تاریخ انتشار:1404/03/10 - 20:18 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 208851

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی

تماشای نمایش «دورهمی بانوی اول» به کارگردانی بهاره رهنما در تالار حافظ ، بهانه یی شد تا بازهم در روزهایی که پرده ی سینماها هنوز رنگ نمایش فیلم هایی در خور اعتنا را به خود نمی بینند، باردیگر به سراغ نمایش های  درخور توجه برویم.

با گذشت ۳۳ سال از زمان نخستین نقش آفرینیِ بازیگری بسیار جوان و تازه نفس، با نام بهاره رهنما، در فیلم حادثه پرداز و پُرفروش «افعی» (ساخته ی زنده یاد محمدرضا اعلامی- درسال ۱۳۷۱) اکنون با بازیگر سینما، تلویزیون و نویسنده وکارگردانی در حوزه ی نمایش و تئاتر روبه رو هستیم که در عرصه های بازیگری و نویسندگی  و کارگردانی تئاتر، کارنامه ی پُربار و قابل اعتنایی دارد.

بهاره رهنما با قبول چند مسئولیت موازی در این نمایش- از نویسندگی و طراحی نمایش گرفته تا کارگردانی و بازی در یکی از سه نقش محوری آن – همچنان از خود چهره یی فعال و پُرشور نشان داده است که انگار در عمل، به تئاتر بیش تر از سینما عشق می ورزد. او در جایگاه نویسنده و کارگردان نمایش، از  سه بانوی حاضر در زندگی سیاسی سه سیاستمدار خودکامه ی تاریخ جهان، یعنی اُسامه بن لادن، (Osama bin Laden) موسولینی  (Benito Amilcare Andrea Mussolini)  و همچنین آدولف هیتلر (Adolf Hitler) تصویری دردناک و رقّت انگیز را به ما نشان می دهد و  بار سنگین اجرا و به ثمر رساندن چنین نمایشی را بر دوش می گیرد و با توجه به صحنه پردازی مناسب و استفاده ی درست از رنگ و نور و صدا برای تاثیر گذاری هرچه بیش تر لحظه به لحظه ی نمایش ، با حذف آرایه های معمول در صحنه پردازی و کمینه گرایی (Minimalism) در کاربُرد وسایل صحنه، کاربسیار موفقی ارایه می دهد.

 

طرح کلی نمایش «دورهمی بانوی اول» روایت مستندگونه یی است که از زبان سه بانوی مشهور از زنان نام آشنا : نجوا غانم (Najwa bin Laden   یا  Ghanem Najwa)، اوا براون (Eva Braun – Eva Anna Paula Hitler ) ،  و کلارا پتاچّی  (Clara Petacci) واگویه می شود که در زندگی سه تن از بدنام ترین رهبران خودکامه ی تاریخ معاصر جهان یعنی : بن لادن، آدولف هیتلر و موسولینی حضور داشته اند. این واگویه های نمایشی، همراه با تصاویر و موسیقی تلفیقی ملل، شکلی بسیار مُنجسم داشته و در طراحی و فضاسازی نمایش هوشمندی های نوآورانه یی به کار گرفته شده است.

اگرچه در سراسر نمایش، حتی یک گفت وگوی دو یا چند نفره (Dialogue)  وجود ندارد، با این همه، در متن تک گویی (monologue) های هریک از این سه زن، تماشاگرنمایش می تواند به کمک تمهیدات اندیشیده شده در طرّاحی ، بی آن که هریک از آن ها در صحنه حضور داشته باشند، صدای شخصیت های مورد خطاب  آن ها را بشنود . در عین حال، زمانی که یکی از شخصیت های اصلی نمایش در حال خطابه و تک گویی ست، انگار آن دو بانوی دیگر نیز به شکلی نجواگونه، با او همراه می شوند و لب می جنبانند. این اشاره ی ظریف به معنای آن است که هر سه زن با آن که سرگذشت متفاوت و دیگرگونه یی دارند، اما ازنگاه نویسنده ی نمایش، ریشه ها و دردهای مشترکی دارند. درست مثل همان خودکامگانی که با همه ی تفاوت هایشان، خُلق و خوی بیمارگونه ی مشترکی دارند.

در فرهنگنامه های معتبر فارسی، از غمنامه، سوگ‌نامه، سوگ ‌رنجنامه، سوگ ‌نوشت، یا سوگ‌ سرود به عنوان بهترین و ساده ترین برابرنهادها برای واژه ی تراژدی (tragedy) نام بُرده شده است .  اگر در پیشانی این نوشتار عنوان”رنجنامه ی خاموشی و شکیبایی !” را به کاربُرده ام به این خاطر است که این سه زن ، شاید به عنوان سه زن از میان هزاران زن دیگر در جهان ، با دردهای مشترک شان، قربانیان معصوم خودکامگانی از دنیایی مردانه هستند که هریک از آن ها نیز از دیدگاه روانشناختی با همدیگر بیماری های مشترکی دارند. به بیانی دیگر، گرچه میان شخصیتی چون اُسامه بن لادن با سیاستمدارانی مثل آدولف هیتلر و موسولینی تفاوت بسیارزیادی دیده می شود، با این همه، هر سه نفر ، در کُنش ها و واکُنش های خود رفتارهای بیمارگونه ی مشابهی دارند. به این معنا که همه ی آن ها خود را آدم هایی بسیار «ویژه» و «خاص» می‌پندارند که شایسته ی ستایش اند و اغلب در برقراری ارتباط سالم با دیگران – حتی با نزدیکانی مثل معشوقه ها یا همسران خود نیز- به درستی قادر به  همدلی  و همزبانی نیستند و نمی توانند پاسخگوی احساسات و نیازهای آنان باشند. بیماری درمان ناپذیر توّهمِ «خود بزرگ پنداری» یا «انگاره ی فراگیر خود بزرگ منش پنداری» در سایه ی قدرتی که به دلیل فرمانروایی و حکومتی که به آن ها رسیده است، به دست آورده اند،  ‌خواسته یا ناخواسته، به دلیل اختلال شخصیت موجود در آنان،  باعث می شود تا پیوسته از خود رفتارهایی  کینه توزانه و آسیب رسان نشان دهند و حتی در برابر کسی که به ظاهر قرار است معشوقه یا همسر آنان باشد نیز از اهرُم های آسیب رسان دگرآزار (sadism)، بدبینی(pessimism) و خودشیفتگی(Narcissism)  آزاردهنده سود می جویند!

در این نمایش سه بازیگر اصلی، در نقش سه معشوقه ، همسر یا بانوی اوّلِ سه سیاستمدار خودکامه از سه جغرافیای مختلف – یکی از خاور میانه و دو شخصیت دیگر ازکشورهای آلمان و ایتالیا-  در کنار هم ، روایتگر رنجنامه ی دردآور خویش می شوند  تا همچنان که خود آن ها  در واگویه درد و داغ های خود ، بی صدا اشک می ریزند و به فرمان همان آدم های خودکامه به خاموشی و سکوت  و صبر و شکیبایی وادار می شوند ، تماشاگر نمایش نیز با همه ی وجودش، با آنان همدلی کند و به خوبی درک کند که نه این خاموشی و سکوت ارزش چندانی دارد و نه در آن صبوری ها و شکیبایی ها فضیلتی می توان یافت. تنها به این دلیل روشن که  نه خاموشی و سکوت، دلخواه این زنان قربانی است و نه شکیبایی های بی ثمرشان ، منجربه رستگاری آنان می شود.

السا فیروزآذر (در نقش نجوا غانم معروف به اُم‌عبدالله، زاده ی سوریه) همسر اول اُسامه بن لادن – زاده ی عربستان سعودی ، هدیه محقق ( در نقش  ایفا آنا پائولا هیتلر  با نام خانوادگی براون که غالبا با عنوان اِوا براون شناخته می‌شود و بهاره رهنما (در نقش کلارا پتاچّی     معشوقه ی بنیتو موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا، بازی های گرم وگیرایی از خود نشان می دهند و بهاره رهنما، در نقش کلارا، در حین تک گویی های طولانی و نفسگیر خود ، گاه از حرکت ها و یا بیان گفتاری ظریف و طنزآمیزی نیزبهره می بَرد که در متن این سوگ سروده ی دردانگیز شاید لبخندی تلخ بر لبان تماشاگر نمایش بنشانَد.

وجه مشترک هر سه بانوی حاضردر این نمایش، سرنوشت محتوم وگُریز ناپذیری ست که  ناخواسته هریک از آن ها را از سرِ اتفاق،  به دام می اندازد و اسیرمی کند و بی آن که خود بخواهند ، در کنار منفورترین چهره های جهان قرارمی دهد. رنج مدام آن ها ، درست همانند بردوش کشیدن صخره ی سنگینی که سیزیف – قهرمانِ افسانه های معرف یونانی-  گرفتار آن بود تا آن را به بالای کوه برساند، در زندگی این سه زن نیزگویی به همان شیوه تکرار می شود! آیا به راستی رنجی که برای مثال  نجوا غانم  به دلیل شرم همیشگی اش، فرمانبرداری بی چون و چرایش و به خاطر همیشه باردار بودنش از بن لادن  می کشد ، رنجی سیریف وار نیست؟ شاید درست به همین دلیل است که این نمایش، با آن که با نگاهی مستندگونه، ریشه در واقعیت های تاریخی جهان معاصر دارد و تماشاگر نمایش را ازواقعیت های تاریخی اوایل سده ی ۲۰ میلادی یعنی از زمان رهبری هیتلر و موسولینی به  سال های حملات انتحاری ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی می رساند – که به رهبری و برنامه‌ریزی اُسامه بن لادن در شهر نیویورک برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی  منفجر می شود و فرو می ریزد- از نگاهی دیگر، رنگی سوگوارانه به خود می گیرد. حضور یکتا اعتمادی در کنار سه بانوی اول خودکامگان جهان ، به عنوان شاهد ماجرا و همچنین همدم و پشتیبان آن ها ، در کنار دو شخصیت فرعی دیگر که گاه  به عنوان خواهر و مادر کلارا مورد خطاب قرار می گیرند،  به نمایش انسجام فراوانی می بخشد ، به ویژه که تسلط او در سوگ سرودهای  سوزناکِ شروه مانندی که به زبان عربی می خوانَد یا تک خوانی هایی که به شیوه ی نمایش های اُپرایی با استفاده از  صدای بسیار زیرو زنانه (Soprano) به دیگر زبان ها از جمله به زبان آلمانی می خوانَد، به فضای نمایش حال و هوایی دلنشین می بخشد. صد البته که اجرای موسیقی زنده – به عنوان موسیقی متن چنین نمایشی  – با طراحی امیر صدیقیان و نوازندگی و خوانندگی حمیدرضا کیانی و استفاده از صدای رضا کیانیان،  هومن حاجی عبدالهی، علی اوجی و ایوب آقاخانی درپاسخ تک گویی های شخصیت های اصلی، بی آن که حال و هوای گفتار متن پیدا کند ، به همراه طراحی های گرافیک حرکت (Motion Graphics) (کار مجتبی رحامیان ) را نیز در بالابردن کیفیت این اثر نمایشی نمی توان نادیده گرفت.

اگر این نوشتار در مجموع لحنی به دور از عیب جویی های معمول در این گونه ارزیابی به خود گرفته است ، شاید به این دلیل باشد که به گمان من، در بررسی آثار نمایشی چه فیلم باشد و چه تئاتر، واکاوی درونمایه ی  و محتوای یک اثر نمایشی و ارزیابی شکل و قالب آن که به جنبه های بیانی و فنی کار اشاره می کند، به راستی اهمیت بیش تری دارد.

محوریت شخصیت های زنانه در این نمایش ،ممکن است  شایبه ی تاکید بر نگاهی با گرایش جانبداری از جنبش های برابری خواهانه ی زنان (Feminisme) که به عنوان رویکردی سیاسی- اجتماعی   که خواهان حقوق برابری زنان با مردان هستند را به عنوان یک ضعف بزرگ نمایش، درذهن  برخی از مخاطبان ایجاد کند، اما با وجود مردان خودکامه و منفوری که در این نمایش به تصویر کشیده می شوند، جایی برای پیدا شدن چنین شایبه یی وجود ندارد.

لینک کوتاه

 

آخرین ها