تاریخ انتشار:1399/02/10 - 11:11 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 135034

سینماسینما، مازیار معاونی

اگر  بنا به عللی که ضعف برنامه ریزی  مهم ترین شان محسوب می شد رساندن ویژه برنامه های مختص نوروز به آنتن، کابوس تلخ و تمام نشدنی عوامل تولید آنها در تمام اسفند ماه های  سالهای گذشته بود و تیم های کاری درگیر آنها یک دوره یک ماهه های خستگی و بی خوابی مشابه فشار رساندن فیلم ها به جشنواره فجر در دهه های قبل را تجربه می کردند اما اسفند ماه گذشته برای تلویزیونی ها  حکایت دیگری بود. از یک طرف مانند تمام اقشار و گروه های دیگر جامعه خطر ابتلاء به ویروس عجیب و غریب کرونا، عوامل برنامه ساز را هم در مخاطره جدی قرار داده بود و از سوی دیگر لزوم رساندن ویژه برنامه ها و تامین خوراک نوروزی شبکه ها آنهم در میانه بحرانی که اکثریت افراد جامعه را خانه نشین کرده بود ضرورتی مهم به نظر می رسید. تا نیمه های اسفند که هنوز جامعه در شوک مواجهه با این بیماری مسری و خطرناک به سر می برد،  فعالیت گروه های برنامه ساز سیما چه داخل سازمان و چه خارج از آن (که بیشتر شامل تیم های تولید سریال های نوروزی می شد) با تجهیزاتی مثل ماسک و دستکش و… که جسته و گریخته در اختیار تمام افراد جامعه هم بود به شکلی بی سر و صدا ادامه یافت اما با فشار ستاد مقابله با کرونا و نامه سرگشاده ی خانه سینما به رییس صدا و سیما که خواستار توقف تولید سریال ها به منظور پیشگیری از ابتلای عوامل مشترک آثار تلویزیونی و سینمایی شده بود ماجرا وارد فاز تازه ای شد. تلویزیون علاوه بر بی پاسخ گذاشتن نامه خانه سینما، روند تولید سریال های نمایشی نوروز و برنامه هایی نظیر « دورهمی» را ادامه داد که در سطح جامعه و شبکه های اجتماعی انتقادات تندی را به دنبال داشت اما سرانجام بازه ملتهب نیمه دوم اسفند هم به پایان رسید و از دستپخت نوروزی برنامه سازان تلویزیون رونمایی شد. 

ویژه برنامه های تحویل سال

طبق پیش بینی ها تلویزیون مانند تمام هفده هجده سال گذشته، برای ساعات نزدیک به سال تحویل ویژه برنامه هایی چند ساعته در نظر گرفته بود که طبیعتاً در شبکه های قدیمی و پربیننده، جدی تر و مفصل تر و در شبکه های دیگر جمع و جورتر برگزار شد. شبکه اول سیما که برنامه «فرمول یک» را از اواخر اسفند در کنداکتور شبانه خود داشت و چند روزی هم به واسطه صحبتهای بی پروای امیر حسین رستمی روی آنتن زنده خبرساز شده بود در ساعات پایانی سال نود و هشت در دو بخش جداگانه شبانه و نزدیک به تحویل سال، با اجرای علی ضیاء روی آنتن رفت، مطابق معمول هر ساله دعوت از چهره های مشهور عرصه های مختلف نمایشی، ورزشی و… در کنار پخش کلیپ های موسیقی و پلاتوهای مجری رو به دوربین در یک استودیوی بزرگتر و شیک تر از برنامه های معمول تلویزیونی، تمام داشته آن بود که البته این فرمول، عیناً در برنامه های «دو نیمه ماه» شبکه دو با اجرای مجری ثابت ویژه برنامه های این شبکه یعنی محمد سلوکی، برنامه «اتفاق نود و نه» با اجرای رضا رشید پور در شبکه سوم سیما و برنامه «بهار جان» از شبکه پنج که هیراد حاتمی اجرای آن را بر عهده داشت به کار گرفته شد. به جز شبکه های باسابقه تر، شبکه های نسیم، افق، سلامت و قرآن هم ویژه برنامه هایی مختص حلول سال نو تدارک دیده بودند که در این میان شبکه نسیم که ظرف چند ساله اخیر با برنامه های گفت و گو محور و متفاوتش، نگاه های بسیاری را به خود جلب کرده بیشتر دیده شد. این شبکه با ویژه برنامه بهاری «چهل تیکه» که اجرای آن را همچنان محمدرضا علیمردانی بر عهده داشت به استقبال سال نو رفت که البته برنامه ای ضبط شده بود.   

