تاریخ انتشار:1398/08/12 - 08:51 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 124537

سینماسینما، علیرضا حسن خانی

سرعت و تعدد انتشار فیلم در این سال‌ها آن‌قدر زیاد است که به سختی فرصت آن پیش می‌آید تا مخاطب علاقه‌مند و پیگیر به تماشای تمام آثار قابل توجه یک سال برسد چه رسد به اینکه بازگردد و مروری دوباره بر آثار متقدم تاریخ سینما داشته باشد و یا خودش بخواهد دنبال کشف آثار کوچک و بزرگ و چه بسا مغفول و مهجور مانده‌ی تاریخ سینما هم برود. از طرفی به خصوص بر علاقه مندان و پی‌گیران سینمای کلاسیک پوشیده نیست که اهمیت بخش عمده‌ای از فیلم‌های کلاسیک و قدیمی تاریخ سینما فقط به خاطر پیشرو بودن و یا اوریجینال بودن موضوعات و تکنیک‌هایشان نیست بلکه به لحاظ جذابیت‌های تماتیک و یا حتی جنبه‌هایی مثل کشش و تعلیق آفرینی و ضرباهنگ هم در گذر سال‌های بسیار که از تولیدشان می‌گذرد، هنوز تماشایی و چه بسا نظیرگیرتر از تولیدات پر سر و صدا و پر مدعای امروز سینمای جهانند. به همین دلیل و با رویکرد آشنا کردن و در پاره‌ای موارد آشتی دادن مخاطب با سینمای کلاسیک اقدام به راه اندازی ستونی کردیم با عنوان بازنمایی که در آن سعی می‌کنیم نگاهی دوباره به آثار شاخص سینمای کلاسیک بیاندازیم و با خواننده‌ی این ستون ضمن مرور وجوه مختلف این فیلم‌ها لذت ناب سینما را از دریچه‌ای فراموش شده تجربه کنیم.

به همین منظور برای اولین فیلم به سراغ گیلدا اثر فوق العاده‌ی چارلز ویدور می‌رویم. گیلدا از آن دست فیلم‌های کلاسیک است که در بررسی‌شان در عین اینکه می‌توان به جنبه‌های فوق العاده‌ی سینمایی‌اش اشاره کرد از نظر کشش و ریتم هم می‌تواند، مخاطب بیگانه با تصاویر سیاه و سفید و یا لحن سینمای کلاسیک را تا پایان فیلم میخکوب و پیگیر پای آن نگه دارد. چارلز ویدور از همان سکانس افتتاحیه یعنی جایی که جانی فارل قمارش تمام می‌شود و مورد سرقت واقع می‌شود غربت جانی با فضای آرژانتین را همراه با دیالوگ‌ها به مخاطب نشان می‌دهد. حس بی پناهی و غریبگی او در این کشوری که تازه به آن وارد شده همزمان با نریشنی در باب همین ورود از طریق کوچه‌ی تنگی که جانی در آن قدم می‌زند و جعبه‌های بلند بارانداز که گویی بر سرش آوار می‌شوند به مخاطب منتقل می‌شوند. در هجوم همین فضای بسته و تهدید کننده است که دزدی، بی پناهی جانی را بیشتر به رخ می‌کشد و حضور حامی بالین ماندسون و شیفتگی جوانی شکننده‌ نسبت به بالین توجیه منطقی می‌یابد. او و بالین معتقدند شانسشان را خودشان می‌سازند با این حال هم خودشان و هم ما به عنوان مخاطبم واقفیم که معنای حقیقی این حرف چیست؟ کسانی که نه تنها در قمار که در تجارت و زندگی شخصی‌شان تقلب می‌کنند نمی توانند از شانس با معنای واقعی خوش‌شانسی لاف گزاف بزنند. چنین کسانی از دروغ و تقلب و سرنوشت شوم ناراستی گریزی ندارند. همان گونه که از چشم‌ها و صدای فتانه‌ی گیلدا گریزی ندارند.

کاراکتر گیلدا نماد آیکونیک تعبیر «فِم فاتال» فیلم نوآر است. اگر قرار باشد فم فاتال فیلم نوآر را با ذکر مثال توضیح دقیق و مجملی بدهیم گیلدا در کنار اِلسا ی بانویی از شانگهای (اورسن ولز۱۹۴۷) می‌توانند دقیق و عینی‌ترین نمونه‌های این مطالعه‌ی موردی باشند. جالب این‌جاست که هر دو کاراکتر را هم ریتا هیورث بازی می‌کند. توانایی هیورث در ارائه‌ای یگانه و بی همتا از ویژگی‌های شخصیتی متفاوت و بعضاً متضادی، نظیر فریبندگی، عاشق پیشگی، دیریابی، مهربانی، خشونت، بی رحمی، گستاخی، خودخواهی، حسادت و حتی هرزه‌گی باعث شده که نه تنها او را به چهره ای پر رمز و راز بلکه موجودی خواستنی اما ترسناک و رعب آور تبدیل کند. گیلدا همان‌طور که نام فیلم را یدک می‌کشد در مرکزیت این درام پر کشش واقع شده و همه‌ی اتفاق حول محور شخصیت مسحور کننده ی او رخ می‌دهد. هر چند راوی داستان فیلم، جانی است اما او بیشتر بازگو کننده‌ی ماجراهای خودش و بالین با رأس این مثلث عشقی یعنی گیلداست تا اینکه بخواهد شخصیت مرکزی داستان باشد.

دیگر ویژگی شگفت انگیز گیلدا که این فیلم را به اثری متمایز و فوق العاده تبدیل می کند سبک دیالوگ نویسی فیلمنامه‌ی آن است. دیالوگ‌های چند پهلو، کنایی و آتشین فیلم نه تنها در کار معمول و متعارف ارائه‌ی اطلاعات و روایت داستان برای مخاطب هستند بلکه واگوینده‌ی بخشی از تنش، پنهان کاری، دشمنی، علاقه و اتمسفر پر از پنهان و فریب‌کاری این شاهکار تاریخ سینما هم هستند. دیالوگ‌ها در گیلدا مثل گلوله‌های مسلسل شخصیت‌های فیلم‌های گانگستری از جانب کاراکتری به کاراکتر دیگر شلیک می‌شوند. این زخمی کردن طرف مقابل با کلمات نیش‌دار نه فقط در معارضه‌های رو در رو مثل اولین برخورد جانی و گیلدا پس از بازگشت بالین از سفر و شنیدن خبر ازدواج این دو بلکه در گوشه و کنایه‌های پشت سر طرف غایب هم به وضوح قابل لمس است. یکی از نمونه‌ای‌ترین انواع این کنایه‌ها را بعد از همین اولین برخورد و زمانی‌که جانی و بالین از اتاق اولین دیدار گیلدا و جانی خارج می‌شوند، پیش می‌آید. زمانی که هر دو از پله‌ها پایین می‌آیند و بالین به جانی می‌گوید:‌« به یه دلیلی از تو خوشش نیومد جانی» جانی می‌پرسد:‌«جدی؟! چی باعث شد همچین فکری بکنی؟» و بعد بالین پاسخ می‌دهد:«من همسرم رو می‌شناسم» و بعد جانی در جواب می‌گوید:«واقعاْ؟». به این ترتیب جانی با پرسیدن فقط یک کلمه نه تنها قضاوت و انتخاب بالین را زیر سوال می‌برد بلکه به بیننده این گرا را می‌دهد که او گیلدا را می‌شناسد و می‌داند که بالین فریب خورده. در عین حال خبر از سرنوشت شوم این رابطه و سرنوشت غمبارش به بالین و مخاطب می‌دهد. ضمن اینکه بیننده را برای ادامه‌ی فیلم نسبت به گذشته‌ی رابطه‌ی جانی و گیلدا و ماجرای میان آن‌ها و عمق رابطه‌شان حساس و کنجکاو می کند.

گیلدا مجموعه‌ی منحصر به فردی از جذابیت‌های پیدا و پنهان است که تماشای آن را برای مخاطب به تجربه‌ای دلپذیر و تکرار ناشدنی تبدیل می‌کند. همان اندازه که نوع دیالوگ نویسی فیلم به شکلی متحیر کننده هوش از سر مخاطب می‌برد، کیفیت بازی ریتا هیورث و گلن فورد بیننده را غرق در داستانی عاشقانه اما در عین حال پر تنش و پر از طرد و تمنا می‌کند. احاطه‌ی چارلز ویدور بر فیلم و عوامل زیر دستش نه فقط در تکنیک کارگردانی و هدایت بازیگران که در کنترل تمام اجزای صحنه به وضوح قابل درک است و همین امر از گیلدا شاهکاری تماشایی ساخته که هیچگاه رنگ کهنگی نمی‌گیرد.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها