تاریخ انتشار:1398/02/11 - 12:52 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 111496

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه

استاکر آندری تارکوفسکی فیلمی درباره سفری به یک اتاق است. داستان چیزی بیش از این نیست. غریب ترین اتفاقی که در یک فیلم می توانست اتفاق بیفتد. جالب آنکه اتاق نماد و نشان چیزی هم نیست. تنها یک اتاق است و آدم هایی که می خواهند به هر قیمتی داخل آن شوند. این بهانه ای شده برای چشم گرداندن دوربین به گوشه و کنار منطقه، جایی که اتاق در آن قرار گرفته و توسط مقامات مکان ممنوعه اعلام شده.

از زاویه چشم دوربین ابتدا مکان های متروکه می بینیم. جاهایی خالی از سکنه و دور از تمدن. بعد داخل منطقه، طبیعت سرسبز با همه بدویتش است که به چشم می آید. این اما همه داستان نیست. بقایای به جا مانده از تمدن انسانی در گوشه کنار به چشم می خورد. خود اتاق جایی است ساده. خانه ای متروکه که دار و درخت و باران گه گاه از سقف های سوراخ آن سرازیر می شود.

در داخل این خانه غریب اتاقی است که واردش نمی شویم و اتاق آروزها نام گرفته. همه محوریت داستان فیلم همین اتاق نادیده است. تارکوفسکی درباره چیزی که دست آخر نشانمان نمی دهد فیلم ساخته. آدم های فیلم دنبال معجزه اند اما آن قدر ناامید و سرخورده اند که با خود مواد منفجره آورده اند تا معجزه به احتمال جا گرفته در اتاق را نیست و نابود کنند.

استاکر نشان می دهد می شود درباره انتزاعی ترین مفهوم ممکن فیلم ساخت به شرط آنکه دنیای درونی و سبک و استیل داشته باشی. نسخه ترمیم شده استاکر در جشنواره جهانی فجر بعد این همه سال هنوز دیدنی است. بعضی چیزها انگار کهنه نمی شوند. جزء میراث بشری می مانند. شبیه اتاق خود فیلم می شوند داخل منطقه ای متروکه که همواره می خواهیم داخلش سفر کنیم.
استاکر را حتی مخالفان سر سخت تارکوفسکی زمان نمایشش در ایران هم دوست داشتند. کسی را مگر می توانید پیدا کنید نخواهد این سفر جادویی را تجربه کند. استاکر ناخواسته فیلمی شده درباره ذات پنهان در اثر هنری و سفر مخاطب برای سردرآوردن از راز و رمز آن. فیلم درباره ذات هنر صحبت می کند. درباره جادویی که ما را جذب آن می کند. منطقه جایی است که از نو باید کشف شود و راهنمای سفر هم آدم های خاصی اند که در فیلم استاکر یا راه بلد نام گرفته اند.

فیلم در پی بیان اینست چرا ذات هنر این اندازه غریب و راز آلود است و ریشه این غرابت از کجاست. جالب آنکه درباره این موضوع قضاوت نمی کند. همه چیز را می گذارد در صحنه پایانی. جایی که می فهمیم معجزه در وجود دختر معلول استاکر جا گرفته. کسی که با نگاهش لیوان های روی میز را حرکت می دهد و حین این کار صدای عبور قطار را می شنویم و نجوای مبهم سمفونی نه بتهوون که با عبور قطار در حال گذر به صورت نجوا شنیده می شود. کار هنرمند هم همین است. در میانه هیاهوی دنیا تاثیری گذرا می گذارد و با قطار زمان می رود و ما می مانیم و روزمرگی که گریبان مان را خارج منطقه ممنوعه گرفته.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها