تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۱۶ - ۱۰:۱۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 17626

جواد طوسی

جواد طوسی 
معتقدم قبل از این که بخواهیم اشخاصی را در این زمینه – ماجرای فراستی و برنامه هفت و کمال تبریزی –  مقصر قلمداد کنیم، باید ببینیم که چه اراده ای در چرخه سیاست گذاری برنامه هفت وجود دارد، که استفاده از این الفاظ و ادبیات غیر فرهنگی و هتاکانه را موجه و بلا مانع می داند؟ قاعدتا این خود رسانه است که خط مشی برنامه ای را تعیین می کند وبا این نوع استفاده غیر متعارف و تحریک کننده از «ژورنالیسم» کنار می آید. در شرایطی که رسانه ای، با این برد گسترده ارتباطی جایگاه واقعی و پر مخاطب خود (در آن وجهه ملی) به دلایل عدیده از جمله قالب بودن نگاه سیاست زده از دست داده که آخرین پیامد و بازتابش تغییر ریاست این سازمان بود، اقتضا می کند در این جابه جایی مدیرتی مدبرانه تر عمل شود و در صدد جذب حداکثری مخاطب و ایجاد حس اعتماد در او ( بدون باج دادن بی منطق و یا دور شدن از یک نگاه تحلیلگر و نقادانه) بر آییم.

در کنار اختصاص تولیداتی برای روایت پردازی و ایجاد موقعیت های جذاب نمایشی که نسبتی با جامعه معاصر و طبقه بندی اجتماعی آن و ریشه های فرهنگی- تاریخی این سرزمین داشته باشد، جا دارد در برنامه های آموزشی، فرهنگی، هنری و سیاسی نگاه نقادانه و تخصص را با آسیب شناسی به موقع تاریخی و تضارب آرا آمیخته کنیم.

آن تجربه های گرانقدر سال های اول انقلاب در یک فضای مسالمت آمیز و توام با تحمل پذیری و سعه صدر که شخصیت ها و تئوریسین ها و سیاستمدارانی با دیدگاه ها و جهانی بینی متفاوت در برابر هم قرار می گرفتند و مباحث و موضوعات کلیدی و بنیانی و همخوان با این جامعه ملتهب در حال گذار را مورد ارزیابی قرار می دادند، می تواند در این شرایط انفعالی و بی رونق تلویزیون دستور کار قرار گیرد تا شاهد تحولی دوباره در این رسانه باشیم. نمونه هوشمندانه و قابل تقدیر اخیرش، دعوت از آقای سید حسن خمینی نوه رهبر فقید انقلاب و فرصت دادن به ایشان برای طرح مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مبتلا به جامعه این دوران با بیانی صریح و بدون محافظه کاری بود که امید در این دوره جدید مدیریت سیما تداوم یابد و این تریبون در اختیار طیف های مختلف و شخصیت های مطرح و دلسوز جامعه قرار گیرد.

تنها برنامه جدی و پرطرفدار سینمایی در تلویزیون طی سال های اخیر، تاکنون سه تجربه مدیریتی داشته و هربار با مسائل و حرف حدیث هایی روبرو شده است. طبیعتا برنامه های با این ویژگی ها موافقین و مخالفین خود را دارد، ولی در مورد چنین برنامه ای قبل از به کار بردن تمهیدات و روش های تاکتیکی برای جذب مخاطب و توی بورس بودن، می باید تعریفی سر راست و روشن بینانه از فرهنگ و نقد و مخاطب داشت تا در کنار نقد و آسیب شناسی سینما و تولیداتش و هم چنین گستره فرهنگ، بستر مناسبی برای تعامل و ایجاد حس اعتماد در جامعه سینمایی و حوزه های رسانه ای ایجاد شود. تحقق این امر می تواند با داشتن دیدگاه و نگاه مستقل و بدون محافظه کاری و نان قرض دادن صورت گیرد. ولی شکل یابی منطقی آن، قواعد بازی خودش را دارد. یک منتقد و مجری می تواند متفاوت بودن و دیدگاه مستقل داشتن را به شکل معقولانه تری نشان دهد که هم انصاف و عدالت در آن رعایت شده باشد و هم تخصص و از این طریق برای خود تشخص درست و واقعی کسب کند. آیا جذب مخاطب و توی زبان ها افتادن به هر قیمتی مجاز است؟ سیاست های اعمال شده در این دوره برنامه هفت به گونه ای است که مخاطبین قدیمی و کنجکاوش جلوتر می گویند این هفته قرار است چه کسی دراز شود؟ خب این تاکتیک در دراز مدت نمی تواند پوئن مثبت و فضیلتی در حوزه ژورنالیسم رسانه ای باشد.

به هر حال، نقد اصول و قواعد خودش را دارد. این زیبنده نیست در پوشش نقد دست به موضع گیری های نا منعطف و افراطی بزنیم و واژگانی را به کار ببریم که به جای گسترش فضای فرهنگی، جو موجود مسموم تر و آلوده تر و شکاف ایجاد شده میان جامعه ی منتقدان و سینماگران بیشتر شود. برنامه هفت در دوره ای که بهروز افخمی مدیریت و و اجرای اش را عهده دار است، وجوه مثبت و منفی متعددی داشته و خود بنده نیز در چندین قسمت آن حضور داشته ام و نظریات مستقلم را در برابر دیدگاه متفاوت منتقد ثابت برنامه و دیگر افراد بیان داشته ام و این تحمل پذیری می تواند یکی از همان جنبه های مثبت این برنامه باشد. ولی اجازه می خواهم این نکته را یادآور شوم که منتقدی چون مسعود فراستی متفاوت بودن خود را گاه به شکل بد و افراطی و تهاجمی نشان می دهد.

فراستی همان اشتباه تاریخی چند سال قبل در مورد استفاده از واژه ای زشت در مورد فیلمسازی در جایگاه تاریخی مسعود کیمیایی که موجب عکس العمل های تندی نسبت به او شد را دوباره درباره کمال تبریزی و فیلم در حال اکرانش (دونده زمین) تکرار کرد. چون این فیلم تبریزی را ندیده ام نمی توانم در مورد برداشت فراستی از زاویه دید فیلمساز در این کارش اظهار نظر کنم. ولی با فرض درست بودن تلقی کلی فراستی از نگرش تبریزی در این فیلمش، آیا بهتر نبود به جای اطلاق کلمه «دیاثت فرهنگی» به این فیلم و سازنده اش، با لحن محترمانه تر و بی حاشیه تری مثلا گفته می شد: «تبریزی در این فیلمش تعصب و عِرق ملی ندارد» و از این همه هیاهو و یارکشی و صف آرایی جلوگیری می شد، مگر آن که اساسا هدفمان ایجاد چنین بلوا و جار و جنجالی باشد که در آن صورت حرفی باقی نمی ماند. شما ببینید در یک رسانه ملی و در میزانسنی فرهنگی چه حرکت و بر خورد غلطی صورت گرفته که خروجی اش چنین شاخ و شانه کشیدن میان یک منتقد خلاف آمد عادت و یک فیلمساز شناخته شده این دوران شده است. منتقد فیلمساز را به بی غیرتی فرهنگی متهم می کند و فیلمساز نیز دست به عمل تلافی جویانه می زند و او را شعبان بی مخ می نامد؛ واقعا در ژورنالیستی ترین شکل ممکن. آیا سینمای ما در این وضعیت که با مشکلات ریز و درشت و ارتباط های از هم گسیخته دست به گریبان است، آمادگی این حال گیری ها و رو کم کنی ها و ادبیات تخطئه آمیز را دارد؟

قصد نداشتم یک طرفه پای منبر بروم و برای کسی نسخه بپیچم، ولی از آنجا که بنده و مسعود فراستی و بهروز افخمی و کمال تبریزی تقریبا در یک محدوده سنی هستیم، بد نیست به اتکای تجارب و پوست انداختن هایمان از فرصت های به دست آمده و تریبون هایی که در اختیارمان گذاشته می شود طوری استفاده کنیم تا تصویر بد و دفرمه ای از نسل و صنف مان ارائه ندهیم و به این گسست فرهنگی موجود دامن نزنیم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها