از آخرین مصاحبه کاپولا را می‌خوانیم: «وقتی زمان مرگم فرا برسد، به خودم نخواهم گفت ای کاش این کار یا آن کار را انجام می‌دادم؛ چون همه آنها را انجام دادم. در زمینه فیلمسازی هم هیچ فیلمی نیست که بخواهم دوباره آن را بسازم؛ چون می‌دانم در آن صورت باز هم نمی‌توانم هر بار یک فیلم کامل و بی‌عیب و نقص بسازم.»

*نویسنده و منتقد سینما

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها