سینماسینما، الناز راسخ
جهان به پایان خود مى رسد، آن هنگام که آرشه در میان انگشتان باریک زن جوان بر روى سیم ها کشیده مى شود. فرشتگان مرگ به زمین مى آیند تا بر روى تپه اى پوشیده از مِه، در آغوش گیرند تنِ خسته اى را که تنها و سرگشته خود را به مقصد نهایى رسانده است. با ساز و دُهُل، سرمست و شیدا تنِ گرم و سرِ بى موى او را به خود مى فشارند تا نفس هایش به شماره افتند و آینه در کنار لب هاى او دیگر تار و بخار گرفته نشود. همینقدر ساده و همینقدر پیچیده! همینقدر لذت بخش و همینقدر ترسناک! رنج دل کندن و لذت آرامش! پارادوکسى که هم مى توان دوستش داشت و هم مى توان تا به سر حد جنون از آن متنفر بود. تجربه مرگ این چنین است. نه مرگ جهان که مرگ تک تک ما که چون پایان جهان است.
به جهان فکر مى کنم. به جهان که به دنیاى پیرامون بعد از خود مى اندیشد. به همه ى آنها که خواهند بود. به صداى پرندگان، به گاو در طویله، به خرى که شاید تنها شاهد تقلاهاى آخر اوست، به درختان خوش فرمى که رقص کنان خود را به آسمان مى رسانند و به هواى دلپذیرى که خنکى و لختى اول صبح را به یاد مى آورد.
تصور مى کنم بر ارابه اى سوار شده ام که مرا به سوى مرگ مى برد. مى اندیشم که آیا مرگ نیستى است؟ نبودم هیچ قاعده اى را در جهان بر هم نخواهد زد. شاید جز درون آدم هایى که مى شناسمشان. آنان که پس از نبودنم تکه هاى گره خورده با من در درونشان براى همیشه گُم خواهد شد.
گم خواهد شد؟ آیا به راستى گُم خواهد شد؟ آیا آن تکه ها براى همیشه خالى خواهند ماند؟ به راستى همیشه چه زمانى است؟ چقدر بگذرد به معناى همیشه است؟ دیرپایى زمان تا به کجا ادامه خواهد داشت؟ فردا؟! پس فردا؟! ده سال بعد؟! صد سال؟! هزار سال؟! … که مى داند؟
آنچه که به ما و تجربه هایمان معنا مى بخشد، مفهومى است که به زمان در بُعدِ مکان مى بخشیم و آنچنان به آن عمیقاً انس مى گیریم که خارج از قاعده و مفهوم پیش فرضمان را نمى پذیریم یا سخت مى پذیریم یا نمى خواهیم بپذیریم.
امروز من کنار کسى هستم. اما فردا که مى داند کجا خواهم بود؟! کنار تو یا همان کس که امروز لحظاتم را در کنارش سپرى کردم؟ اگر کنار تو نباشم پس چگونه در درون تو، در میان سالها زنده بمانم و از خون و گوشت و پوست و استخوانت تغذیه کنم؟
من براى ماندن در کنار تو آیا تنها به این جسم خسته ى رَه گم کرده نیاز خواهم داشت؟
این همان سؤالیست که جهان در آن روزهاى پایانى با آن روبروست. جهانِ بى جهان پس از جهان! به همین دلیل است که گنگ و متعجب لحظات را در کنار رفقایش به نظاره نشسته و در میان خنده هایشان به حقیقت دوست داشتن مى اندیشد. حقیقتى که شاید به سادگى و از ظواهر امر نتوان به کشف آن رسید.
آن حقیقتى که گویا تا رسیدن به نقطه پایان جوابى برایش نتوانیم و یا نخواهیم که بیابیم. همان که صحت در اولین اثر بلند خود به سادگى، در میان رقص و خنده و گاهى ساده لوحى سعى بر آن دارد تا به پاسخى براى آن برسد و یا مخاطبش را به جستجو وادارد. با همان بلایى که بر سر جهان مى آورد تا شاید کمى بیشتر و کمى متفاوت تر از گذشته به دنیاى پیرامونش بنگرد و بیاندیشد. هر چند دیر و هر چند دور!
گویى جهان (مصفا) همان داداشى پرى است که به پنجاه رسیده است. از ریاضت و انگشتر عقیق و جابه جا کردن اجسام دست کشیده و به جایى میان طبیعت پناه برده است. همنشین اش خر و گاو طویله اند، که شاید از آدمیان هم بیشتر مى فهمند، هم بهتر مى بینند و هم با سکوتشان به او یادآور مى شوند با راهى که در پیش گرفته جز به ترکستان رَه به جایى دیگر نخواهد برد.
تشنگان گر آب جویند در جهان/ آب جوید به عالم تشنگان
پیش از آنکه تو در جستجوى چیزى باشى آن چیز هم در جستوى توست. که مى داند شاید مصفا هم در جستجوى پاسخ سؤالات جهان بوده است!
پس با این تفاسیر بى شک بهترین گزینه براى کاراکتر “جهان” مصفاست. شخصیتى که از لحاظ پیچیدگى و نگاه به دنیاى پیرامونش، به ظاهر تفاوت چندانى با جهانِ صحت ندارد. مردى آرام، به ظاهر منزوى، اهل تفکر و دور از هیاهو!
همین تشابهات ظاهرى ممکن است این تصور را در ذهن مخاطب ایجاد کند که کار سختى براى مصفا نبوده که شخصیتى شبیه به خود را جلوى دوربین به تصویر بکشد. اما همیشه در مقابل دیدگان دیگران آدمى براى اینکه چیزى شبیه به خودش را نقش زند دچار هراس، تردید و حیرت خواهد شد.
همینجاست که اولین سؤالات را از خود مى پرسد. چرا من؟ آیا من آنقدر خوب هستم که بتوانم همین که هستم باشم؟ آرى براى همین بودن هم باید همینقدر خوب و همینقدر با اعتماد به نفس بود. باید فعل شدن را در عین بودن تحقق بخشید. پس مصفا نه تنها کار سهلى در پیش نداشته که بیش از هر زمان دیگرى تن به دشوارى داده است. آزمونى سخت که دست بر قضا از آن موفق بیرون آمده است.
جهان با من برقص محصول یک کار تیمى به معناى درست آنست. در این اثر هیچ کس شاخص تر و یا دون تر از دیگرى نیست. همه در کنار یکدیگر، با هم مى درخشند. همچون دسته ى مرغان دریایى که بر فراز اقیانوس به پرواز در مى آیند و در اوج شادمانى مى رقصند و مى رقصند و مى رقصند تا به مقصد رسند. چون حضور یکپارچه ى سیاوش چراغى پور، جواد عزتى، پژمان جمشیدى، کاظم سیاحى، هانیه توسلى، بهار کاتوزى و … همه ى آنانى که این پازل را کامل مى کنند و بدون هر کدام، دیگرى معنا و مفهومى نخواهد داشت. همانند هر یک از ما که در عین جدایى به یکدیگر وابسته و نیازمندیم.
از دیگر نکات مثبت اولین اثر بلند سروش صحت، خلق لحظه هاى سورئالى است که برآمده از ذهنیت جهان هستند. این لحظات جدا از مفهومى که سعى بر بیان آن به کمک موسیقى و یا کلام دارد، بسیار مدیون قاب هاى سینا کرمانى زاده است که با به تصویر کشیدن زیبایى هاى بکر طبیعت و به کمک لانگ شات ها و اکستریم شات هایش به تماشاگر این امکان را مى دهد تا همراه جهان براى لحظاتى از خط اصلى داستان جدا شده و به رؤیاهاى او و یا شاید رؤیاهاى خویش قدم بگذارد.
طنازى صحت و میل او به بیان داستان هاى کمیک و تجربه هاى گرانقدرش در سریال سازى و نگاه عمیق اش به مفاهیم پیچیده زندگى انسانى که نشان از مطالعات گسترده اش دارد، از جهان با من برقص یک اثر جذاب ساخته که هم مخاطب عام را ارضاء مى کند و هم براى مخاطب خاص و آنان که به دنبال مفهومى عمیق در یک اثر هستند نیز تحفه اى براى پیشکش دارد. نگاه سرخوشانه به مقوله مرگ جدا از تلخى گره خورده به آن، دلیل تفاوت و جذابیت فیلم صحت است. به همین جهت است که صحت در مسیر روایت داستانش خیلى به جهان نزدیک نمى شود و او را در عین جدایى و تنهایى، از جمع دوستانش منفک نمى داند. او با دور کردن خود از شخصیت اصلى اش، به دیگران هم اجازه عرض اندام مى دهد تا با زیاد نزدیک نشدن به جهان و یا به عبارتى مرگ جهان (شما بخوان مرگ هر یک از ما) از تلخى و ترسناکى آن بکاهد. از همین روى رفقا هر کدام با داستان هایشان براى لختى می آیند کنار جهان مى نشینند، حواس او را پرت مى کنند تا او راحت تر به لحظه هاى آخرى برسد و قدر همین دم را بداند. دمى که بازدمش را شاید مجالى دوباره نباشد.
همین قدر دانستن لحظه ها، توجه به آن و پیدا شدن کسى که آن را یادآور مى شود بزرگترین دلیلى است که به واسطه ى آن باید تعداد بیشترى مجالى براى دیدن این اثر و اندیشیدن به مفهوم جارى در آن براى خود بیابند.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- آغاز پیش فروش فیلم سروشصحت/ «سال گربه» آنلاین اکران میشود
- همکاری دوباره احسان عبدیپور با سروش صحت در «اکنون»
- «صبحانه با زرافهها» آبان اکران میشود
- انتشار اولین عکسها از مجموعه جدید سروش صحت
- «بیبدن» به اکران آنلاین رسید
- خانواده قاتل از «بیبدن» شکایت میکنند؟
- یک فانتزی دوست داشتنی/ نگاهی به فیلم «صبحانه با زرافهها»
- صبحانه لذیذ/ نگاهی به فیلم «صبحانه با زرافهها»
- «صبحانه با زرافهها»ی سروش صحت؛ دومین گام در عینِ صحت
- اولین تصویر از «صبحانه با زرافهها»/ پایان فیلمبرداری فیلمی با بازی بهرام رادان،پژمان جمشیدی و هوتن شکیبا
- «نبودنِ» علی مصفا در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- ادعای عجیب مدیر شبکه۴؛ مدیری، علیخانی، جوان و صحت جرأت نمیکنند به تلویزیون بروند
- «تجربه»ی آذر با گفتوگویی متفاوت با علی مصفا روی پیشخوانِ مطبوعات
- سروش صحت و کتاب باز با سالن پر در کانادا؛ آقای تلویزیون! کی ضرر میکند، من یا تو؟
- در انتظار جغدی خیالی به نام هِدا/ نگاهی به فیلم «نبودن»
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- سومین جشنواره چندرسانهای میراثفرهنگی به پایان رسید/ برگزیدگان دو بخش سینما و تئاتر معرفی شدند
- فشار سیاسی و خروج یک فیلم از داوری آکادمی؛ موافقت اردن با درخواست آذربایجان برای خروج «سرزمین شیرین من» از اسکار
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
آخرین ها
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل
- «پینگو» بعد از ۱۸ سال بازمیگردد
- جوایز اصلی فستیوال فیلم هانوی به «بی سر و صدا» رسید
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- نمایش وقتی الاغا عاشق میشوند / گزارش تصویری
- تریلر قسمت هشتم منتشر شد؛ «مامویت غیرممکن» با تام کروز پایان مییابد؟
- ستاره اسکندری: ساخت «خورشید آن ماه» مسئولیت اجتماعی من بود
- «سودابه»؛ فیلمی برخلاف ذائقهسازی مرسوم سینمای ایران
- سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند به شیوه «آکادمی» داوری میشود
- یادداشتی کوتاه در مورد تئاترِ ناصدا..
- درباره ساخته جدید علی عباسی/ امتحان نهایی «شاگرد»
- زندگینامه بیتا فرهی منتشر میشود
- هانس زیمر: خلق موسیقی برای فیلم «بلیتز» و چالشهای نوای جنگ جهانی دوم
- شکستِ دنباله «جوکر»؟ «جوکر: جنون مشترک» به نقطه صفر رسید
- فشار سیاسی و خروج یک فیلم از داوری آکادمی؛ موافقت اردن با درخواست آذربایجان برای خروج «سرزمین شیرین من» از اسکار
- رالف فاینز و ژولیت بینوش بار دیگر همبازی می شوند