تاریخ انتشار:1404/07/25 - 17:00 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 212548

سینماسینما، انسیه نجفی نشلی

سکانس افتتاحیه: نسیم در نیزار  می‌پیچد.

یک کلبه کوچک سرسبز؛ دختر بچه؛ قایق: مسافرانش مورچه‌ها! رها در برکه…

تیتراژ روی حرکت قایق؛ جویبار؛ حرکت تا به پای پدرکه  قایق را از آب می‌گیرد.

پدر یسنا را صدا می‌زند. جواب نداد موسیقی دلهره‌آور و… (عبارت: ناتور دشت) روی تیتراژ می‌آید…

این شروع مخاطب را به دل رویا و طبیعت و محیط زیست  می برد و  در ناخودآگاهش  کدگذاری می‌کند. وقتی در طول فیلم به نمادها و نشانه‌های این کدها و واژه‌ها می‌رسد به‌طور طبیعی یکی یکی ذهن با کدها همذات‌پنداری می‌کند و بدون اینکه تلاشی لازم باشد در بخش یادگیری و آموزشی و تربیتی جایگزین آموخته‌های قبلی می‌شود که با طبیعت و محیط زیست چطور باید رفتار کرد و چه رفتاری می‌کنیم!

کدهایی که می‌توانند نمایانگر هر جامعه و خانواده کوچکتری باشند زیرا طبیعت و زمین و محیط زیست منبع الهام ـ تغذیه ـ رشد و همه امورات جاری زندگی انسان‌ها و کاینات است به عبارتی رفتار ما با این ابرکدها در زندگی فردی و اجتماعی موثر است و می‌توان از این منظر به شناخت عمیق‌تری در مورد اطرافیان و افراد دیگر دست پیدا کرد.

«ناتور دشت» سفری عاشقانه در مکانی رمزآلود با مردمانی خاص و رنگارنگ با شخصیت‌های متفاوت در سرزمینی پررنگ و لعاب که هرکدام دنیای تک خود را دارند .

داستانی پر از ماجرای فرعی و خرده داستان و روابط متفاوت و مثلثی و ضربدری و دوگانه و چندگانه که گاهی در شلوغی رفت و آمد افراد و ماجراها و خرده قصه‌ها حس می‌کنی از هدف اصلی درام و روایت دور شدی و ریسمان خط داستانی در حال از هم گسستن یا رهاشدگی در عمق مضمون است. اما پس از اندک زمانی دوباره با برگشت به خط اصلی روایت به حال عادی باز می‌گردیم.

برای جلوگیری از آشفتگی ذهن مخاطب؛ روابط و اتفاقات فیلم را باید در چند قسمت طبقه‌بندی کرد:

۱ـ داستان اصلی که درباره شخصیت احمد محیط بان بازنشسته (معروف به  ناتور دشت) و معتمد مردم رحمت آباد و زندگی شخصی و حرفه‌ای اوست که با زندگی مردم آن منطقه نیز عجین شده است.

۲ـ ماجرای زندگی خصوصی (بیماری و مرگ همسر) و خانوادگی احمد و رابطه‌اش با پسر ورزشکار(صابر) و نوه‌اش است و احمد به خاطر گم شدن دختر بچه (یسنا) از رفتن به سوی فرزند پرهیز می‌کند و از سفر باز می‌ماند.

۳ـ ماجرای احمد و ارتباط او با آیهان که او را زمانی که همه طرد کردند به عنوان پسر و فرزندش پذیرفت و حمایت کرد، اما او بارها علیه احمد توطئه کرد و با دشمنانش هم‌داستان شد و چهره‌اش را در زیر سایه شوم خیانت پنهان کرد. (آیهان به احمد می‌گه تو دلت برای من نمی‌سوزه که منو جمع کردی برای مطرح شدن خودت بوده! از پیج پسر بچه بلاگر روستا استفاده کردی و همچنین ویدئو گرفتی همه را آوردی دنبال یسنا بگردن!) البته چند بار عذرخواهی می‌کند و احمد او را می‌بخشد، اما آیهان مجدد رفتار بدش را ادامه می‌دهد. همه این موارد در پردازش و پختگی شخصیت‌ها و شناخت مخاطب از ایشان و کامل شدن روند قصه موثر است.

۴ـ ماجرای آیهان و حلما و دخترش و همسر سابق او (شرط حضانت دخترش  ازدواج نکردن حلماست) و پدرش هاشم که مخالف ازدواج اینهاست، اما حلما با دروغ و توطئه آیهان، پنهانی با او ازدواج کرد.

۵ـ ماجرای آیهان و گروه خلافکاران به رهبری بایرام که با تحریک او باعث دزدیدن یسنا شده و به خاطر منفعت مالی با گروه قاچاق کودک همکاری می‌کند و همچنین درگیر اموری چون اغفال زمین‌داران برای فروش به قیمت پایین به بایرام  است.

۶ـ یسنا وپدرش ( مشهدی جان یا مشتی) که از ناحیه پا معلول شده و بعد مشخص می‌شود که احمد در زمان فعالیت محیط‌بانی به اشتباه در تاریکی مه‌آلود به او تیر اندازی کرده، اما مساله را مسکوت گذاشته و بارها درصدد اعتراف بوده، اما به خاطر بیماری و سپس مرگ همسرش تعلل کرده است.

۷ـ ارتباط احمد با همکار خلافکارش (جلال) که در منزلش پرندگان را به‌طور قاچاق نگهداری می‌کند و می‌فروشد و احمد به خاطر اشتباهی که در مورد مشتی کرده مهر سکوت بر لب گذاشته است.

۸ـ ارتباط احمد با دیگر معتمدین محل از جمله شیخ لطیف که چند بار به او درباره اشتباهش و تعلل در اعتراف تذکر داده‌اند، اما او را در اعتراف در شرایط کنونی نیز منع می‌کنند.

۹ـ ارتباط احمد با دیگر محلی‌ها و مراجعینی که برای کمک برای یافتن یسنا به رحمت‌آباد آمده‌اند، مانند پسر طناز کایت سوار که می‌تواند بهانه ای برای عنصر (تنفس) در فیلمنامه و شخصیتی میانبر برای ورود به دنیای خصوصی و توطئه  پنهان کردن یسنا توسط آیهان در  چاه قنات در منزل احمد باشد .

چند نکته :

  • در زیرزمین اصطبل انباری که آیهان، یسنا را زندانی کرده همان چراغ‌خواب گردانی که از هدیه نوه احمد دزدیده  بود درحال چرخیدن و  نور افشانی در تاریکی چاه قنات است .

– آیهان قایق کاغذی را به یسنا داده و می‌گوید: بابات داده

– پیداشدن عروسک یسنا در مزرعه بلال در جستجوی اهالی و مردم همیار

– از اول فیلم تا پایان یک مساله معما درباره شخصیت احمد که بزرگ و قابل اعتماد رحمت آباد است وجود دارد که البته به تدریج با دیالوگ‌های آیهان و شیخ لطیف و جلال  و دیگران در سکوت دردآلود احمد شکل می‌گیرد .

_ معرفی شخصیت‌ها و فضا و مکان و روند اصلی داستان و ماجراهای موازی با هم پیش رفته در یک سوم اول فیلم قابل تامل است .

و شخصیت‌ها؛ قصه و فضا و مکان  را رسما معرفی می‌کنند.

_ روند روایت به گونه‌ای است که دردی عظیم و سکوتی خاص بر احمد (تمثیل  ناتور دشت) سایه افکنده و این سنگینی فضا و رفتارها به تدریج با معرفی و پردازش و واکاوی پرسوناژها و از درون دیالوگ‌ها و برخوردها و عمل و عکس‌العمل مشخص می‌شود. گره‌افکنی‌ها با این روش گره‌گشایی می‌شود و شخصیت احمد و قصه او و بعد دیگران آرام آرام از میان همهمه و شلوغی و برو و بیای درام و فیلم بیرون کشیده شده و تکمیل می‌شود. روند روایت از ابتدا در ابهامی خاص فرو رفته که به ظاهر ساده است، اما با پیشرفت درام رازهای سر به مهر گشوده می‌شود و لبخند ساده ناتوردشت به اشکی سوزان و فریادی از عمق جان می‌رسد.

و درنهایت:

سکانس پایانی از نظر نگارنده (رقص سنگی ناتوردشت) است!

جمع بندی خوب و تاثیرگذار و پخته‌ای از دو سوم پررفت‌وآمد و شلوغ درام است که سکوت و دردمندی احمد (ناتوردشت) را با ظرافت به تصویر می‌کشد. سکوتی که از غفلت و اشتباهی سرچشمه می‌گیرد که بعدها به‌طور سهوی ادامه یافت. دردی که سال‌ها در معبر زلال  وجودش به هم پیچیده و هم اکنون با فریادی خاموش از سیمان سنگین سکوت رها نمی‌شود. تلاشی سهمگین برای نجات معصومیت و زمین و زایش از دریچه چاهی که معبری گناه‌آلود شده و برای رهایی و نجات دختری که می‌تواند نشانه زمین (محیط زیست و طبیعت) باشد باید  خود را از این دردهای سخت بالا بکشد .

ناتور دشت در مزرعه بلال در تاریکی و روشنایی با رقص گل‌های قاصدک یا غنچه‌های پرپرشده پنبه یا هرنشانه روینده در طبیعت و نماد طبیعت در فضای محو و پرغبار در سکوت. به همراه نمایندگان وطن و مردم به جستجوی کودک (دختر نماد زمین و زایش و زندگی) می‌پردازد. احمد گفته روستا پر از قنات است و هم‌اکنون دختر در معبر قناتی است که در اصطبل خانه خودش پنهان شده و قناتی که روزی آبی زلال و پاک در آن جاری بود با توطئه آیهان آلوده شد. آیهانی که احمد در مقابل مردم از او دفاع و روی نجابتش  قمار کرد!

اسب نجیب و باشکوه و زیباست و ناخودآگاهی شهودی دارد و مانند بسیاری از حیوانات و موجودات زنده از حوادثی که زمین آبستن آن است مطلع می شود و آزاد و رها شیهه می‌کشد. یورتمه می‌رود و روی پاهای کشیده‌اش بلند شده و فریاد می‌زند . همراه ناتور دشت چنین موجود عزیزی است که در پایان اشک‌های او را می‌بیند و فریاد خاموش رهاشده از سکوت دردمندش را شاهد است و مزرعه و زمین، طبیعت و محیط زیست مظلومانه زیر پایشان و آسمان آبی بالای سرشان به زیست خود ادامه می‌دهند و این است فریاد خاموش و خیس ناتور دشت. این ماجرا ادامه دارد…

لینک کوتاه

 

آخرین ها