تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۵/۲۱ - ۱۸:۵۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 199397

سینماسینما، حسام فروزان؛

«در آغوش درخت» اولین فیلم بلند بابک خواجه پاشا (محصول )۱۴۰۱ ساخته شده بتازگی به  اکران عمومی رسیده است. یکی از عجایب سینمای ایران البته این است که ممکن است فیلم دوم یک فیلمساز زودتر از فیلم اولش رنگ پرده نقره ای را ببیند! کما اینکه اکران «آبی روشن» (محصول ۱۴۰۲) دومین فیلم بلند خواجه پاشا تازه در تهران تمام شده است و در شهرستان‌ها ادامه دارد. بابک خواجه پاشا فیلمسازی است که سابقه کارگردانی و بازیگری و تهیه‌کنندگی در تلویزیون استان آذربایجان غربی داشته و سپس وارد سینمای حرفه‌ای شده است. در فیلم‌های او نوعی دغدغه مندی نسبت به مسائل اجتماعی و نقش خانواده در جامعه دیده می شود. در آغوش درخت به عنوان اولین تجربه او در سینمای بلند داستانی فیلمی است در تقدیر از زندگی خانوادگی.

یکی از مشکلات سینمای ایران مرکزگرایی افراطی است و جمع کردن بیشتر امکانات در تهران؛ حال آنکه در شهرستان ها ظرفیت ها و قابلیت های بسیاری برای رشد سینمای بومی و ملی وجود دارد. بابک خواجه پاشا با همین یکی دو فیلم بلندی که ساخته است نشان می دهد اعتماد کردن به استعدادهای شهرستان ها و بردن دوربین به استانهای دیگر می تواند یکی از راه های خروج سینمای ایران از بن بست باشد. خواجه پاشا در سال ۱۳۸۵ فیلم «بهانه ای برای بودن» را برای صداوسیمای مرکز آذربایجان غربی ساخت. پس از آن تا سال ۱۴۰۱ چهار فیلم دیگر نیز با این مرکز کار کرد. او در فیلمهای مانند اوجاداغلار، ترشا شیرین، سنه خاطیر، قوناخلیق و جهیزیه در مقام نویسنده و کارگردان و گاهی هم تهیه کننده و بازیگر تجربه اندوزی کرد. خواجه پاشا در سال ۱۳۹۳ دستیاری مجید مجیدی در پروژه سنگین و پر هزینه «محمد ص» را نیز تجربه کرد. پس از آن در فیلمهای «قصر شیرین» (رضا میرکریمی) و «خورشید» (مجید مجیدی) به ایفای نقش پرداخت. پس از این تجربیات با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و سازمان سینمایی سوره پروژه «در آغوش درخت» را به عنوان اولین فیلم بلند خود به سرانجام می‌رساند. فیلم به تهیه‌کنندگی محمدرضا مصباح و سجاد نصراللهی‌نسب در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر بسیار مورد تشویق قرار می‌گیرد برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه می‌شود. دیپلم افتخار بهترین کارگردانی فیلم اول نیز در همین دوره نصیب خواجه پاشا می‌شود.

داستان از چه قرار است؟

ماجرا اینجاست که فرید (جواد قامتی) و کیمیا (مارال بنی آدم) زوجی هستند که با دو پسرشان در ارومیه زندگی می کنند و  یک مزرعه پرورش ماهی و مزرعه گل و گیاه و و تولید عرقیجات سنتی را اداره می کنند.  آنها پس از  دوازده سال زندگی مشترک، در آستانه جدایی توافقی هستند. مشکل اصلی آنها افسردگی کیمیاست. زن دچار فوبیای فاصله شده است و نمی تواند زیاد از شهر دور شود. مشاور خانواده به آنها توصیه می‌کند بچه‌هایشان را به تدریج از هم جدا کنند، چون قرار است هرکدامشان یکی از پسرها را نگه دارد. بچه‌ها بسیار به هم وابسته هستند و بنظر می‌رسد جدا کردن آنان از هم چالش بزرگی برای پدرومادرشان باشد. بچه‌ها مدام در حال بازی در مزرعه و حوضچه‌های ماهی و باغ توت و… هستند. در عین حال، خطراتی نیز بچه‌ها را تهدید می‌کند: پسر کوچک یکبار در حوضچه پرورش ماهی می‌افتد و نزدیک است غرق شود. یک روز بچه‌ها برای بازی لب رودخانه می‌روند و ناپدید می‌شوند. فرید و کیمیا به کمک اهالی روستا همه جا را به دنبال بچه‌ها می‌گردند. آنها از شهر خارج می‌شوند و کیمیا راز فوبیای خود را پیش فرید فاش می‌کند…

فیلمی در ستایش خانواده

«در آغوش درخت» از آن دست فیلم‌هایی است که از ابتدا به منظور تلنگر زدن به تماشاگر ساخته می‌شوند. پایان خوش فیلم البته قابل حدس زدن است اما شاید مهم نباشد. در جهانی که برخی از محصولات هالیوود و سریال‌های ترکیه‌ای از مرگ خانواده حرف می‌زنند، در آغوش درخت می‌خواهد یکبار دیگر بر اهمیت حفظ خانواده تاکید کند. فیلم با محور قرار دادن بچه‌هایی شیرین و دوست داشتنی از بزرگترها می‌خواهد بچه‌ها را نادیده نگیرند. فرید و کیمیا ظاهراٌ  فقط به جدایی خود فکر کرده‌اند و هیچ آمادگی برای توجیه این مسأله برای بچه‌ها ندارند. گم شدن بچه‌ها ناگهان آنها را با شوک فقدان بچه‌ها برای همیشه مواجه می‌سازد. معمولا قدر آدم‌ها را وقتی می‌دانیم که دیگر در کنارمان نباشند. خانواده نیز چنین چیزی است. تا وقتی در کانون گرم خانواده هستیم گرما  صمیمیت آنرا حس نمی‌کنیم و قدر نمی‌دانیم. قاب‌های زیبا و چشم نواز فیلم از طبیعت بکر  و سرسبز اطراف ارومیه گویی استعاره‌ای هستند برای صفا و صمیمت و زلالی نهاد خانواده. در یکی از سکانس‌ها، وقتی پسر کوچک می‌فهمد قرار است او را از برادرش جدا کنند با همان زبان بچه گانه می‌گوید: «من بدون تو می‌میرم»!

بازیگران کودک این فیلم جلوی دوربین خوب ظاهر شده‌اند و چیزی از بزرگترها کم ندارند. مارال بنی‌آدم در نقش زنی که گرفتار ترسی درونی و افسردگی ناشی از آن است سیمایی باورپذیر ارائه می‌کند. در آخر، باید گفت این فیلمی است راجع به اهمیت حفظ صمیمیت روابط در خانواده و برای خانواده‌ها که با خیال راحت بچه‌هایشان را با خود به سینما ببرند. مشارکت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در تولید این فیلم خاطره سال‌های دور و «فیلم‌های کانونی» دهه شصت و نیمه دهه هفتاد را یادآور می‌شود. شاید بتوان امیدوار بود موفقیت این فیلم باعث شود فیلم‌های مخصوص کودکان و نوجوانان نیز دوباره جایگاه خود را در سینمای ایران پیدا کنند.

لینک کوتاه

 

آخرین ها