سینماسینما، آیه اسماعیلی
«دوست داشتنی» از همان نخستین پلان، خودش را یک عریانسازی محترمانه از روانِ انسان مدرن معرفی میکند. اثری نروژی به نویسندگی و کارگردانی لیلیا اینگولفسدوتیر که با اولین فیلم بلندش نشان میدهد چطور میتوان سکوتهای خانوادگی را مثل مونولوگی طولانی، روی پرده نشاند. او در مقام فیلمساز، رفتاری شبیه یک درمانگر دارد. بدون داوری و عجله، به قهرمانان فیلمش فرصت میدهد تا از خودشان بگویند و برای ترمیم زخمهایشان کاری بکنند.
فیلم«Loveable» به تهیهکنندگی توماس رابساهم، همان روح سرکش و مینیمالیستی سینمای اسکاندیناوی را دارد. نور سرد، فضاهای خلوت، دیالوگهای کم، و در عوض انبوهی از معناهای فروخورده. اما چیزی که فیلم را متمایز میکند، دقتش در نمایش فرسایش عاطفی، مسئولیتگریزی، و گسلهای کوچک اما عمیقی است که آرامآرام بنیان یک ازدواج را مانند یک موریانه، از زیر میخورند.
در مرکز جهان فیلم، هلگا گورِن در نقش ماریا میدرخشد. بازیاش آنقدر واقعی است که مرز میان مستند و داستانی را جابهجا میکند. روبهروی او، اُدگِیر تونِه در نقش زیگموند قرار دارد. مردی که تصمیم به طلاق میگیرد، اما انگار خودش هم کاملاً نمیفهمد ریشهی این تصمیم در کدام لایهی نادیدهی رابطهشان مدفون شده است. کنار این دو، حضور ظریف هایدی جیِرمونسن بروخ در نقش درمانگر، فیلم را به ساختار یک اتاقدرمانی بزرگتر تبدیل میکند. جایی که تماشاگر، ناخواسته در مقام مشاهدهگرِ خودِ زخمیاش مینشیند.
جوایز و افتخارات
فیلم دوست داشتنی در جشنواره کارلوویواری خوش درخشید؛ با دریافت جایزه ویژه هیئتداوران، جایزه بهترین بازیگر زن برای هلگا گورِن، جایزهFIPRESCI، جایزه هیئت معنوی و همچنین برچسب Europa Cinemas، موفقیتی کمنظیر را رقم زد.
این دستاورد برای اثری که روی کاغذ تنها یک درام خانوادگی ساده به نظر میرسد، موفقیت بزرگی است. فیلم چیزی فراتر از روایت معمولی یک زوج ارائه میدهد. تصویری دقیق و موشکافانه از رابطهای فروپاشیده را مینمایاند و لایههای پنهان روان زن و مرد داستان و زخمهای عاطفی آنها را بیپرده آشکار میسازد.
تحلیل «Loveable» با رویکرد فرویدی
دوست داشتنی اگرچه فیلمی آرام و مینیمال است، اما درست مثل اتاق درمان، زیر سکوتش نهاد غوغا میکند، من به سختی نظم را حفظ میکند، و فرامن مثل پلیس اخلاقی بالای سر کلیه حرکات ماریا و زیگموند ایستاده است. از نظر فروید رابطهی زن و مرد فیلم دوست داشتنی، یک نظام روانی مسدود است. جایی که تعارضهای حلنشدهی کودکی، بیرحمانه در بزرگسالی تکرار میشوند.
ماریا؛ کشمکش همیشگی میان نهاد و فرامن
ماریا اساساً محصول یک فرامن بسیارقدرتمند است. یک وجدانِ بیشفعال که از کودکی با پیامهایی مثل «درست باش، قوی باش، احساساتت را کنترل کن، نیازمند نباش و…» توسط مادرش شرطی شده است. ماریا در تمام طول فیلم مثل کسی عمل میکند که از کودکی یاد گرفته «برای دوستداشتنی بودن باید مفید بود». این یعنی خودشیءسازی بهعنوان یک مکانیسم دفاعی. و اضطرابِ رهاشدگی که پشت عملکرد بیشازحدش قایم شده و همچنین یک ابرایگو فوقالعاده سختگیر که اجازه نمیدهد ضعف یا نیاز نشان دهد.
او در ظاهر قوی است، اما این قدرت نتیجهی بلوغ رفتاری/ فکری/ هیجانی او نیست. بلکه حاصل انجماد هیجانی ماریا به شمار میرود. فیلم در رفتارهای ریزش نشان میدهد که ماریا احساساتش را مدام کنترل میکند، نه تجربه.
به زبان روانکاوی ماریا میان میل به تعلق و ترس از بلعیدهشدن گیر کرده و این دوگانهی ناامن، رابطه را بهجای صمیمیت، به سمت کارکردگرایی هل داده است.
نهادِ ماریا (محل میل به عشق، وابستگی، رها شدن در رابطه) آنقدر تحت فشار است که فقط در لحظههای ریز و لغزنده خودش را با لرزش صدا، انکار ناگهانی، فاصلهی هیجانی و رفتارهای تکانشی عجیب بروز میدهد.
در نگاه فرویدی ماریا بیش از همه درگیر مکانیزم دفاعی سرکوب است. ناکامی اولیهاش با مادر تبدیل به اضطراب جدایی مزمن شده است. اتفاقی که در بزرگسالی از او «زن مستقلِ کنترلگر» ساخته است.
ماریا در رابطه با زیگموند میترسد اگر نیازش را نشان دهد، طرد شود؛ تکرار دوبارهی اتفاقی که در کودکی با مادرش تجربه کرده است.
زیگموند؛ انکار، واپسرانی و خشم خنثیشده
زیگموند از آن مدل انسانهاست که فروید دربارهشان میگفت «خشم خود را عیان نمیکنند. بلکه آن را در زیرزمین روان دفن میکنند». سرانجام، خشم فروخوردهی زیگموند به شکل فرسودگی و کنارهگیری از رابطه خودش را نشان میدهد. او نمایندهی واپسرانی گزنده است. او نسبت به رفتارهای کنترلگرایانهی ماریا خشم دارد، اما چون خشم را مساوی خطر میداند، تمام انرژی لیبیدویی خشم را سکوت، نیازگریزی و طلاق بهعنوان عمل نهایی تبدیل کرده است. زیگموند کاراکتریست که ناخودآگاهش از «حضور فیزیکی + غیاب هیجانی» همسرش خسته است. اما خودش هم از مواجهه فرار میکند، نیازهایش را سرکوب کرده، و بهجای گفتوگو، پایاندادن را انتخاب میکند. به زبان روانکاوی زیگموند یک اجتنابیِ محافظهکار است. کسی که بهجای اینکه بگوید «من نیاز دارم دیده شوم»، میگوید «میخوام جدا شم». و طلاق برایش سوپاپ اطمینان است.
در نگاه فرویدی، زیگموند گرفتار یک منِ ضعیف است که بین نهاد (خواست دیدهشدن، خواهش جسمی و عاطفی) و فرامن (اجتناب از تعارض) گیر کرده.
مادر ماریا؛ فرامنِ اولیه، منبع گناه و هستهی اضطراب
در دستگاه فرویدی، مادر ماریا نقش سوپر ایگو را بازی میکند. محبتش شرطی و توقعاتش از ماریا زیاد است.
مادر ماریا پذیرش محبت را نوعی وابستگی قلمداد کرده و آن را پس میزند (سکانس بیاعتنایی به قوطی چای سیاه که ماریا به عنوان هدیه به مادرش داد). و به نظر میرسد حضور هیجانی کمرنگی در کودکی و حتی حال ماریا دارد.
کودکی که با چنین مادری بزرگ میشود دو پیام بنیادین میگیرد: ۱- احساسات تو درست نیست. پس آن را پنهان کن. ۲- امنیتت وابسته به تطابق تو با شرایط است، نه آنچه به آن نیاز داری.
و این همان چیزیست که ماریا در رابطهاش بازنمایی میکند؛ یک منِ عصبی که مدام از نهاد مراقبت میکند تا مبادا فرامن جریمهاش کند.
رابطهای که از مدتها پیش مرده بود
رابطهی ماریا و زیگموند از نظر فرویدی دچار سرخوردگی و ناکامی در میل جنسی است. این همان نقطهای است که فیلم از عاشقانه به تراژدی آرام تبدیل میشود.
گرچه اغلب ناکامیهای جنسی ریشه در عقده ادیپ/ الکترای حل نشده دارند، اما در فیلم دوست داشتنی، وضعیت متفاوت است. ماریا با عقده الکترا دست و پنجه نرم نمیکند. بلکه درگیر بازسازی مکرر رابطه معیوبش با مادر است. او در رابطه با زیگموند به آنچه در ناخودآگاهش پنهان است میچسبد: تو باید من را ببینی، اما نباید مرا نیازمند ببینی.
زیگموند هم از زاویهی خودش همین را دارد. او دنبال مادری امن است، نه زنی که فرامنش را فعال کند. اما ماریا دقیقاً دکمهی همان فرامن را میزند. فروید این وضعیت را عشق بدون امکان ادغام مینامد.
از نظر فروید، شکست رابطهی ماریا و زیگموند به این علت است که هر دو در سطح ناخودآگاه گیر کردهاند. ماریا اسیر سایهی مادر، فرامن متورم، میل سرکوبشده است و زیگموند اسیر خشم واپسرانده، فرامنِ ترسخورده، منِ بزدلِ محافظ. و در چنین وضعیتی رابطه آن دو صحنهی تکرار فاجعهی کودکی هر دو را بازنمایی میکند.
آنها یکدیگر را نمیبینند، بلکه وجه آسیبدیدهی درون یکدیگر را فعال میکنند.
تناقض مرکزی فیلم در این نکته است که بین زیگموند و ماریا عشق هست، اما مدارهای اتصال سوختهاند.
اینجا فیلم یک نکته کلیدی را عریان میکند؛ قطع رابطه همیشه ناشی از پایانِ احساس نیست؛ ناشی از ناتوانی در انتشارِ احساس است. در سکانسهای مختلفی از فیلم شاهد آن هستیم که این زوج هنوز مواد خام عشق را دارند. خاطرات، تاریخ مشترک، مراقبت نسبتاً واقعی. اما “سرمایهی هیجانی” میان آنها ته کشیده. ماریا نمیتواند نیازهایش را بیان کند، چون نیاز داشتن برایش مترادف با «ضعف» است. زیگموند نیز نمیتواند نیازش به نزدیکی و در عین حال فاصله را بگوید، چون از طردشدن میترسد. در نتیجه دو نفر سالهاست که در کنار هم به سر میبرند. اما پشت دو دیوار ضخیمِ واکنشهای دفاعی.
اتاق درمان، آیینهای با قدرت بزرگنمایی زیاد
از نقاط قوت فیلم دوست داشتنی میتوان به اتاق درمان اشاره کرد. بخشهای معنایی اصلی فیلم، در این اتاق و با حضور درمانگر شکل میگیرد و قطعات گمشده پازل رابطهی رو به اضمحلال مازیا و زیگموند، در خلال این جلسات برای مخاطب کش میشوند. کارگردان، جلسات درمانی فیلم را کاملا مشابه به آنچه در واقعیت اتفاق میافتد و به مثابه «اتاق کالبدشکافی یک رابطه» طراحی کرده است. در اتاق درمان، درمانگر نه راهحل میدهد، نه جهتگیری میکند. او فقط نقش بازتاب دهنده را بازی میکند. و این، برای هر دو نفر/ ماریا و زیگموند کابوس است. چون بازتاب برای ماریا یعنی مواجهه با چیزی که سالها از آن گریخته؛ نیازمندی! و برای زیگموند نیز به معنای صحبت کردن از احساساتش به جای فرار از آنها تلقی میشود.
فیلم با تمرکز بر اتاق درمان، با ظرافتی قابل تقدیر به مخاطب میگوید:
گاهی رابطهها با هیچ اتفاق بزرگی نمیمیرند. میمیرند چون کمکم کسی نمیپرسد: چی لازم داری؟ کسی نمیگوید از چی میترسم. این «فرسایش آرام» همان چیزیست که روانکاوی آن را مرگ تدریجی پیوند مینامد.
تحلیل سبک دلبستگی ماریا و زیگموند در فیلم دوست داشتنی
سبک دلبستگی ستون فقرات نامرئی رابطه است. چیزی که هیچکس اسمش را نمیآورد، اما همه دارند زیر بارش خم میشوند.
ماریا؛ دلبستگی ناایمن اجتنابی-اضطرابی با سویههای کنترلگری
ماریا در ظاهر زنی است که همهچیز را «مدیریت» میکند: کار، خانه، بچه، رابطه. این مدیریت اما نشانهی سلامت نیست؛ نشانهی خوداتکایی اجباری است. او احساساتش را توضیح میدهد، اما نشان نمیدهد. کمک نمیخواهد مگر وقتی به مرز فروپاشی رسیده. تحمل آسیبپذیری ندارد؛ برای همین مهربانی زیگموند هم برایش گیجکننده است. از شدت تمرکز روی عملکرد، نیازهای هیجانی خودش را انکار کرده. تأییدطلب نیست، ولی از رها شدن وحشت دارد. آن هم وحشتی پنهان، نه تظاهری.
در واقع ماریا از نظر سبک دلبستگی، در گروه دلبستگی ناایمن قرار دارد. او یک اجتنابی با هستهی اضطرابی است.
دلیل این نوع از سبک دلبستگی ماریا، ارتباطش با مادر در کودکی است. فیلم صریح نشان نمیدهد، اما نشانهها مثل لکههای نور روی دیوار مشخصاند. مادر ماریا حضور فیزیکی دارد اما گرمی هیجانی نه. به جای «آغوش گرم»، به ماریا «توقعات نابهجا و سرزنشگر» میدهد: موفق باش، قوی باش، مادر خوبی باش. بدون حضور مرد هم از پس زندگیت بر میآیی. در کودکی بینظم بودی و… رابطه ماریا و مادرش بیشتر شبیه رابطهی «معلم–شاگرد» است تا «مادر–دختر». زندگی با چنین مادری به ماریا یاد داده «برای اینکه دوست داشتنی باشی باید بینیاز باشی». این همان بذر دلبستگی اجتنابی است. مادر ماریا همچنین نوعی کنترلگری سرد دارد. محبت را نمیپذیرد. برای حضور ماریا در منزل پدری، شرط و شروط میگذارد و… این رفتارها ناشی از ترس از بیکفایتی است. و ترس از بیکفایتی، ریشههای اضطرابی دارد. این الگو مستقیم از مادر ماریا به ماریا منتقل شده است.
زیگموند؛ دلبستگی اجتنابی خاموش با گرایش به کنارهگیری
زیگموند «مهربان بیصدا»ست. وقتی احساس میکند دیده نمیشود، عقبنشینی میکند، نه اعتراض. نیازهایش را پنهان میکند تا آرامش رابطه بههم نریزد. از درگیری میترسد. بهجای حرف زدن دربارهی درد، خودش را کنار میکشد. تصمیم ناگهانیاش برای طلاق نشانهی سرریز یک فشار مزمنِ ناگفته است. زیگموند از نظر سبک دلبستگی، اجتنابی است، اما اجتنابی ترسو نه متکبر. او مستقیم نمیگوید: من نیازی به تو ندارم. بلکه میپندارد اگر نیازم را بگویم، تو ردش میکنی. و همین او را در مقابل ماریا به شدت آسیبپذیر میکند.
ماریا نسبت به زیگموند ابراز نیاز نمیکند. در این موقعیت، زیگموند احساس بیاهمیتی/ طرد میکند. بنابراین به جای نزدیک شدن، فاصله میگیرد. آنقدر زیاد که به تصمیمش به طلاق ختم میشود.
از سوی دیگر، زیگموند در برابر رفتارهای تکانشی ماریا عقبنشینی میکند. با عقبنشینی زیگموند ماریا احساس میکند تنهاست و باید بیشتر همه چیز، از جمله زیگموند را کنترل کند. کنترل بیشتر ماریا، منجر به فاصله بیشتر میان آن دو میشود.
تحلیل سایهها در «Loveable»
فیلم دقیقاً با این فرض جلو میرود که آدمها نه با رفتار، بلکه با چیزی که از خودشان و دیگری پنهان میکنند رابطه را میسازند و یا آن را خراب میکنند.
«نیازمندی» سایه ماریا
بُعد روشنای ماریا زنی قوی، مسئول، قابلاتکا، مدیرخانه، مدیررابطه و یک مادر دلسوز و مراقب و بینیاز از همه چیز را نشان میدهد. زنی که به تنهایی و به خوبی از پس هر بحرانی بر میآید. اما سایهاش مملو از احساس نیاز است. نه فقط نیاز عاطفی. بلکه نیاز به دیده شدن، به در آغوش گرفته شدن، به تکیه زدن، به اشتباه کردن بدون اینکه فرو بریزد. ماریا از بچگی یاد گرفته این سایه را سرکوب کند.
سایهی نیازمند ماریا میگوید«اگر بگذارم کسی ببیند من نیاز دارم، او یا من را یا کنترل یا ترک میکند». و دقیقا همین سایه، باعث میشود زیگموند تصمیم به ترک او بگیرد.
«خشم» سایهی زیگموند
زیگموند تمامقد آرام است؛ آرامتر از آنکه طبیعی باشد. سایهی او خشم خاموشی است که سالها روی هم جمع شده، اما چون ابرازش را «بیاخلاقی» میداند، در زیر زمین روان پنهانش میکند. به جای اینکه بگوید: «من دیده نمیشوم» میگوید «میخوام جدا شم». سایهی زیگموند میگوید «اگر ناراحتیام را بگویم، جنگ میشود. پس سکوت امنتر است.» و سکوتش دقیقاً همان چیزی است که ماریا را تکانشیتر و دورتر میکند.
در یونگیترین بیان ممکن، نه ماریا و نه زیگموند، هیچکدام واقعاً با دیگری زندگی نمیکنند. آنها با سایههای هم زندگی میکنند.
«آسیبپذیری» سایهی مادر ماریا
مادر ماریا زنی است که چنان «درست و قوی و منظم» ظاهر میشود که انگار از دل کاتالوگ خانهداری بیرون آمده. اما سایهاش آسیبپذیری است. چون در جوانی توسط پدر ماریا ترک شده است. آن وجهی که در گذشته آسیب دیده، تنها مانده، ترسیده، و امروز با کنترلگری میخواهد سرپا بماند. سایهی مادر ماریا میگوید «عاطفه مساوی ضعف است». و در رابطه با فرزند خویش نیز نمیگذارد عواطف جای دسیپلین را بگیرد.
برخورد سایهها در اتاق درمان
در اتاق درمان، ماریا با سایهی «نیاز» روبهرو میشود، و در نهایت، در آغوش درمانگر این نیاز را به رسمیت میشناسد و با آن روبرو میشود. زیگموند با سایهی «خشم مهارشده» روبهرو میشود، تا جایی که در بقیه جلسات شرکت نمیکند. فیلم میخواهد بگوید آدمها همیشه از سایههای خودشان بیشتر از واقعیت شریکشان میترسند.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- «بامداد خمار»؛ از کتاب ممنوعه تا پلتفرمهای سینمای خانگی
- نمایش «بوبوک»؛ زندگان، مردگانِ در مرخصی
- بررسی سینمایی- روانکاوی فیلم «قلمپرها»/ کلمههای سرکش، جملههای عصیانگر
- «شرم»؛ روایت مردی در جستجوی رهایی، محکوم به ناتوانی در تجربهی عشق
- تحلیلی بر ترومای پدرسالار و میراث خشم در فیلم «پیرپسر»/ قصهی هیولایی به نام پدر
- خوانشی روانکاوانه و زنمحور بر «صبحانه در تیفانی»/ سفر از بیهویتی تا جسارت عشقپذیری
- نگاهی به فیلم «شگفتی»؛ از شما دعوت میکنیم این داستان را باور کنید
- آناتومی یک طلاق عاطفی/ نگاهی به فیلم «آناتومی یک سقوط»
- فریاد، فضیلت است/ یادداشتی بر فیلم «داگویل» با نگاهی به پرفورمنس «ریتم صفر» مارینا آبراموویج
- مادران هفت گانه لیلا/ نگاهی به فیلم «نسخه ایرانی» با تمرکز بر رویکرد ناخودآگاه جمعی
- تطهیر نه چندان موفق یک اتفاق شوم/ هدف هالیوود از تولید «اوپنهایمر» چیست؟
- رابطهی مرموز کمپانی انیمیشنسازی با آقای نویسنده/ نگاهی نو به انیمیشن «روح»، با گریزی به دو کتاب «سفر روح» و «سرگذشت روح»
- دنیای پارادوکسیکال و غمبار چارلی/ نگاهی به فیلم «نهنگ»
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
آخرین ها
- از استعفای اعتراضی جعفر پناهی تا تقابل با هیاتمدیره؛ پشت پرده اختلافات صنفی سینماگران
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم
- حمید طالقانی درگذشت
- فیلمـکنسرت «برندگان اسکار موسیقی» روی صحنه میرود
- معرفی برگزیدگان نوزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت»
- آکادمی داوری اعلام کرد؛ فهرست نامزدهای اولیه جوایز اسکار ۲۰۲۶/ نامزدی فیلمسازان ایرانی در دو بخش
- با رای منتقدان مجله IndieWire؛ آخرین ساخته جعفر پناهی در میان بهترینهای ۲۰۲۵
- شورای بازبینی فیلمهای سینمایی موافقت کرد؛ صدور پروانه نمایش برای پنج فیلم سینمایی
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- «پیکار با پیکر»؛ پیکری در پیکار
- «غریزه»؛ عشق پرشور نوجوانی، عبور از ممنوعهها
- رابطه ظرف و مظروف
- «محکوم»؛ آغازی برای پایان
- میراثِ کودکی
- بازیگر «پاریس تگزاس» در فیلم تازه نادر ساعیور
- اکران نسخه مرمت شده یکی از فیلمهای مهم داریوش مهرجویی
- این فیلم انعکاس واقعیتهای زندگی آدمهاست/ لیلا حاتمی: حواس کسی به «قاتل و وحشی» نیست
- «ارس، رود خروشان» روایت فاتحان شهرهای رفته بر باد است
- اکران و نقد نمایندهی کانادا در اسکار در سینما اندیشه
- نگاهی به مستند «زیر درخت لور»؛ بیانیهای هنری درباره شکلی از رنج جمعی
- «پیکار با پیکر»؛ وقتی که سخن هرودوت بهانه فیلم میشود
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- یک جایزه و دو تقدیر برای فیلمسازان ایرانی در جشنواره الیمپیای یونان





