تاریخ انتشار:1404/09/29 - 07:23 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 214429

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی

نمایش «سرِ انقلاب» به نویسندگی و کارگردانی محمدعلی شفاعت، در مجموعه‌ی تماشاخانه‌ی هما، اثری است با لحن شادی‌آور که آگاهانه از مسیر کمدی موقعیت (situation comedy) و طنز کلامی (verbal humor)، به یکی از ملتهب‌ترین و تراژیک‌ترین بزنگاه‌های تاریخ معاصر ایران نزدیک می‌شود: روز دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ و فروپاشی تدریجی نظم پیشین. این انتخاب شکلی، خود نخستین نکته‌ی قابل تأمل در تحلیل نمایش است؛ چرا که اثر می‌کوشد فضای بازجویی، شکنجه، اعتراف‌گیری و سازوکار امنیتی ساواک را نه با واقع‌گرایی تلخ و مستقیم، بلکه از خلال فاصله‌گذاری طنزآمیز و وارونگی موقعیت‌ها بازنمایی کند.

فضای اصلی نمایش، اتاق بازجویی ساواک است؛ مکانی بسته، سرد و به خودی خود هراس‌انگیز که در متن و بازی‌ها، کارکردی دوگانه می‌یابد: از یک‌سو یادآور خشونت نظام‌مند، و از سوی دیگر صحنه‌یی برای برملا شدن ناتوانی، سردرگمی و فروپاشی تدریجی کارگزاران قدرت. شخصیت منوچهر طهرانی، بازپرسی که درست در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، در آستانه‌ی زایمان همسرش (کشور) از رشت به تهران منتقل شده، نمونه‌ی روشنی از این وضعیت است. او نه بازجوی حرفه‌یی است و نه به لحاظ ذهنی و نگرانی‌های فردی و خانوادگی، آمادگی رویارویی با شرایط بحرانی تهران پُر التهاب را دارد. تکرار جمله‌ی ساده‌اندیشانه‌ی «کی گفته اعلیحضرت فرار کرده؟ اعلیحضرت سفرن، سفر!» به‌خوبی انکار واقعیت و تعلیق ذهنی کارگزاران رژیم را در آستانه‌ی سقوط نشان می‌دهد؛ انکاری که هم خنده‌آور است و هم تلخ.

در این میان، احمد سلام‌گو ـ دزدِ دستگیرشده و شکنجه‌دیده ـ با بازی خوب آریا گازُر، به محور طنز و پیونددهنده‌ی صحنه‌ها بدل می‌شود. حضور مداوم او بر صحنه، طنز کلامی جاافتاده و هماهنگ با نقش، و جابه‌جایی هویت نهایی‌اش با پیرایشگر، نمایش را به سمت نوعی کمدیِ هویت و سوءتفاهم سوق می‌دهد؛ نمایش شادی‌آوری که در لایه‌ی زیرین خود، به بی‌معنایی مرزهای قدرت، اتهام و قهرمان‌سازی در لحظه‌های شور انقلابی اشاره دارد.

شخصیت‌های فرعی نمایش نیز هر یک کارکرد نمادین خود را دارند. استوار بایندر با بازی متین شفیعیون‌پاک، چهره‌یی مطیع، ساده‌دل و ترسو از بدنه‌ی اجرایی است؛ کسی که حتی جرئت سرک کشیدن به خیابان برای فهمیدن آن‌چه در بیرون می‌گذرد را ندارد. بایگان ساواک (امیر شریعت) با تعریف طوطی‌وار و فرهنگ‌نامه‌یی خود وقتی از او پرسیده می‌شود: سند چیست؟ درست مثل یک رُبات پشتیبانی شده با هوش مصنوعی پاسخ می‌دهد:

«سند (Document) عبارت است از اطلاعات ثبت‌شده اعم از نوشتاری، دیداری و شنیداری که به وسیله‌ی اشخاص حقیقی یا حقوقی ایجاد شده و دارای ارزش نگهداری است. سند عبارت است از نوشته‌یی که هم شخص مدعی و هم طرف مقابل او قادر به استفاده از آن در دادگاه هستند.»

به شکلی هوشمندانه، دیوان‌سالاری (Bureaucracy) خشک و بی‌جان نظام اداری را در برابر سیلان پُرشتاب تاریخ قرار می‌دهد. پیرایشگر دوره‌گرد (ابراهیم شیشه‌بران) نیز با لکنت ناشی از بریدگی زبان و شوخ‌طبعی بدنی و کلامی‌اش، حضوری گرم و مردمی دارد و بیش از دیگران، انرژی زنده‌ی خیابان را ـ هرچند به‌طور غیرمستقیم ـ به صحنه می‌آورد.

با این همه، یکی از مهم‌ترین کاستی‌های نمایش، آشکارا در نسبت میان فضای درونی و بیرونی نمایش نهفته است. در حالی که متن به‌روشنی از شلوغی، آتش‌زدن‌ها، تیر و ترقه‌ها و هیجان خیابان سخن می‌گوید و حتی نشانه‌یی نمادین چون آوردن آینه‌ی بغل شکسته‌ی پیکان طهرانی را پیش می‌کشد، در سطح اجرا، بازتاب صوتی و شنیداری این التهاب بیرونی بسیار کم‌جان و کم‌رمق است. اتاق بازجویی، به‌عنوان فضای بسته‌ی نمایش، می‌توانست از طریق طراحی صدا، به میدان تلاقی دو جهان بدل شود: جهانی که در حال فروپاشی است و جهانی که در خیابان‌ها زاده می‌شود. اما صداهایی که گاه‌به‌گاه شنیده می‌شوند، نه شدت لازم را دارند و نه تداوم و تنوعی که بتوانند فشار بیرون را بر روان شخصیت‌ها و فضای صحنه تحمیل کنند. این فقدان، تا حدی از قدرت داستان‌پردازانه‌ی نمایش می‌کاهد.

نقد مشابهی را می‌توان به نورپردازی نمایش نیز وارد کرد. نور در «سرِ انقلاب» در مجموع کارکردی خنثی دارد و کمتر به‌عنوان عنصری معنا‌ساز به کار گرفته شده است. این در حالی است که به‌ویژه در آغاز نمایش ـ جایی که احمد سلام‌گو دراز به دراز بر کف اتاق بازجویی افتاده ـ نورپردازی می‌توانست نقشی تعیین‌کننده در ترسیم فضایی رعب‌آور، ناامن و سرکوبگر ایفا کند؛ فضایی که سپس، به‌تدریج زیر فشار طنز، آشوب بیرونی و جابه‌جایی قدرت، ترک بردارد و فرو بریزد. فقدان این پرداخت بصری، فرصت مهمی را از اجرا گرفته است.

در صحنه‌ی پایانی نمایش، ورود باقر و معصومه ـ دو چهره‌ی انقلابی تفنگ به دست ـ با نجات دادن اشتباهی پیرایشگر به‌جای احمد سلام‌گو، نمایش را به نقطه‌ی اوج طنزآمیز خود می‌رسانند. این شتاب‌زدگی، سطحی‌نگری و شور انقلابی، آگاهانه اغراق شده و کارکردی انتقادی دارد؛ گویی نمایش هشدار می‌دهد که در لحظه‌های انفجاری تاریخ، حقیقت، هویت و عدالت نیز می‌توانند قربانی سوءتفاهم و شتاب‌زدگی شوند.

در مجموع، «سرِ انقلاب» نمایشی است مفرح، پُرانرژی و دارای ضرباهنگی مناسب که با تکیه بر بازی‌های گرم بازیگران اصلی و انتخاب لحن شادی‌آور، توانسته مخاطب را با خود همراه کند و بخنداند. اما در زیر این خنده، پرسش‌هایی جدی درباره‌ی قدرت، خشونت، فروپاشی نظم و تولد شتاب‌زده‌ی نظم جدید نهفته است. اگر طراحی صدا و نورپردازی، به‌ویژه در نسبت با جهانِ ملتهب بیرون از اتاق بازجویی، پرداختی دقیق‌تر و جسورانه‌تر می‌داشت، نمایش می‌توانست از سطح یک نمایش شادی‌آور موفق، به اثری عمیق‌تر و چندلایه‌تر در بازخوانی تاریخ معاصر ارتقا یابد.

لینک کوتاه

 

آخرین ها