در خصوص تولید برنامه های ویژه سال تحویل، صرف نظر از خطوط قرمز بسیار که درصد زیادی از آنها هم سلیقه ای است نکته ای که به نظر می رسد از چشم مدیران و برنامه سازان تلویزیون دور مانده تکراری بودن و کلیشه شدن این فرمول برنامه سازی در مناسبتهای مهمی مثل همین آستانه سال نو است. شکی نیست که این شکل از برنامه سازی مناسبتی وقتی برای اولین بار در اوایل دهه هشتاد به کار گرفته شد عالی جواب داد و بسیار مورد توجه قرار گرفت، در آن بازه زمانی کاملاً بدیهی و قابل پیش بینی بود که تغییر فرم نه چندان جذاب برنامه ضبط شده به فرمول پخش زنده مورد استقبال قرار خواهد گرفت، برنامه های پخش زنده علاوه بر جذابیت ذاتی خود که از ماهیت زنده و در لحظه در جریان بودنشان سرچشمه می گرفت بنا به ماهیت غیرقابل پیش بینی و عدم امکان جرح و تعدیل آنچنانی، انقلابی در میزان اقبال بینندگان به تلویزیون ایجاد کردند که تا چند سالی هم ادامه داشت ولی آن موفقیت هر چه که بود و هر اندازه که با پاسخ های مثبتی مواجه شد مربوط به حدود دو دهه پیش بود و قاعدتاً نمی توانست بیشتر از هفت هشت سال دوام بیاورد که در عمل هم چیزی به جز این اتفاق نیفتاد. نکته تعجب آور قضیه در اینجاست که مدیران و تصمیم گیران گروه های برنامه ساز تلویزیونی هم علاوه بر اینکه در بطن و متن جامعه حضور دارند و امکان رصد میزان استقبال مخاطب از استمرار این فرمول به سادگی برایشان مهیاست به بولتن های نظر سنجی درباره تولیدات تلویزیونی که توسط واحد دیگر همین سازمان تهیه می شود هم دسترسی دارند و به رغم تمام انتقاداتی که به اصل ارزیابی یک سازمان توسط خودش وارد است ولی ناگفته پیداست که میزان بیننده و در صد رضایت مندی بیننده ویژه برنامه سال تحویل در سالهای دهه هشتاد با همین آیتم ها در سال های اخیر تفاوت قابل ملاحظه ای داشته باشد، تفاوتی که زیر سایه نگاه کمیت محور مدیران تلویزیون دیده نشده و حاصل آن ادامه یک فرم ثابت برنامه سازی، عدم تنوع و فقدان خلاقیت بوده است. شاید در پاسخ به این انتقاد این پرسش مطرح شود که با در نظر گرفتن تمام قوانین و شرایط فرهنگی و عرفی و شرعی کشور ما، از تلویزیون به جز دعوت از خواننده، آن‌هم به شکل ناخوشایند اجرای پلی بک (لب زدن) و از این در و آن در گفتن با چهره های دعوت شده چه کار دیگری بر می آید؟ ادعایی که اگرچه بخشی از آن درست به نظر می رسد اما در پاسخ باید گفت اولاً در ساخت برنامه های ویژه سال تحویل چه تلاشی برای خلاقیت و متفاوت بودن آنهم در همین چهارچوب های موجود کنونی انجام شده  که بتوان درباره مفید یا بی فایده بودن آن حرف زد ثانیاً هر عقل سلیم و هر مدیر باتدبیر و کیفیت محوری قطعاً می تواند این قدر تشخیص بدهد که حتی در صورت نداشتن ایده تازه و مهیا نبودن شرایط متفاوت بودن، استقبال از سال نو در قالب یک برنامه جمع و جور یک ساعته خیلی خیلی بهتر و کارآمدتر از تولید چندین و چند ساعت برنامه کلیشه ای است که فقط به درد پربار شدن گزارش های سالانه مدیران شبکه ها می خورد.

بر کسی پوشیده نیست که تلویزیون ما در چند ساله ی اخیر به رغم این حجم از بودجه، امکانات، نیروی در خدمت و قدمت پنجاه ساله اش در برنامه هایی نظیر برگزاری مسابقه خوانندگی و یا شوهای استعدادیابی، به لحاظ ایده پردازی دنباله روی شبکه های خارج از کشور بوده است، جای تاسف است اگر جای پایان دادن به این پلاتوهای تکراری معدود مجریان تایید شده اش (که تکرارشان همه را خسته کرده است) و لب زدن های خوانندگان آنهم روی آن دسته از ترانه هایشان که اصلاً گل نکرده و محبوب نیستند و تنها امیتازشان گذشتن از فیلتر تنگ محدودیت های سیما است، در ویژه برنامه های سال تحویلی آینده خود باز هم دنباله روی ایده های اجرایی دیگران باشد و مثلاً یک خواننده جوان و مجاز داخل کشور در کنار تصویر مجازی( هولوگرامی)  یک خواننده درگذشته اجرای دو نفره داشته باشند. 

موضوع ویژه برنامه های غیرنمایشی نوروز  را با صرف نظر از جُنگ شبانه «عصر جدید» که نکته تازه و مهمی نسبت به گذشته در آن نمی بینم و اشاره به موفقیت نسبی ویژه برنامه نوروزی «دورهمی» به پایان می برم که درروزهای توقف تولید اکثر برنامه های تلویزیونی و به رغم انتقادات بسیار ، ضبط خود را با تمهیداتی نظیر فاصله گذاری میان حاضرین داخل استودیوی ضبط برنامه ادامه داد. «دورهمی» نوروزی با وجود آنکه در فرمول ساخت آن تغییر و تنوع محسوسی ایجاد نشده بود اما به دلیل کاریزمای غیرقابل انکار مدیری و حضور ذهن و قریحه طنز نبوغ آمیز او همچنان بر مسیر توفیق نسبی قدم برداشت بخصوص اینکه در نظر داشته باشیم یک برنامه ضبط شده که احتمال جرح و تعدیل در آن وجود ندارد از بسیاری از جذابیت های لحظه ای برنامه های پخش زنده بی بهره است و همین که تا همین اندازه هم در جلب بیننده توفیق داشته باشد قابل تقدیر است، آنهم با در نظر داشتن دیگر برنامه های نوروزی سیما که اکثراً آثار موفقی محسوب نمی شدند و انتظار بینندگان برای رسیدن به معدلی بالاتر از این سطح ضعیف را طولانی تر کردند.  

سریالهای نمایشی نوروز

اگرچه بنا به رسم دیرینه مجله در پوشش رخدادهای نوروزی تلویزیون، باید به تمام سریال های نوروزی امسال می پرداختم اما صادقانه اعتراف می کنم که از میان این سه اثر تنها پنج قسمت ازمجموعه «دوپینگ» را دنبال کردم و  تماشای همین چند قسمت در کنار چند سکانس از دو مجموعه «کامیون» و «میان‌بر» که به نظر نمی رسید حرف تازه ای برای گفتن داشته باشند اشتیاقی برای پیگیری ادامه تماشای آنها فراهم نکرد تا به نوشتن تحلیلی درباره شان بیانجامد.

با اتکاء به همان قسمت  های محدود دیده شده ی مجموعه «دوپینگ»  می توان گفت نخستین و شاید مهمترین ضعف درون مایه داستانی آن بود. درون مایه ای فاقد کشش دراماتیک که قدرت درگیر کردن بیننده و نگهداشتنش مقابل گیرنده را نداشت و درتنها ساخته سینمایی کارگردان (خجالت نکش) هم همین مناسبات داستانی شکل گرفته بر پایه تولد نوزاد و تغییرات ناشی از ورودش به خانواده به چشم می خورد. به جز این، استفاده از قابلیتهای قبلاً اثبات شده بازیگرانی مانند شبنم مقدمی و محمد بحرانی که در تیپ سازی و ادای سریع دیالوگها و استفاده خلاقانه از بداهه پردازی بازیگران کاربلدی هستند نیز به دلیل بکر نبودن جواب نداد تا بار دیگر اثبات شود که هر اثر نمایشی جهان و فضای خاص و منحصر به خود را دارد و اگر این نوع نقش آفرینی در سریالی مثل «هیولا» جواب داده  تکرار آن لزوماً نمی تواند تضمین کننده موفقیت «دوپینگ» هم باشد. 

  مطابق معمول تمام این چند ساله اخیر، فاصله کیفی و میزان بیننده ششمین فصل از سریال دنباله دار «پایتخت» با رقبایش در دیگر شبکه ها زیاد بود حتی با منظور کردن تمام انتقادات فنی که به این مجموعه وارد است (و البته جای بحث دارد) باز هم آخرین ساخته زوج شناخته شده ی مقدم/ تنابنده چند پله بالاتر از سایر مجموعه ها ایستاد. شکاف بزرگی که از فرط تکرار  به یکی از بدیهیات نوروزی تلویزیون تبدیل شده و با ادامه تسلط نگاه کمیت محوری که ساخت سریال های مهم عید را به چهره های مردود شده در فرصت های قبلی و کارگردانان فاقد صلاحیت برای در دست گرفتن چنین پروژه هایی می سپارد احتمال زیادی می رود که در سالهای آینده هم شاهد پخش آثار در حد واندازه های سه مجموعه « دوپینگ/ رضا مقصودی»، « کامیون/ مسعود اطیابی» و « میان بُر/ یزدان فتوحی» خواهیم بود.  

اما نباید از یاد برد که در همین پایتخت مورد انتقاد هم همچنان همان مولفه های شاخص این مجموعه که تداوم موفقیتش را در یک دهه گذشته سبب شده اند قابل ردیابی بودند از رویکرد صادقانه سریال به قهرمانانش که «معمولی» و باورپذیر بودن، پررنگ ترین و مورد توجه ترین ویژگی آن بود تا ساختار داستانی شکل گرفته بر ترکیب متناسبی از کمدی های موقعیت و کلامی  بکر و تازه، یکی شدن بازیگران با نقش ها که از استمرار مجموعه و توان بالای نقش آفرینان در درک و ارائه درست نقش ها ناشی می شود همه و همه در دیده شدن و محبوبیت سریال، آن هم در نوروز تلخ رنگ باخته در برابر قرنطینه کرونایی موثر بودند با این وجود از نقایص مهم مجموعه هم نمی توان به سادگی عبور کرد. 

بی توجهی سازندگان سریال در سطح اول و تلویزیون به عنوان سازمان سفارش دهنده و نظارت کننده در سطح بعدی به خطرات بالقوه اثرگذاری های منفی بخش هایی از مجموعه بر مخاطب یکی از وجوه قابل انتقاد آن بود. نه تنها در « پایتخت ۶» که در فصل های پیشین مجموعه، نسبت به الگوبرداری ناخودآگاه مخاطبین کم سن و سال تر از  رفتار بی ادبانه قهرمانان بانمک ولی گستاخ و هتاک سریال نسبت به بزرگترهاشان بی توجهی کاملی صورت گرفته بود. «بهتاش» و «بهروز» با به اسم کوچک صدا زدن بزرگترهای فامیل و به کار بردن افعال مفرد در گفت و گو با آنها، در پوشش نمک پراکنی، قبح شکستن حرمت بزرگتر را به شکلی غیر مستقیم ترویج دادند که با هیچ بهانه ای از جمله رویکرد رئالیستی سریال هم نمی توان این حجم از گستاخی و عبور از خط قرمز عرفی مهم لزوم احترام به بزرگتر را توجیه کرد. 

اما  به لحاظ دراماتیک، فقیر بودن بن مایه های داستانی عمده ترین ایراد وارد به « پایتخت ۶» بود، ایراد ی که هر چه قدر مجموعه جلوتر رفت بیشتر خود را نشان داد تا آنجا که در سه چهار قسمت انتهایی سریال، میزان انسجام دراماتیک بخش های مختلف قصه به حدی کم شده بود که انگار با کاری اپیزودیک با ترکیب بازیگران ثابتی روبرو هستیم که در هر اپیزود با موقعیت و چالش تازه ای مواجه می شوند. اگرچه این ضعف داستانی از سوی بسیاری از صاحبنظران به فقدان زنده یاد خشایار  الوند به عنوان نویسنده اصلی سریال نسبت داده شد و تا اندازه های زیادی هم چنین استدلالی پذیرفتنی به نظر می رسید اما کارگردان مجموعه در برنامه نقد گونه ای که سه شب پس از اتمام مجموعه ترتیب داده شد و البته بیشتر ماهیتی محاکمه گونه و به منزله مجوزی برای استمرار تولید دنباله های بعدی این سریال به نظر می رسید ضمن ادای احترام به جایگاه حرفه ای الوند با برشمردن چند مثال از سری های پیشین «پایتخت» این ادعا که الوند نویسنده ثابت مجموعه محسوب می شده و  ضعف های داستانی کار از نبود او در کنار تیم سازنده نشات می گرفته را تلویحاً رد کرد، این انکار اتفاقاً بیشتر به ضرر مجموعه و شبکه سازنده آن تمام شد چرا که همان دستاویز محکم و سرپوش قابل اتکای فقدان نویسنده اصلی را هم از تیم سازنده کار گرفت تا معلوم شود که گروه به رغم در اختیار داشتن زمان طولانی سیزده ماهه (از زمان درگذشت خشایار الوند در اوایل اسفند ماه سال نود و هفت که تولید اپیزود نوروزی پایتخت متوقف شد تا فروردین نود ونه) فرصت کافی برای طراحی و نگارش یک دنباله خوب و باکیفیت را داشته و بنا به هر دلیل ممکن از آن استفاده لازم را نبرده اند. البته در نگاهی منصفانه و به رغم ادعای کارگردان، نباید از یاد برد که تغییر نویسنده اصلی کار می تواند تا چه اندازه در به هم ریختن انسجام و باور پذیری آن تاثیرگذار باشد، علاقمندان پیگیرتر سریالهای نمایشی تلویزیون مطمئناً به یاد می آورند که کنار گذاشتن اصغر فرهادی از نویسندگی سریال موفق «روزگار جوانی» و سپردن ادامه نگارش آن در فصل های دوم و سوم به علی اکبر محلوجیان که نویسنده ای باتجربه و کارنامه دار محسوب می شد به دلیل عدم تسلط نویسنده تازه به فضای ذهنی نفر قبلی چه ضربات سنگینی به آن مجموعه موفق و محبوب وارد کرد، این تنها یک مثال از نتایح بد چنین تغییراتی بود و با اندکی تامل قطعاً نمونه های بیشتری هم به ذهن متبادر خواهند شد. باری، همانگونه که گفته شد پخش  «پایتخت ۶» به رغم شروع نسبتاً خوب اولیه که مجموعه را در وضعیت قابل قبولی نگاهداشته بود با یک شیب نزولی تند و به شکلی نیمه کاره (که بروز آن را به شیوع کرونا نسبت دادند) به پایان رسید و آن دو سکانس معروف ارجاع به دو فیلم «همسفر» و « ممل آمریکایی»، سریال را پس از اتمام پخش، حتی بیشتر از شب های روی آنتن بودن در صدر اخبار و حاشیه ها قرار داد. 

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها