تاریخ انتشار:1403/11/30 - 11:52 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 206407

سینماسینما، سارا توکلی

«پیرپسر» ساخته اکتای براهنی، اثری جسورانه است که مرزهای درام اجتماعی و سینمای روان‌شناختی را جابه‌جا می‌کند. نگاهی به بازی‌های درخشان، روایت منسجم و پیام‌های عمیق فیلم در متن پیش رو صورت می‌گیرد.

فیلمی که زخم‌های جامعه را آشکار می‌کند!

سینمای ایران در سال‌های اخیر، کمتر فیلمی را به خود دیده که هم از نظر محتوا و هم از نظر اجرا، تا این اندازه جسورانه و تأثیرگذار باشد. «پیرپسر»، ساخته اکتای براهنی، فیلمی است که مرزهای درام اجتماعی و سینمای روان‌شناختی را جابه‌جا می‌کند و به اثری تبدیل می‌شود که فراتر از یک داستان خانوادگی، تصویری از یک جامعه بیمار را به نمایش می‌گذارد.

اکتای براهنی با این فیلم ثابت می‌کند که نه‌تنها فیلمساز خوبی است، بلکه نگاه ویژه‌ای به سینما و روایت‌های اجتماعی دارد. این اثر حاصل چندین سال تلاش و با سرمایه‌گذاری ارسلان براهنی و امیرحسین عبدالهی ساخته شده است. فیلم نشان می‌دهد که براهنی یک فیلمساز مستقل و پیگیر است که باوجود سختی‌ها و محدودیت‌ها، اثری خلق کرده که استانداردهای سینمای ایران را بالا برده است.

روایت و ساختار دراماتیک؛ از درام خانوادگی به تریلر جنایی

یکی از نقاط قوت فیلم، تغییر تدریجی ژانر آن است. در ابتدا، فیلم به نظر می‌رسد که صرفاً یک درام خانوادگی تلخ است، اما کم‌کم تبدیل به تریلری روانشناختی می‌شود که مخاطب را درگیر کرده و در نهایت با پایانی تراژیک، او را مبهوت رها می‌کند.

این تغییر ژانری به‌وضوح در شخصیت غلام (با بازی حسن پورشیرازی) دیده می‌شود. در ابتدا او صرفاً یک پدر خشن و مستبد به نظر می‌رسد، اما با پیشروی داستان، متوجه می‌شویم که او در حال ایفای نقشی فراتر از یک آزارگر خانگی است یک هیولا که زخم‌های روانی فرزندانش را تعمیق می‌کند و در نهایت، تراژدی‌ غیرقابل پیش‌بینی رقم می‌زند.

همچنین، تغییر فضای فیلم از یک خانه متروک و دلگیر به موقعیت‌هایی که اضطراب و ترس را تشدید می‌کنند (مانند صحنه‌های درگیری در بازار کهنه‌فروشان یا لحظاتی که علی در تاریکی خیابان‌های خلوت پرسه می‌زند)، نشان می‌دهد که فیلمساز به‌صورت تدریجی تماشاگر را از یک روایت خانوادگی به فضایی پرتعلیق و دلهره‌آور هدایت می‌کند.

در بخش پایانی فیلم، لحظه‌ای که علی در اوج خشم و انزجار، با پدرش رویارو می‌شود، اوج این تغییر ژانری است. برخورد او با غلام، نه‌تنها به‌لحاظ احساسی تأثیرگذار است، بلکه ساختار بصری و نحوه فیلم‌برداری در این سکانس (با استفاده از سایه‌ها، کلوزآپ‌های شدید و سکوت‌های معنادار)، حس یک تریلر روانشناختی پرتنش را کاملاً ایجاد می‌کند.

فیلم در طول ۱۹۰ دقیقه خود، با فیلمنامه‌ای منسجم، میزانسن‌های قدرتمند و دیالوگ‌های حساب‌شده، مخاطب را روی صندلی نگه می‌دارد. براهنی با بهره‌گیری از نمادهای ادبی، به فیلمش عمق فلسفی و جامعه‌شناختی بیشتری بخشیده است.

برای مثال، تتوی ضحاک روی بدن غلام نه‌تنها به‌عنوان یک عنصر نمادین استفاده شده، بلکه کارکردی داستانی هم دارد. ضحاک در ادبیات کهن، پادشاهی است که دو مار بر شانه‌هایش دارد و هر روز باید مغز جوانان را به آن‌ها بخوراند، در اینجا، غلام نیز مانند ضحاک، از انرژی و زندگی فرزندانش تغذیه می‌کند و آن‌ها را در چرخه‌ای از خشونت و ترس نگه می‌دارد.

نماد دیگر فیلم، خانه متروکه‌ای است که شخصیت‌ها در آن زندگی می‌کنند. این خانه، تنها یک لوکیشن نیست، بلکه استعاره‌ای از جامعه‌ای در حال فروپاشی است، دیوارهای ترک‌خورده و فضای تیره آن، نمادی از بنیان‌های پوسیده خانواده و اجتماعی است که دیگر توان ترمیم زخم‌هایش را ندارد.

یکی از تأثیرگذارترین سکانس‌های فیلم، زمانی است که غلام به چهره خود در آینه نگاه می‌کند. در این لحظه، او نه‌تنها با تصویر خودش، بلکه با حقیقت وحشتناکی مواجه می‌شود: او دیگر تنها یک پدر سختگیر نیست، بلکه هیولایی است که روح فرزندانش را بلعیده است. این سکانس، بدون هیچ دیالوگی، یکی از بهترین نمونه‌های استفاده از نمادگرایی در فیلم است که یادآور برخی از برترین آثار سینمای روانشناختی جهان می‌شود.

بااین‌حال، فیلم می‌توانست کمی کوتاه‌تر باشد و از برخی تکرارها پرهیز کند. همچنین، یک‌سوم پایانی نیازمند منطق داستانی قوی‌تری بود که در برخی لحظات دچار ضعف روایی می‌شود. برای مثال، نحوه تصمیم‌گیری شخصیت رعنا یا پسران در لحظات حساس پایانی، می‌توانست با جزئیات بیشتری پرداخت شود تا باورپذیرتر باشد.

لینک کوتاه

 

آخرین ها