سینماسینما، زهرا مشتاق
یک جورهایی عاشقش شده بودم. خیلی سال پیش. قبل از آنکه دانشگاه سوره قبول شوم و کارگردانی تئاتر بخوانم. اما شب و روزم با نمایش میگذشت. اول پری بود که حرف او را پیش کشید و خواست درباره بازیگریاش با هم حرف بزنیم. آن وقتها، هر طور بود، مادرم کمک کرد و پول کلاسهای بازیگری حمید سمندریان را جور کرد. همان جا بود که قصه آن سه دختر را برایمان تعریف کرد. سه دختری که دانشجوی نمایش دانشگاه تهران بودند. گفت بازیگریشان ولولهای در دانشگاه راه انداخته بوده. سه دختر که بازیگری و نمایش در خونشان بوده. میگفت یکیشان آنقدر خوشگل بوده که کشته مرده داشته. من عاشق همان یکی بودم. یکی از آن سه تفنگدار. مرضیه برومند، سوسن تسلیمی و فریماه فرجامی. اوایل دهه هفتاد بود. من خبرنگار حوزه سینما بودم و هر بهانهای کافی بود که بخواهم به او تلفن کنم. اینکه کجاست، چه میکند و چه خبری دارد. خیلی قبلترش همزمان دو اجرا در تئاتر شهر داشتیم. ما نمایشی روانشناختی را به نویسندگی و کارگردانی علی اظهری در سالن قشقایی به روی صحنه داشتیم و او در نمایش پیروزی در شیکاگو در سالن اصلی، به کارگردانی داود رشیدی بازی میکرد. کار ما وقتی تمام میشد، حدود ده دقیقه از شروع اجرای آنها گذشته بود. گفته بودم کاش میآمدید نمایش ما را هم میدیدید. نمیشد. بعد همین چیزها دوستی ما را بیشتر کرد. وقتهایی بود که دعوتم میکرد و میرفتم خانهاش. وقتهایی بود که خسته از کار میآمد و خودش یا خانهاش به هم ریخته بود. میپرسیدم کمک میخواهید؟ میگذارید اینجا را جمع و جور کنم؟ اما درد در جانش بود. روحش بود که از درون به شکل دردناکی شلاق خورده بود و من با تمام جوانی و تجربه اندکی که داشتم میفهمیدم و آرزو میکردم بتوانم یا بگذارد کمکش کنم. یکی از بازیگرهای مرد عاشقش بود. عشقی سفت و سخت و میخواست با هم ازدواج کنند. اما او هم گرفتار بود و چطور میشد دو آدم گرفتار دست هم را بگیرند و همدیگر را عبور دهند در رنج عمیقی که مبتلایشان کرده بود.
غذایش کم بود. خیلی کم. از یخچال یک تکه فیله یا استیک در میآورد، در تاوه تفت میداد و غذایش میشد همین. دستهایش لاغر و بیجان بود. از میان فامیل، برادر نازنینی داشت که بیش از همه احوالپرسش بود و با چشمهای نگران دنبالش می کرد. یک روز دل به دریا زدم و گفتم میگذارید مدتی پرستار شما باشم؟ کارهایتان را تعطیل کنید. هیچ کار تازهای قبول نکنید. بمانید خانه. همه کارها با من. ایمان دارم که میشود. اگر بخواهید. اگر بگذارید. میدانست که چه می گویم. میدانست که تا چه اندازه دوستش میدارم. و اصلا مگر من تنها کسی بودم که او را دوست میداشتم. آدمهای زیادی بودند که عاشقش بودند و او عاشق حرفه بیرحمی به نام سینما بود که در جوانی و در اوج گرفتارش کرده بود. مثل خیلیهای دیگر و افسوس که او ممتاز بود و میتوانست و باید هنوز میدرخشید.
بعد کمکم محو شد. مثل شهاب سنگی که در قلب آسمان میدرخشد و به هنگام سقوط، ستارهای تاریک و فراموش شده میشود. داشت فراموش میشد. خودش یا تقدیر خواسته بود که از یادها برود و رفته بود. تا آب و آتش فریدون جیرانی و آهی که از نهاد همه برآورد. او بود؟ همان بازیگری که صحنه را با حضورش به عرش میرساند؟ و خیلی گذشت تا فیلم لامینور مهرجویی که در پلانی کوتاه به نقش یک مهمان حاضر شد. زنی که در اعماق چهرهاش چیزی از گذشته به سختی چنگ میانداخت تا هنوز اعلام وجود کند. وجودی که دیگر نبود و از او زن دیگری ساخته بود. غریبهای که دیگر برایم آشنا نبود. زنی که روزی با تمام قلبم دوستش میداشتم!
عکسهای یادگاری پس از اجرای پیروزی در شیکاگو


لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- یادداشتی بر نمایش «رابین هود»؛ بشارت پیروزی
- نرگس آبیار خدای زدن به دل ماجراست
- «تابستانی که برف آمد» در سینما اندیشه بررسی میشود
- «تابستانی که برف آمد»؛ قصهای خانوادگی و عاشقانه با نشانههای هنری
- یادداشتی بر «صبحانه با زرافهها»/ باز تعریف دگرگونهی یک داستان اجتماعی محض
- «مفیستوفلس»؛ روایت ترسناک فاشیست تکثیرشده
- نمایش «هم این، هم آن»؛ در مسیر تعامل، همدلی و تفاهم متقابل
- «پیرپسر»؛ دیکتاتورهایی با مغزهای کوچک زنگزده
- دوازده روز جنگ
- «بیصدا حلزون»؛ تلخی میان تصمیم و تسلیم
- یادداشتی برای «ژولیت و شاه»؛ قصهای آمیخته از تخیل و واقعیت
- یادداشتی برای فیلم «رها»/ جامعه ناکارآمد و پدرهای بیخاصیت
- حتی نام ایران او را به گریه میانداخت/ داور زنده زنده دق کرد
- به بهانه برنامه «جعبه سیاه»؛ کفن و آگهی فوت لیاقت چه کسانی است؟
- چشیدن طعم نابرابری/ نگاهی به فیلم «عامهپسند»
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- واکنش روزنامه هفت صبح به مصاحبه اخیر مهران مدیری : از برج عاج خود پایین نیامد
- استوری سحر دولتشاهی از پشت صحنه «هزار و یک شب»
- از «بادکنک سفید» تا «طعم گیلاس» در نیویورک
- پرویز شهبازی و سینمای مولف
- معرفی برگزیدگان بیست و چهارمین جشن حافظ؛ «پیر پسر» چهار جایزه گرفت/ سه جایزه برای «تاسیان»
- نقش هوش مصنوعی در باز طراحی کسب و کارها در ۲۰۲۶
- نمایش مناسبات داخل زندانها در سریالهای نمایش خانگی چگونه است؟
- «کفایت مذاکرات»؛ شوخیهای نخنما
- چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر؛ آزمونی جدی و نگاهی رو به آینده
- نمایش «بانو»ی داریوش مهرجویی در بنیاد حریری
- مستند «جستجو در تنگنا»؛ چیزی که شور زندگی خلق میکند
- «افسانه فیل»؛ سوار فیلی بزرگ و سفید، که انگار همهی راه را بلد بود
- سینمای ما چه سرسبز بود!/به بهانه نمایش نسخه بازسازی شده سارا مهرجویی در موزه سینما
- «کج پیله» وقتی زنها از پوست خودشان، خارج میشوند
- «راه دیگهای نیست»؛ خشونت مرهم زخم
- تحلیلی بر افت ژانر وحشت با تمرکز بر چهارگانه «احضار»/ این فیلم، ترسناک نیست
- «فریاد زیر آب» و موجی که فروکش نکرد
- پیشبینیهای جدید نشریه واریتی برای اسکار ۲۰۲۶
- «سرِ انقلاب»؛ خنده در اتاق بازجویی، نمایش فروپاشی قدرت
- جزئیاتی درباره فیلم جدید ایناریتو/ «دیگر» با بازی تام کروز یک سال دیگر اکران میشود
- نمایش تمام موزیکال «رابین هود»
- «الکترون» نامزد بهترین فیلم جشنواره انگلیسی شد
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم





