سینماسینما، ونداد الوندی پور:
جیان پائولو پازولینی… کارگردانی مولف از کهن سرزمین ایتالیا که دوم نوامبر ۱۹۷۵ در پنجاه و سه سالگی کشته شد و به دروغ پخش کردند می خواسته به جوانی تعرض کند و او به قتلش رسانده؛ ترفندی برای زدن دو نشان با یک تیر: حذف و همزمان بدنام کردن این فیلمساز بزرگ که البته گمراهان خونراهه های تباه کرانه های راست را انتظار جوانمردی بسی بیهوده است.
پائولو پنجم مارس ۱۹۲۲ در شهر بولونیا که معروف است به چپگراترین شهر ایتالیا از پدری که افسر ارتش بود و مادری که معلم ابتدایی، زاده شد؛ در هفت سالگی شعرمی گفت و آرتور رمبو شاعر سمبولیست فرانسوی از هنرمندان محبوبش بود؛ داستایوفسکی، تالستوی، شکسپیر و کالریج نیز. در ۱۹۳۹ به کالج ادبیات رفت؛ فوتبالیست خوبی هم بود. در سالهای بعد چند مجموعه شعر منتشر کرد و به روزنامه نگاری هم پرداخت، ولی آبش با مسئولان فاشیست جراید به یک جوی نمی رفت و سرانجام توسط نازی های آلمانی دستگیر شد اما توانست فرار کند. بعد از جنگ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و مشکلاتی با کلیسای کاتولیک پیدا کرد. اکنون علاوه بر یک سیاستمدار چپگرای نسبتا رادیکال، شاعری شناخته شده و موفق هم محسوب می شد. در ۱۹۴۳ در فیلمی یکی از نقشهای اصلی را بازی کرد و در ۱۹۶۱ اولین سناریواش را نوشت و ساخت با نام «آکاتون» (Accattone) که درباره خلافکاران و طبقات پایین جامعه رم بود و پرسوناژهای اصلی اش دلالان و کارگران جنسی و دزدان بودند و با اینکه پازولینی آن را نئورئالیستی نمی دانست از سوی منتقدان به عنوان اثری در نوعی جدیدی از این مکتب سینمایی ایتالیایی مورد توجه قرار گرفت و پائولو در مدت کوتاهی به عنوان یکی از هنرمندان مولف و البته نسبتا جنجالی سینمای ایتالیا صاحب آوازه ای جهانی شد، با ۱۲ فیلم بلند در کارنامه نسبتا کوتاه (۱۴ ساله) هنری اش در سینما.
*
این نوشته قصدش پرداختن به زندگی پازولینی نیست و نیز بحث و تحلیل درباره آثارش؛ بیشتر نوعی ادای احترام است به هنرمندی شاخص که دغدغه های بی پیرایه انسانی و معنوی و اخلاقی داشت… هنرمندی شهید. کارگردانی که «انجیل به روایت متی» اش (۱۹۶۴، (Gospel According to Mathew به عقیده بسیاری، بهترین فیلمی ست که تاکنون از زندگی حضرت مسیح ساخته شده است.
این نوشته کوتاه تمرکزش بر جنجالی و شاخص ترین اثر اوست که برای چند دهه یکی از کمیاب ترین و تحریم شده ترین و کمتر دیده شده ترین فیلمهای دنیا بود و به دلایل ناگفتنی مشخص، در این فضا و مکان و البته در بسیاری جاهای دیگرِ گرفتار اخلاقیات قشری نمی توان چندان صریح درباره جزییاتش نوشت و بحث کرد. «سالو، یا ۱۲۰ روز سودوم» (۱۹۷۵) (Salo, or 120 Days of Sodom)؛ فیلم آخر پازولینی که در زمان خودش تا سالها و حتی هنوز هم در برخی کشورها رسما ممنوع بود و است، گرچه در عصر دیجیتال چنین ممنوعیت هایی بیشتر مضحک است تا موثر و خود حتی عامل کنجکاوی و گرایش بیشتر مردم برای تماشای چنین آثاری (و اخلاقیات قشری همیشه سالب آزادی بوده و آزادی منادی اخلاق اصیلِ عاری از سالوس و خود و دگر فریبی).
*
«سالو» فیلمی است که شاید برای اکثر انسانها دیدنی نباشد و تاب آوردنی. شاهکاری زننده و کریه؛ تصویر ظلم در عیان ترین شکلش؛ تجسم ستمگری و بی رحمی با بیشینه ترین عیارش. مثالی شاید از همنشینی سیاه آدمی و ابلیس… (یا آدمیان ابلیس شده)
سالو نام یکی از مناطق ایتالیاست که موسولینی بعد از سرنگونی و زندانی شدن و موقتا نجات یافتن توسط کماندوهای هیتلر و پیش از اعدامش توسط پارتیزانهای ایتالیایی، مدتی درآنجا رئیس منطقه کوچکی از کشور شد که البته دوباره نامش به طور صوری ایتالیا گذاشته شد. فیلم آخر پازولینی رساله ای است درباره فاشیسم در عریان ترین شکلش و نشان می دهد آدمی تا کجا می تواند سقوط کند، مسخ شود و ماهیتی همسان هیولاهای قصه پیدا کند؛ که توتالیتاریسم حداکثری چگونه است و استیلای ایدئولوژی های تمامیت خواه، و تصویریست عیان از مصداقهای حاکم شدن سایکوپتهای مسخ شده در ذهنیات مشوش معطوف به لذت طلبی های سادیستی و خون-مستی.
فیلمساز فقید ما در تصویر کردن خباثت آنقدر جسارت به خرج داد و پیش رفت که پس از چند دهه هنوز کسی به گردش نرسیده و احتمالا هرگز نخواهد رسید. همین نشانی است از بزرگی او و دلیل مرگش؛ قتلش. راوی نیک سرشتی، از طریقی معکوس که وحشتناک تاثیر گذاشت و شوکه کرد و مشعلی افروخت بر ظلمات دنیای آدمهایی که برای ارضای پست ترین و بعضا بعیدترین و غیر قابل تصورترین شهواتِ ظالمانه ی عاری از هر گونه رحمی، هیچ مرزی قائل نیستند؛ نه انسانند نه حیوان که شاید حتی در دنائت گوی سبقت را از ابلیس هم بربیایند، و همپالگی های همانها بودند که جان زمینی پازولینی را گرفتند که البته او مردی بود فراتر از آن که به مرگی طبیعی درگذرد؛ مردی که بهترین فیلم تاریخ سینما را درباره مسیح ساخته و نیز زننده ترین اثر سینمایی را که انعکاسی است از اوج تباهی انسان، که ما به ازاهای مختلف آن در پیدا و پنهان وقایع اینجا و آنجای جهان عیان است.
ساختن فیلمی چون سالو و فاش کردن رازهای سیاه الترا-فاشیستهایی که دیگر انسانها را صرفا وسیله ای برای ارضای انواع گرایشات سیاه خود می دانند کاری بود بس شجاعانه، و قهرمانانه. پازولینی می دانست این جسارت و این زیر پا گذاشتن خطوط قرمزِ ناگفته می تواند بهای سنگینی داشته باشد و از وجود کانونهای بانفوذ فاشیستی در کشور آگاه بود اما این به لغزش و تردید نینداختش و راهی را که درست می دانست (و درست هم بود) تا انتها ادامه داد.
شهیدی جاویدنام از تبار سینما.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- به نمایندگی از طرف ایتالیا؛ برنده شیر نقرهای ونیز به اسکار میرود
- کامران شیردل: پازولینی چشم من را به دنیا باز کرد
- در شکل و شمایل کنتسی که میداند پایانش نزدیک است/ به بهانه درگذشت لوچیا بوزه؛ بازیگر ایتالیایی
- احمد طالبینژاد :بزرگان سینما هم کپیکاری کردهاند/ماجرای شکایت اکبر گلپا از پازولینی
- «خائن» جایزه منتقدان خارجی سینمای ایتالیا را از آن خود کرد
- کارگاه تخصصی فیلمبردار مطرح ایتالیایی در جشنواره جهانی فیلم فجر
- کپی رایت خوب است اما برای همسایه/ نگاهی به شکایت اکبر گلپایگانی از پازولینی
- پروژه ناتمام برناردو برتولوچی تولید و اکران میشود
- برناردو برتولوچی، کارگردان مطرح جهان در ۷۷ سالگی درگذشت
- «همه میدانند» فرهادی، دومین فیلم پرفروش ایتالیا
- نگاهی به سینمای ارمانو اولمی/ او ما را یاد شهیدثالث میاندازد
- نمایش فیلمهای ایتالیایی در موزه سینما آغاز شد
- نمایش فیلمهای ایتالیایی در موزه سینما
نظرات شما
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- «ایرانم» علیرضا قربانی به تبریز رسید
- در رثای مردی که از فرهنگ ایران نوشید/ بیضایی؛ دلباخته شاهنامه
- بیضایی در بزنگاه ادبیات کهن و مدرن
- توجه ویژه لوموند به درگذشت بهرام بیضایی
- ایران را می شناخت/یادداشت احمد مسجد جامعی درباره بهرام بیضایی
- به یاد استاد بیضایی؛ صدایی که نه فریاد بود، نه خطابه
- برای بهرام بیضایی/ اسطوره همیشه زنده
- زبان بهمثابه مقاومت؛ در یادِ بهرام بیضایی
- در اندوه فقدان چهره شاخص موج نو سینمای ایران؛ بازتاب جهانی درگذشت بهرام بیضایی
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ پروانه ساخت سینمایی برای ۷ فیلمنامه صادر شد
- در پاسداشت استاد بیبدیل هنرهای نمایشی ایران/ بیضایی، تاریخ و علامت تعجب
- در سوک سیاوش که از شاهنامه رفت
- یادبود بهرام بیضایی؛ ایرانی بودن بار بزرگی است بر دوش ما
- بریژیت باردو درگذشت
- برای رفتن غریبانه شیرین یزدانبخش؛ وصیتی به مثابه گلایه
- «کفایت مذاکرات» و خندههایی که از دل موقعیت میآیند
- «پرهیجان: نبرد برای اوبر»؛ چطور میتوانیم آرزوی شکستِ نجاتبخشمان را داشته باشیم؟
- درباره بازیگران زن مولف سینمای ایران/ ترانه علیدوستی؛ آخرین بازیگر زن مولف
- درباره اهمیت خواندن فیلمنامه اشغال بیضایی پس از جنگ ۱۲ روزه /بیگانه آزادی نمی آورد
- بهرام بیضایی درگذشت
- «موبهمو»؛ خط به خط، نفس به نفس، چهره به چهره
- در بیست و چهارمین دوره جشنواره؛ ۱۴ اثر از سینماگران ایرانی در داکا نمایش داده میشود
- از ۱۰ دیماه؛ «مرد خاموش» به سینماها میآید
- «بامداد خمار»؛ در منزلت فرودستی
- در ستایش سینمای بیچیز؛ همه چیز داشتن در عین بی چیزی
- آیین پایانی یازدهمین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی / گزارش تصویری
- شیرین یزدانبخش درگذشت
- افسانهای در حبس؛ سرنوشت «چریکه تارا»
- اقتباس بهمثابه ابزار فهم جامعه/ از روایت تراژیک تا روایت عاشقانه
- «دیدار بلوط»؛ بازگشتی به شکوه یک خاطره






آخه یه عکسی از فیلم مورد نقد بذارید. نه یه عکس بزرگ از نویسنده مقاله