تاریخ انتشار:۱۴۰۳/۰۷/۱۵ - ۱۷:۵۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 201172

سینماسینما، جمال رهنمایی*

فیلم تازه ای که در سال ۲۰۲۳ توسط ریدلی اسکات درباره ناپلئون بناپارت ساخته شده، زندگی این سیاستمدار نظامی فرانسوی برجسته را از دیدگاهی متفاوت جلوی دوربین برده است.

اتفاقات سیاسی و تاریخی دوران زندگی و جنگ های معروف ناپلئون، پس زمینه یک رویداد مهم و فراگیر عاطفی در زندگی او هستند که حتی شاید بتوان گفت تاریخی که ناپلئون برای خودش، فرانسه و اروپا رقم می زند، تا حد زیادی با یک رویداد مهم عاطفی برای خودش گره خورده است.

فیلم با نمایش شورش های کور پس از انقلاب فرانسه و اعدام های خیابانی و هرج و مرج سیاسی آن دوران شروع می شود. کارگردان برای روایت این روزها به ارائه چند صحنه مهم و سخنان افراد تاثیر گذار بسنده کرده و به سرعت به سراغ ناپلئون می رود که در یک مهمانی به یک بانوی فرانسوی زل زده است؛ ژوزفین !

از این لحظه به بعد داستان فیلم به یک جریان اصلی و یک جریان فرعی تقسیم می شود. جریان اصلی دلباختگی و وابستگی شدید ناپلئون به ژوزفین است و جریان فرعی یا به تعبیری زمینه داستان فتوحات، شکست ها و جنگ های ناپلئون است که او  این جریانات را در نامه هایی عاشقانه برای ژوزفین تعریف کرده و پیروزی های خود را به او تقدیم می کند. او حالا مهمترین الهام بخش و برانگیزاننده ناپلئون برای زندگی، جنگ و پیروزی است.

خیلی زود ژوزفین که زنی توانمند و آگاه از توانمندی های خود است می تواند سرزمین عاطفی ناپلئون را به تمامی تصرف کند و حاکم بی چون و چرای وادی احساسات و لیبیدوی زندگی او شود. تا جائیکه به صراحت به او می گوید: تو بدون من هیچی نیستی و از ناپلئون می خواهد که این جمله او را تکرار کند و او با چهره ای مسخ شده و مطیع و فرمانبردار تکرار می کند که «من بدون تو هیچی نیستم». حالا فرمانده کبیر اروپایی فرمانبردار بی چون و چرای ژوزفین و زنانگی اوست.

دامنه این تسخیر شدگی به جایی می رسد که در کشاکش میدان نبرد در آفریقا هنگامی که ناپلئون متوجه بی وفایی همسر خود می شود، ارتش فرانسه را در سرزمین بیگانه رها می کند و با شتاب خودش را به سرزمینی می رساند که ژوزفین را در آن در اختیار مرد دیگری گذاشته است.

حتی هنگامی که با تدبیر ملکه مادر نازایی ژوزفین و ناتوانی او از کمک به تداوم حکومت امپراتور ثابت می شود و آن دو از یکدیگر جدا می شوند، این جدایی تنها روی کاغذ محقق می شود و همچنان تمام سرمایه عاطفی ناپلئون متعلق به ملکه سابق است.

روابط عاطفی و جسمی میان زن و مرد قویترین انگیزه های زندگی را برای آنان فراهم می آورد که بصورتی غریزی و ناخودآگاه بر بخش های مهم زندگی آنان تاثیر می گذارند و با همین استدلال می توان گفت که وابستگی عاطفی ناپلئون به ژوزفین مهمترین انگیزه او برای خدمت به مام میهن و کشورگشایی و گسترش سرزمین فرانسه است. متن نامه های ناپلئون به ژوزفین که از روی نسخه های تاریخی اقتباس شده، بخوبی این شیفتگی و خدمتگزاری ناپلئون به حاکم عاطفی خود را نشان می دهند.

این رفتار عاطفی که نوعی انحراف از عقلانیت و بندگی در پیشتگاه غریزه است از بزرگمردی که ارتش های جهان در برابر نقشه های جنگی او سرتسلیم فرود آورده اند، سرمی‌زند فرماندهی که می تواند نخبگان نظامی معاصر خویش را در میدان های نبرد فریب داده و بر آنها پیروز شود خودش فریب خورده و اسیر غرایز ابتدایی است. نکته جالب ماجرا این است که بعد از جدایی ناپلئون و ژوزفین، سلسله فتوحات و پیروزی های ناپلون نیز قطع می‌شوند و او در میدان نبرد نیز به فردی ناتوان تبدیل می شود که دیگر توان پیروزی در جنگ های بزرگ را ندارد و با شکست خوردن در روسیه و به جای گذاردن صدها هزار کشته ناکام به فرانسه ای بر می گردد که آماده است تا سرنوشت خودش را از سرنوشت ناپلئون جدا کند. او خلع مقام شده و به جزیره‌ای دورافتاده تبعید می‌شود. او از هر دو سرزمین مادری و عاطفی خود اخراج شده است.

شاید کمی زیاده روی به نظر برسد که بخواهیم جنگ ها را به دسته ای که برسر دفاع از زندگی و بقا شکل می گیرند و جنگ‌هایی که برای دستیابی به غرایز ابتدایی ما نظیر حفظ برتری و مسلط شدن بر دیگران هستند، تقسیم کنیم. اما می‌توان آن را به عنوان یکی از گزینه های ممکن در نظر داشت.

در پایان فیلم دیالوگی نقل می شود که آخرین کلمات ناپلئون پیش از مرگ بوده است:  فرانسه، ارتش و ژوزفین. همان موضوعاتی که علایق اصلی او بوده اند و این دم آخر هنوز حسرت های او هستند.

چرا که رفتار بیمارگون و انحرافی امپراتور درباره ژوزفین (زنان)، ارتش (قدرت)و فرانسه (مادر) همان رفتاری است که هر سه گروه را از ناپلئون بیزار می‌کند و سبب طرد ناپلئون از سوی آنها می‌شود  و این ناکامی و حسرت را برای او ابدی می سازند.

*روانشناس تحلیلی

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها