تاریخ انتشار:1403/03/07 - 22:14 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 197329

سینماسینما، زهرا مشتاق


عامه پسند فیلم ساده ای است. قصه اش را بدون پیچیدگی و سرراست تعریف می کند. یک زن خیلی معمولی در ۶۰ سالگی و رنج هایی که از آدم های اجتماع، سنت، عقاید و باورهای قراردادی و بی پایه بر او تحمیل می شود و یک بار دیگر، او را به نابودی می کشاند.
فهیمه من هستم. مادرم می تواند باشد. زن همسایه، دوست هایم. حتا یک زن روستایی. مردهای قصه هم می تواند، مذکرهای زندگی مان باشند. شوهرها، برادرها، فرزندان ذکور. قصه از فرط آشنایی، داستان خود ما می شود. زن های پشتیبان تا زن هایی که با خیانت و حسادت خود می توانند، هم نوع خود را به شکل بی رحمانه ای از بین ببرند. عامه پسند همه این هاست. زنی که تصمیم به مستقل شدن می گیرد. اما حتا فرزند ذکورش هم او را باور ندارد. سرکوفت می زند، در کلماتی که فقط رنگ و ادای مراقبت و نگرانی دارد. اما حتا در سخت ترین لحظه زندگی مادرش، که خداحافظی از خانه ای است که سال های زیادی از عمر و جوانی اش را آنجا سپری کرده؛ نیست، حضور ندارد. فقط یک صداست. در مقابل مادری که حتا هنگام رفتن هم برای فرزندش و احتمالا پدر آن فرزند غذا پخته و رفته است. مدام به صورتش کوبیده می شود که تو چه هنری داری؟ چه کاری بلدی؟ چه مهارتی می دانی؟ مگر می توانی اصلا کاری کنی؟ آیا، زنی که تمام سال های زندگی مشترکش، شوهرش به او اجازه هیچ کاری جز خانه داری نداده، باید از اجتماع طرد شود؟ آیا اساسا، خانه داری، یک شاخه از مدیریت نیست؟ آیا آشپزی یک هنر نیست؟ آیا تربیت و بزرگ کردن فرزندان، اهمیت ندارد؟ آیا زنان خانه دار، فاقد هرنوع هنر و مهارت قلمداد می شوند؟ زنان شاغل چطور؟ زنانی که هم در بیرون از خانه کار می کنند و هم درون خانه، یک شاغل تمام وقت هستند. اغلب بدون آنکه، اصلا و یا حتا به اندازه کافی مورد قدردانی قرار بگیرند. چون همیشه هستند، همیشه حضور دارند، و شاید همین است که هرگز دیده نمی شوند و یا کمتر دیده می شوند. حضور و تلاش شان تبدیل به وظیفه می شود. هم باید همسر آراسته و مطیع و دلخواه شوهران خود باشند و هم مادرانی مسولیت پذیر که هیچ نکته و کاری را از قلم نیندازند. نگاه غالب جامعه چنین تعریفی دارد. نگاه عامه مردم چنین است. بگذریم از تهران و شهرهای بزرگتر، که زنان کم کم دارند زبان می گشایند و بر علیه زندگی های نابرابر می شورند و خواستار تساوی در زندگی خود هستند.
فهیمه در خانه بوده، حالا که بیرون آمده، یواش یواش طعم نابرابری را بهتر می چشد. فقط در خانه اش نبوده که گیر یک مرد خسیسی افتاده که حتا نمی گذاشته، زنش برای بردن بچه خودشان از ماشین استفا‌ده کند، مبادا که خطی بر آن بیفتد؛ مردم هم همین قدر بی ربط، برای زن تنها خط و نشان می کشند. بگو آقات بیاید. آقایت نیست؟ نه، اینجا اینطور نیست که به زن تنها خانه داده شود. می دانید معنای دیگر این سخن چیست؟ یعنی زن، بدون مردش، محلی از اعراب ندارد. یعنی خرت به چند؟ خانه به زن تنها اجاره نمی دهیم، یعنی زن قرار است نادرست باشد. کارهای خبط و خطا بکند. یعنی حتا زن ساده و پا به سن گذاشته ای مثل فهیمه هم از پیش، در مظان اتهام و قضاوت قرار می گیرد. اما درست در همین حین، یک زن دیگر، چون اسم مرد بالای سرش است، آبرو و احترام دارد و به واسطه او، که کسب و کاری دارد، به فهیمه خانه اجاره داده می شود.
این تازه اولش است. درست انگار که اول کوه را داری خوش خوشان بالا می روی و خبر نداری، به جای صعود، به دره پرت خواهی شد. چون جامعه زن بی مرد را نمی پسندد. هر کاری که بکند، زشت و عیب است. زیر ذره بین است. دهان مردم دروازه می شود و هی لیچار و ظن و تهمت به زن های تنها می بندند. چشم شان را می بندند و زن تنها را در موقعیت های برساخته از ذهن بیمار خود تصور می کنند. ذهن بیماری که عقبه اش از فرهنگ و باورهای غلط می آید. از ذهن های قضاوت کننده بی رحم. از من های حقیر به هیچ جا نرسیده، برای همین است که برایت پشت پا می گیرند. به رویت می خندند و پشتت هوار می زنند و بی آبرویت می کنند و امان از حسادت، از اینکه، کسی که تا دیروز دستش را گرفته بودی، حالا می خواهد خودش باشد. فکر کند. زندگی اش را پیش ببرد. نوآوری داشته باشد. فرمان زندگی را طور دیگری بچرخاند. نه! اینجا دیگر نمی شود. جامعه بی در و پیکر نیست که هر زن مستقل، هر کار که دلش خواست انجام دهد! کدام کار؟ همین که باب میل خودش زندگی کند. کار و کاسبی پر رونق راه بیندازد. فکرهای تازه داشته باشد. دسته چک بگیرد و اعتباری به هم بزند. خودش را به خودش، فقط به خودش ثابت کند. زندگی کند. نفس بکشد. کاری به کسی نداشته باشد. نه. جمله بی ادبانه است. اما در جامعه، خطوط پررنگی وجود دارد که زن را ناموس و مایملک و شی می داند و اگر زنی بخواهد، خلاف این مسیر برود، مردم با زبان و نگاهشان، جرت می دهند. مثل گرگ تکه پاره ات می کنند. از بس حقیرند، انتقام زندگی های نکرده خود را از فهیمه ها می گیرند و از ویرانی اش غرق لذت می شوند و حس پنهان توحش فکری و عملی خود را به این شکل پست ارضا می کنند و له له زنان، با دهان کف کرده، بر جسد شکار خود، صیحه پیروزی و که بود، که بود، من نبودم سر می دهند. محتوای عامه پسند را، فارغ از آنکه، ساختار و روایتش را دوست می داریم یا نه، اما، نه تنها زنان، که مردها هم باید ببینند. به خصوص پسرانی که به شدت، شبیه پدران خود می شوند و از مادرشان، تندیس هایی ارزان و بی قابلیت می سازند!

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها