تاریخ انتشار:1404/09/29 - 14:08 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214453

سینماسینما، محمدرضا امیر احمدی

«دونده» شور فیلمسازی را در من بوجود آورد. این نقل معروف حمید نعمت‌الله است که برای رونمایی مستند «جستجو در تنگنا» به پردیس چهارسو آمده بود. امیر نادری شور فیلم‌بینی و سینماگردی را در خیلی‌ها به‌وجود آورد. البته فقط برای این مستند کارخانی را دوست نداریم. او در مستندهایش نشان داده ریتم را می‌شناسد، و به‌واسطه‌ی آن به فیلم‌هایش نظمی خوشایند می‌دهد. نمونه‌اش مستندهای «تیتراژ در سینمای ایران» یا  «آرشیو متروک» درباره‌ی احمد جورقانیان آرشیویست معروف ایرانی است.

کارخانی، خود با همین حال و هوای سینمایی بار آمده و زندگی‌اش را می‌گذراند. گونه‌ای زندگی بوهمی و کولی‌وار، و گشت‌زنی در حول و حوش آنچه بوی سینما و خاطره‌های گذشته را می‌دهد. همین مستند «جستجو در تنگنا»، به تمامی بر پایه مرور خاطرات کسانی که امیر نادر را می‌شناختند شکل گرفته. جذابترینش خاطره‌ی عکاسی پرتره‌های معروف نادری از مردم عادی است.

کارخانی، جلوی دوربین فیلمش اعتراف می‌کند (این اعتراف‌گویی جلوی دوربین به خصیصه‌ی اصلی مستندش تبدیل شده) که نادری در دهه‌ی شصت، چهار عکس از چهار دختر جوان را نشانم داد، و پرسید زیباترینش را انتخاب کن. کارخانی دو عکس را انتخاب می‌کند. دوتای دیگر را نادری بلافاصله پاره می‌کند. اصرار نادری به انتخاب یکی از میان دو عکس باقی‌مانده است. کارخانی می‌گوید عکس دختر جوانی را انتخاب کردم، که حس و حال غریب‌تری داشت. نادری بلافاصله عکس کنار گذاشته شده را پاره می‌کند، و از کارخانی می‌خواهد عکس منتخبش را برایش بزرگ چاپ کند. بعد می‌فهمیم نادری شیفته‌ی دختر درون عکس انتخابی شده، و برایش روی کاغذ‌های ساندویچی نزدیک آتلیه‌ی معروف عکاسی دهه‌ی شصت، که در آن عکس‌های پرتره‌اش را چاپ می‌کرده، نامه‌های عاشقانه می‌نویسد. آن دختر بعدها همسر نادری شد.

تمامی فیلم، این کشف و مکاشفه است. نوعی شیفتگی به زندگی، به‌واسطه‌ی عکاسی و سینما. خیابان‌گردی کارخانی در کوچه‌های شهر، و محل‌های فیلمبرداری فیلم‌های خیابانی دهه‌ی پنجاه نادری، به همین واسطه معنا پیدا می‌کند. آدم‌ها دنبال خاطرات سال‌های دور خودند، و آن را از میان آواری از روزمرگی و گذر سالیان بیرون می‌کشند. جادویی که به وسیله‌ی سینما میسر می‌شود. اکسیری که نادری را به این فانوس جادویی وصل کرده، و تیزبینی فیلمسازی غریزی را بهش بخشیده، که در عین حال از زیبایی‌شناسی سینمای روز دنیا هم مطلع است.

نمونه‌اش نقل خاطره‌ی تماشای «فیتز کارالدو» (۱۹۸۲) ورنر هرتسوگ در سالن سینما در دهه‌ی شصت است، و شیفتگی نادری به چنین فیلم غریبی، و اینکه چطور فیلمساز آلمانی از پس چنین پروژه‌ی مشکلی برآمده. داستان مردی ماجراجو در سال‌های اولیه ی قرن بیستم، که کشتی بزرگی را با کمک بومیان از میان جنگل آمازون عبور می‌دهد. اگر به خاطر بیاورید مضمون «دونده»(۱۳۶۳)و «آب، باد، خاک» (۱۳۶۴) و «کوه» (۲۰۱۶) دقیقاْ بیان تصویری و سینمایی چنین شوری برای انجام کاری غیرممکن است.

این گونه نادری سینما را وسیله‌ای برای ماجراجویی فیتز کارالدو‌وار خود قرار می‌دهد. مثل اینست بخواهی با سینما به دنیا سر و شکل بدهی. مستند کارخانی در پی چنین چیزی است. برای همین آن را مستندی گفتگو محور با کله‌های سخنگو نبینید. یک جور خاطره‌بازی است با یاری سینما. وقت‌گذرانی وقتی زندگی آن‌قدر کسل‌کننده شده، که راهی برای بیان خودت پیدا نمی‌کنی. یک جور آینه‌نگاری است که بتوانی خودت و دنیا را درون قاب آن ببینی.

جالب آنکه راهکار کارخانی جواب داده و با مستند «جستجو در تنگنا» یکی از جذاب‌ترین و خلاقانه‌ترین مستند‌ پرتره‌های سال‌های اخیر را می‌بینید. انگار جام خاطراتی باشد که با آن سال‌های دورت را زیر رو کنی. در خیابان‌های شهر با ماسک پوشیده بر صورت، در زمانه ی شیوع کرونا، بگردی و مواد خام برای فیلمت فراهم کنی. مثل اینست که شکل و شمایلی از آنچه می‌خواهی بسازی نداری، و تنها در حین ساخت است که مستندت، اثر هنری‌ات، زبان باز کند و درد تنهایی و غربت و شیفتگی‌ات را فریاد بزند. این چیزها است که مستند مهرشاد کارخانی را این قدر سرزنده و دینامیک نشان می‌دهد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها