تاریخ انتشار:1403/11/18 - 14:17 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 205544

سینماسینما، امیرابراهیم جلالیان؛

– هشدار: این یادداشت ممکن است داستان فیلم را لو دهد-

فیلم «زیبا صدایم کن»، اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته فرهاد حسن‌زاده است و اصولا آثار اقتباسی بنا بر تفکر و اندیشه و تحقیقی طولانی همیشه خروجی خوب و شگفت انگیزی را به‌همراه دارند و آخرین اثر رسول صدر عاملی از آن مستثنی نیست.

سینمای ایران، بعد از مدت‌ها، یک درام نوجوانانه‌ی متفاوت روی پرده آورد. حقیقتا یک دراماتیکِ متصل به سینمای کودک و نوجوان دوباره احیا شد.

‎«زیبا صدایم کن» اساسا روی رابطه انسانی تمرکز دارد. رابطه و رویارویی نسل‌ها! نسلی که ظاهرا از هم دور هستند اما هرچه که پیش میروند احساس گمشده لا به لای دو نسل پر رنگ و شکوفا می‌شود. به شکلی رابطه پدر و دختری عمیق و عاشقانه‌تر حس می‌شود و خود را در یک بطن و وجودیت نزدیک به‌هم می‌بینند.

‎فیلم، یک عاشقانه ملایم میانِ غریبِ آشنا، میان نوجوانی بد سرپرست (با بازی ژولیت رضایی چهره جدید و با استعداد) و پدری عاشق و خسته روزگار (با بازی درخشان و تاثیر گذار امین حیایی) که دیر زمانی است نبوده و اکنون هم که بازگشته، مُهر جنون و دیوانگی بر پیشانی دارد. مادری که هم دور است و هم نزدیک مثل سایه، تنها یک نماد و ردپا از او باقی مانده.

‎جنون پدر در حقیقت ارمغان جامعه‌ای مجنون است که او را قربانی اعتماد و صداقتش کرده و جنون مادر بواسطه ناامنی همان جامعه است، جامعه‌ای که زیست و امنیت زنان، زیر پوست شهر محو شده و به شکلی نامتعارف برای شهروندان تعریف شده.

رسول صدرعاملی پیش‌تر دغدغه بی قراری‌ها و عشق و زمزمه‌ها و جهان بینی نوجوانان را به خوبی درفیلم «دختری با کفش‌های کتانی» نشان داده بود و این بار هویت شناسی و سرگشتکی را در زیبا به تصویر کشید. زیبا، دختری نوپا که عزم سفر به جامعه‌ای پرچالش و شلوغ و درهم را دارد و بدون پشتوانه همه چیز برایش نامعلوم و گُنگ است اما به یکباره پدری ناتوان و بیمار با فرار از آسایشگاه روانی وارد زندگی او می‌شود و دست و پا میزند تا وجودیت خود را ثابت کند و آینده دخترش نه آنچه که خود می‌خواهد بلکه باب میل او هست، بسازد!

‎حضوری دراماتیک و تاثیر گذار پدر از یک صبح الطلوع تا شب تا حدودی روند قصه را جذاب و مورد توجه قرار می‌دهد در حالیکه او‌ بیماراست و با مشکلات روحی دست و پنجه نرم میکند مترصد آنست تا خلع سالها غیبتش را جبران کند. گرچه از ظواهر و حالات غیر ارادی خود رنج می‌برد اما سعی می‌کرد با نرمی و روی خوش و کلامی مهربانانه دلِ دخترش «زیبا» را بدست بیاورد. در نهایت زیبا بود که پدر را باور کرد و به زندگی بازگرداند.

‎در نتیجه صدر عاملی با قصه‌ای نو و تراژیک با کارگردانی قابل قبول، توانست فیلمی مخاطب پسند در میان انبوهی از آثارِ ضعیف و سخیف، به نمایش بگذارد. اثری که نه در دام زیاده گویی و اضافه گویی‌ها افتاد، نه داستانی کش دار و کسل کننده داشت و حتی شخصیت‌های بی‌ربطِ و پُر کننده هم در فیلم به چشم نمی‌خورد. حتی تک سکانس شخصیت منفی قصه، عمو خلیل با بازی مهران غفوریان هم بسیار مورد توجه قرار گرفت.

‎اما پایانبندی فیلم تا حدودی انتقاد برانگیز بود و قاعدتا می‌توانست کمی باور پذیرتر و یا مبتنی بر قصه اصلی رمان باشد.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها