تاریخ انتشار:1404/09/03 - 05:53 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 213566

سینماسینما، نگین کیانفر

صدای من، علیه من؛ کارگردان: ماسیا اومس

فقط یک دقیقه لازم است تا دو ساعت روی صندلی میخکوب شویم.

پنج نفر که صداهایی در سرشان می‌شنوند یک به یک مقابل دوربین می‌نشینند و با روانپزشکی که خارج از قاب نشسته و ما تنها صدایش را می‌شنویم گفت‌وگو می‌کنند. هر پنج نفر با شرح جزییات، سن، جنسیت، لحن و شخصیت صداها را شرح می‌دهند. با صدایی که در سرشان حی و حاضر است حرف می‌زنند و به دکتر پیام می‌دهند و ما همزمان شاهد تغییر در حرکات بدن، نگاه و چهره‌شان تغییر هستیم.

بیماران زنان و مردان پیر و جوانی هستند که در ظاهر زندگی معمولی، شغل و همسر و فرزندانی دارند. خانمی می‌گوید بیش از پنج دهه با سه صدایی که در سرش می‌شنود زندگی کرده است. اکثر صداها پس از ترومایی در کودکی سر و کله‌شان پیدا شده  و بعد از حضوری طولانی صاحب نام و هویت مشخص‌ شده‌اند.

بعضی بیش از یک صدا در سرشان می‌شنوند. یکی از آنها با گروهی ۱۹ نفره در ارتباط است. بیماری می‌گوید یکی از صداها فرشته نگهبان اوست درحالیکه دیگری بدجنس و کنترلگر است. مدام در سرش فریاد می‌زند، دستور می‌دهد و اگر به حرفش گوش نکند به او فشار می‌آورد که پرنده‌اش را خفه کند یا به خودش آسیب بزند. در گوشش تکرار می‌کند: «هیچکس تو را نمی‌خواهد، تمامش کن!»

دوربین ماسیا اومس، فقط نظاره‌گر گفتگوها در اتاق نیست، تکه‌هایی از زندگی معمولی آدم‌ها وقتی به تنهایی در تونل یا در پارک می‌دوند، به نمایشگاه آثار هنری می‌روند، به کارهای خانه می‌پردازند یا بچه‌های‌شان را روانه مدرسه می‌کنند را هم به ما نشان می‌دهد. در تمام این لحظات آنها کاملا عادی به نظر می‌رسند، اما چون کارگردان پیش از این روزنه‌ای به دنیای مرموز و پیچیده آنها باز کرده، وقتی یکی از شخصیت‌ها را چاقو در دست می‌بینیم که مرغ‌ها را تکه‌تکه می‌کند یا دیگری حیوان خانگی‌اش را نوازش می‌کند و دست به سرش می‌کشد، چنان تعلیق و اضطرابی می‌سازد که از هر تمهید سینمایی بی‌نیاز است.

اما تاثیرگذارترین بخش فیلم مواجهه روانپزشک با صداهاست. او وجود صداها را به رسمیت می‌شناسد. از اینرو تلاش نمی‌کند آنها را دستکم بگیرد یا ساکت کند بلکه  از طریق بیمار خودش هم با آنها وارد گفت‌وگو می‌شود. سوال می‌پرسد و زیر بار هر پاسخی هم نمی‌رود.

شاید فیلم در ابتدا مستندی صرفا آموزشی درباره بیماران اسکیزوفرنیک بنظر برسد، اما روند دراماتیک فیلم، پرداخت سنجیده ایده‌ها، تدوین خلاق، استفاده هوشمندانه از موسیقی و همنوایی صداها و بی‌شمار ظرافت صوتی و بصری دیگر تماشای فیلم را به تجربه‌ای نفسگیر و منحصر به فرد تبدیل می‌کند. تمرکز فیلم بر ریشه‌یابی و زمینه شکل‌گیری بیماری یا روش درمان نیست بلکه با نوری که  به جهان ناشناخته ذهن انسان می‌تابد، همدلی عمیقی با بیماران در ما ایجاد می‌کند. ما هم همراه با روانپزشکان و بیماران و گروه فیلمسازی حضور صداها و شخصیت آنها را باور می‌کنیم. شخصیت آنها پا به پای بیماران در طول فیلم جان می‌گیرد چنانچه در تیتراژ پایانی با ذکر نام از آنها هم تشکر می‌شود.

سینما کواکب؛ کارگردان: مسعود المساد

عنوان قشنگی که توجهم را جلب کرد: «سینما کواکب»، فیلمی در بخش پارادوکس. چند مرد میانسال در سینمای فرسوده‌ای در کوچه پس‌کوچه‌های خاک‌آلود عمان نشستند و سیگار دود می‌کنند. کارمندان سابق سینمای متروکه و برادران مالک بر سر بازگشایی سینما اختلاف نظر دارند.

قاب‌بندی زیبای نماها، نوری که از پله‌ها سرازیر شده و لبه‌اش حضور مرد فرورفته در تاریکی را آشکار می‌کند، گرد و غبار معلق در فضا و رنگمایه زرد و قهوه‌ای که تصاویر را به گرمی دربرگرفته در همان دقایق اول آدم را متقاعد می‌کند که سینما فقط محدود به عنوان فیلم نیست و فیلمساز از اولین نماها با بازی رنگ و نور و فضاسازی لحن و بیانی سینمایی به فیلم بخشیده است.

چند فضای مشخص در طول فیلم مدام پدیدار می‌شوند، اتاقی مملو از حلقه‌های فیلم زیر خروار خاک، فضای سالن کوچک نمایش با پرده‌های پاره و صندلی‌های پوسیده و در هم شکسته که مامن گربه‌های بی‌خانمان است، اتاق دیگری با دیوارهایی پوشیده از بریده روزنامه‌ها که مردها گرد میزی کوچک چای می‌خورند و سیگار می‌کشند، زیرپله و سکویی در سایه و ورودی سینما از بالای پله‌ها که دریچه‌ای به جهان بیرون است. مسعود المساد، کارگردان فیلم با تمرکز بر این جزییات، شیوه تدوین و فاصله‌گذاری‌ها در دو جریان موازی ریتمی یکدست و تجربه بصری دلپذیری برای تماشاگر ساخته است.

دنیایی که برای ما به تصویر می‌کشد در همین سینما و مابین همین اتاق‌ها خلاصه می‌شود. دنیای داخلی را با مشکلات متعدد بازسازی این فضای مخروبه معرفی می‌کند و دنیای خارج را یا از طریق به نمایش درآوردن گزیده‌ای از فیلم‌های آرشیوی از تاریخ معاصر نشان‌مان می‌دهد و یا از ورودی سینما کواکب به نظاره می‌نشینیم. قاب زیبایی که کارگردان فیلم، بالای پله‌ها بسته منظر ما به جهان معاصر است. خیابان را می‌بینم، جریان روزانه زندگی،  گربه‌های آواره‌ای که پی غذا می‌چرخند، رژه نظامیان و تظاهرکنندگان پلاکارد در دست که شعار می‌دهند و به تدریج بیشتر و بیشتر می‌شوند.

در واقع درام بدون هیچ تاکید آشکاری در دو ساحت گسترش می‌یاید. فیلم به جای اینکه ما را به دنبال خود به بیرون و اتفاقات سیاسی بکشاند پنجره‌ای مقابل‌مان گشوده که مانند ابو راغب، شخصیت اصلی فیلم شاهد تحولات بیرون باشیم. چندین بار صدای کارگردان را خارج از قاب می‌شنویم که به ابو راغب می‌گوید چطور بایستد و کدام سمت را نگاه کند. حتی از او می‌پرسد پیروزی را می‌بینی؟ اما ما را در زاویه نگاه‌مان آزاد گذاشته، تا این حد که برای فیلم هم دو پایان در نظر گرفته تا هر کدام را که دوست داریم انتخاب کنیم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها