سینماسینما، نوید جعفری
اگر در دوران سینمای صامت همواره شخصیتهای منفی با هیکلهای درشت و نخراشیده در مقابل آدمهای لاغر و سادهدل و خوش سیما قرار داشتند، سینمای بعدی از این مسیر عبور کرد تا به مخاطب بیاموزد جهان فیلم و نمایش فرق چندانی با جهان واقعی ندارد و آدمها میتوانند خوب باشند اما کریه المنظر و بد باشند و زیباچهره.
احتمالا نخستین باری که مخاطبان در پایان یک فیلم جنایی متوجه شدند قاتل خبیث همان جوان آرام و کم حرف و با پرستیژ است که دخترها دوستش دارند حسابی شوکه شدند اما آهسته آهسته متوجه شدند سینما برآیند جامعه پیرامون آنهاست.
خلق ضد قهرمان در سینمای نوآر خلاقیت عظیمی در جهت در هم شکستن بنیاد خیر و شر و تقابل دو نیروی متضاد بود، ضد قهرمانهایی که گرچه قانون شکنی میکردند اما پایبند به اصولی بودند که به جای نفرت تماشاگر همدلی و همذات پنداریاش را به دست میآوردند.
در این میان سینمای نوآر نقشی اساسی در این طرز فکر و تغییر ذائقه مخاطب داشت.
پس از اکران سه گانه پدرخوانده که احیای ژانر گنگستری را به دنبال داشت حضور دو اعجوبه بازیگری در کنار مارلون براندو در این سه گانه نظرها را بیش از پیش به خود جلب کرد، رابرت دنیرو و آل پاچینو هر دو در پدرخوانده حضور یافتند بی آنکه در سکانسی مقابل هم بازی کنند و این وسوسه رودررویی این دو، تا مخمصه در سال ۱۹۹۵ ادامه داشت.
مایکل مان نخستین کارگردانی بود که تصمیم گرفت این دو غول را در مصافی نفسگیر مقابل هم قرار دهد اگر چه سالها بعد زوج دنیرو و پاچینو در فیلم « قتل موجه» همبازی شدند اما آن فیلم نتوانست موفقیت مخمصه Heat را تکرار کند و همچنان مخمصمه و این اواخر «مرد ایرلندی» اسکورسیزی تنها دو اثر شاخص از رودر رویی این دو ستاره سینماست.
اما مخمصه حسن دیگری هم دارد آنهم این است که پاچینو و دنیرو در ۱۹۹۵ در اوج پختگی و سر زندگی قرار دارند، هر دو به تازگی از ۵۰ سالگی عبور کردهاند و دقیقا مناسب نقش های مایکل مان هستند.
نکته قابل توجه این است که در مدت زمان ۲ ساعت و ۵۰ دقیقه ای فیلم رابرت دنیرو و آل پاچینو تنها کمتر از ۲۰ دقیقه روبروی هم بازی دارند که شاهکار این رودررویی را باید همان صحنه معروف رستوران دانست.
مایکل مان با داستانی به سراغ رویارویی این دو غول بازیگری میرود که در نظر اول تکراری و حتی نخ نما شده به نظر میآید، یک سارق سابقهدار و منظم در مقابل یک پلیس کاربلد که سوژه انبوهی فیلم و سریال بوده است.
در این یادداشت تحلیلی تلاش شده تا علاوه بر تحلیل شخصیت ضد قهرمان صحنههای طلایی و طراحیهای کارگردانی را مرور کنیم.
مخمصه با تیتراژی از تاریکی شب و ایستگاه قطار آغاز و پس از آن هر دو شخصیت اصلی را به یک اندازه معرفی میکند.
رابرت دنیرو را با پوشش مامور اورژانس در بیمارستان میبینیم که نهایتا سوار آمبولانس میشود و در تمام دقایق مراقب است و اطراف را با دقت نگاه میکند.
معرفی آل پاچینو را اما در خانه و در کنار همسر و دختر خواندهاش میبینیم.
هنوز از حرفه هر دو بیاطلاع هستیم تا وقتی که آل پاچینو هنگام خروج اسلحه بر میدارد و رابرت دنیرو که در تعلیق است.
مایکل مان در فیلمنامه جنایی و پلیسیاش به خوبی دریافته است که باید به هر دو شخصیت مقابل هم توجهی یکسان داشته باشد تا در نهایت تقابل نهایی را تقویت کند.
در ادامه شخصیتها کاملا متناسب و موازی در شرایط مختلف به معرض دید مخاطب قرار میگیرند.
هر دو آدمهای دو سوی ماجرا باهوش و کاربلد هستند اما نقطه مشترک هر دو تنهایی است.
آل پاچینو پلیسی است که کارش را در اولویت قرار داده است و زندگی خانوادگی منسجمی ندارد، چند بار طلاق گرفته است و حالا با زن سومش و دختر خواندهاش زندگی میکند و همچنان دچار مشکل است.
رابرت دنیرو اما گویی تقدیری تنها دارد و در اکثر لحظات او را در تنهایی میبینیم حتی خانه خوش منظره رو به دریای او هم خالی از اسباب و اثاثیه معمول یک زندگی است و تنها محلی برای خواب قلمداد شده است.
سکانس اول/ سرقت
سرقت نخست فیلم چند نکته در معرفی شخصیتها دارد، نخست نظم و برنامهریزی و هماهنگی که بر دقایق تنظیم شده است و دوم اینکه رابرت دنیرو پس از قتل بیدلیل مامور عصبی و بهم ریخته میشود تا از همان ابتدا این خصلت که او قاتل نیست بر پیشانی او حک شود. در ادامه او چند بار قصد دارد فرد خاطی را مجازات کند اما به دلیل فرار او ناکام میماند.
سکانس دوم/ آشنایی
رابرت دنیرو تنها در یک کافه نشسته و در مورد سرقت بعدی در حال تحقیق است، زنی که در کنار میز نشسته به مجله در دست او علاقه نشان میدهد و در ابتدا دنیرو او را پس میزند و بعد در اقدامی که از او بعید به نظر میآید با زن خوش رفتاری میکند و با او آشنا میشود.
فیلمنامه مایکل مان هوشمندانه گنگسترش را عادی و همانند مردم عادی نشان میدهد و همین رفتار اوست که ما را دچار همذات پنداری میکند.
سکانس سوم/ مهمانی
در سکانس مورد توجه رستوران که همه اعضای گروه با همسر و خانواده حضور دارند، دنیرو تنهاست و در بازی فوقالعاده دنیرو این احساس به خوبی نمایان است و همین نگاه است که او به زنی که تازه با او آشنا شده تماس میگیرد تا او را ببنید.
وقتی از رستوران خارج میشوند در دوربین پلیس کمین کرده سارقان تک تک معرفی میشوند اما دنیرو را کسی نمیشناسد و این تعلیق ناشناس بودن برای پلیس برای مخاطب هم وجود دارد.
در ادامه مدلی از همین مهمانی خانوادگی برای پلیسها اتفاق میافتد، کارگردان با در کنار هم قرار دادن هر دو سوی ماجرا در یک موقعیت مشترک بر این نکته تاکید میکند که در شرایط یکسان همه آدمها شبیه هم هستند بی آنکه حرفه و کارشان تاثیری در این داشته باشد.
سکانس چهارم/ حامی
رابرت دنیرو در جمع افرادش یک تنهای واقعی است که گویی قرار است وظیفه حمایتگری را ادامه دهد.
وال کیلمر هنگام دعوت با همسرش به خانه او پناه میآورد و این دنیرو است که با همسر او گفتگو میکند و از او مهلت میگیرد تا کیلمر رفتارش را درست کند و او از طلاق جلوگیری کند.
سکانس پنجم/ هوشمندی
گنگستری که مایکل مان تصویر میکند هوشیار و دارای خودآگاهی نسبت به خود و عملش است. هنگامی که پلیس در اسکله او را تحت نظر دارد او در سویی دیگر آنها را بررسی میکند او نیروی مقابلش را بررسی و آنالیز میکند و همچنان که پلیس او را ستایش میکند او هم آل پاچینوی پلیس را تحسین میکند.
این تحسین متقابل مخاطب را توامان نسبت به هر دو نیروی متضاد علاقهمند میکند، تحسینی که تا پایان این جدال را در روان مخاطب به وجود میآورد و ادامه میدهد که کدام سوی ماجرا بایستد.
سکانس ششم/ از نفس افتاده
رابرت دنیرو در میانه فیلم تصمیمش را گرفته است به سراغ معشوق میرود و از بیهدفی زندگیاش حرف میزند، از اینکه با ورود زن به زندگیاش می خواهد درست و بیدغدغه زندگی کند از او میخواهد که از این شهر بروند و زندگی آرامی با هم داشته باشند.
مایکل مان در همین صحنه ضد قهرمانش را تبرئه میکند از آنچه در ادامه اتفاق میافتد.
سکانس طلایی/ دیدار
پلیس در یک اقدام غیر عادی به سراغ گنگستری که از او هیچ مدرکی ندارد میرود و او را به قهوه دعوت میکند.
سکانس رودرویی آل پاچینو و رابرت دنیرو روبروی هم پشت میز کافه یکی از شاخصترین سکانسهای این فیلم و حتی تاریخ سینماست.
آل پاچینو رها و راحت در حالی که در حال تحلیل طرف مقابل است پشت میز نشسته اما رابرت دنیرو همچنان که چشم از پلیس بر نمیدارد چشمهایش در طول مکالمه دودو میزند و اعتماد ندارد.
دیالوگها فوقالعاده نوشته شده است هر دو از تنهایی و کار و ترسهایشان و حتی خوابهایی که میبینند حرف میزنند.
در نهایت نتیجه این است که هر کدام همین شغل را بلد هستند و باید این مسیر را ادامه دهند.
در این سکانس راز مهمی برملا میشود که در ادامه فیلم بدل به موتیف اصلی میشود.
«وقتی وارد این کار شدم کسی به من گفت که باید بتوانم در ۳۰ ثانیه از همه چیز دست بکشم و بروم …»
این همان جمله معروفی است که دنیرو در پایان به آن عمل میکند.
از نکات جالب این سکانس این است که مایکل مان تعمدا از یک کافه معمولی و شلوغ با بک گراند استیل استفاده کرده است تا علاوه بر القای حس رئالیستی اتفاق از تصنعی کردن رابطه آدمهایش جلوگیری کند.
سکانس هشتم/ تصمیم بزرگ
پس از دیدار در کافه و قبل از سرقت بزرگی که قرار است پایان فعالیت گروه باشد، رابرت دنیرو افرادش را جمع میکند و از آنها میخواهد که هرکسی تصمیمش را اعلام کند.
اینجا دقیقا بار دیگر بر شخصیت متفاوت ضد قهرمان تاکید میشود او قصد ندارد ریاست کند و یا دیگران را در اجبار قرار دهد، نقش او به عنوان مغز متفکری دلسوز از سوی همه پذیرفته شده است و همه در کنارش میمانند.
سکانس سرقت از بانک یکی از سکانسهای هیجان انگیز مخمصه است و پروداکشنی اکشن و دیدنی دارد.
پس از سرقت از بانک و از هم پاشیده شدن جمع و زخمی شدن و کشته شدن چند نفر دنیرو تمام تلاشش را برای نجات وال کیلمر انجام میدهد، در حالی که میداند لو رفته است.
به سراغ تنها عشقی که دارد میرود و او را با خود همراه میکند.
در این بخش هم مایکل مان بخش دیگری از درونیات و شاخصههای ضدقهرمانش را به مخاطب عرضه میکند.
رابرت دنیرو دست از تلاش برای نجات دادن وال کیلمر برنمیدارد و در عین حال در پی انتقام کشته شدن دوستانش است در حالی که زمان اندکی برای فرار دارد اما نمیخواهد از خیانت وینگرو بگذرد.
در ادامه نقشه فرار را پیش میبرد در حالی که آل پاچینو با انبوهی مشکلات شخصی روبروست که در نهایت به خودکشی دختر خواندهاش منجر میشود.
دنیرو همه چیز برای خلاصی و ادامه بی دردسر در اختیار دارد، پول، مسیر فرار و عشقش که میتواند بیدغدغه با او در گوشهای از جهان زندگی کند اما ….
سکانس نهم/ بازی تاریکی و نور
در طلاییترین قسمت فیلم هنگامی وال کیلمر نجات مییابد و همسرش به دروغ او را شناسایی نمیکند، رابرت دنیرو با نقشه فرار دوم با عشق زندگیاش به سمت رهایی و رستگاری پیش میرود، در مسیر تلفنی محل مخفی شدن خائن را به او اطلاع میدهند و او باید در چند ثانیه تصمیم بگیرد به مسیر فرار و رهایی ادامه دهد یا ریسک تغییر مسیر به سمت انتقام را بپذیرد.
مایکل مان در پایان تماس در حالی که چهره دنیرو را در قاب دارد که در تلاطم و تردید و حتی بغض دست و پا میزند ماشین را وارد تونلی میکند که بر خلاف همه تونلها روشنایی شگفت انگیزی دارد، مجددا چهره دنیرو را میبینیم که گویی تصمیم گرفته است ماشین از تونل نور خارج میشود و در تاریکی خیابان از اولین خروجی به سمت خائن میرود.
سکانس دهم/ انتقام
رابرت دنیرو پس از کشتن کارفرمای فاسد به هر طریقی وارد هتل میشود و وینگرو را میکشد.
صحنه کشتن وینگرو در اوج سادگی بسیار تاثیرگذار است و مخاطب از مرگ او لذت میبرد چرا که شاهد فساد، قتل و خیانت او بوده است.
رابرت دنیرو قبل کشتن او را وادار میکند که به چشمهایش نگاه کند و سپس او را میکشد.
حالا همه چیز برای رفتن او فراهم شده است.
یک پایان کامل/ دوئل
خروج رابرت دنیرو از پلههای هتل در شلوغی که برای فرار به مدد زنگ خطر فراهم کرده است با حضور آل پاچینو همراه میشود.
رابرت دنیرو در چند قدمی فرار در حالی که به زن خیره شده و رضایتی عمیق در نگاهش موج میزند متوجه حضور پلیس میشود و در همان ۳۰ ثانیهای که در کافه گفته بود به آرامی از زن فاصله میگیرد و فرار میکند.
آل پاچینو و دنیرو هر دو به همان وعده کافه پایبند هستند که ناچارند حرفه خودشان را انجام دهند.
سکانس پایانی در حاشیه باند فرودگاه لسآنجلس با روشن و خاموش شدن پروژکتورهای باند پرواز همراه میشود تا در سکوت و صدای نفسها در دوئلی نفسگیر در مقابل هم قرار بگیرند.
در نهایت نور به کمک آل پاچینو میآید و رابرت دنیرو را هدف قرار میدهد.
قاب پایانی فیلم یک حسرت بزرگ است برای مرگ یک ضد قهرمان اصولمند، یک گنگستر که دلش نمیخواست کسی بمیرد و نمیخواست به زندان برگردد.
مردی که مخاطب او را تحسین میکند و در میانه فیلم دلش میخواهد هرگز به چنگ پلیس نیفتد.
در واقع مسیر فیلمنامه مخمصه و کارگردانی مایکل مان امتداد همین نگاه برای بر هم زدن ساختاری است که ناخودآگاه میان دو نیروی خیر و شر در ذهن مخاطب ایجاد شده است و در این مسیر کاملا موفق عمل کرده است.
برای پرورش یک ضد قهرمان دوست داشتنی مایکل مان از تمامی ابزار مناسب استفاده میکند، یک بازیگر کاریزماتیک، گنگستر تنهایی که با هوش فوق العادهاش نمیخواهد به پشت میلهها برگردد و همه تلاشش این است در نقشههایش خون از دماغ انسان بیگناهی نریزد.
مایکل مان با نشان دادن بخش پنهان زندگی این گنگستر حس همذات پنداری مخاطب را برانگیخته میکند تا جایی که تماشاگر از موفقیت او و ناکامی مردان قانون لذت ببرد. و از مرگ او غمگین میشود.
نکته شاخص دیگر در مخمصه استفاده هوشمندانه کارگردان از موسیقی است؛ به جز تیتراژ ابتدا و انتهای فیلم در مدت نزدیک به ۳ ساعت فیلم سهم موسیقی کمتر از ۱۵ دقیقه است و در واقع ریتم و تمپو پنهان صحنهها و بازیگران نیاز به موسیقی را از بین میبرد.
مخمصه یکی از مهمترین آثار سینمای جهان است که رتبه بالایی در نظرسنجی مخاطبان دارد و پس از این همه سال همچنان نو و دیدنی باقی مانده است.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- ساخت دنباله دیگری از فیلم پرفروش سال ۲۰۰۰/ رابرت دنیرو و بن استیلر در قسمت جدید «ملاقات با والدین»
- تجلیل جانی دپ در جشنواره فیلم رم/ رد شدن را دوست دارم!
- آل پاچینو چگونه اعتیاد را پشت سر گذاشت تا بازیگر فوقالعادهی ما شود
- نگاهی به «صورت زخمی»(۱۹۸۳) به مناسبت ۸۴ سالگی برایان دی پالما/ دنیا از آنِ توست!
- رابرت دنیرو: دلقکها را تا زمانی که به دیکتاتورهای شرور تبدیل شوند، جدی نمیگیریم!
- چهرههای مطرح سینمایی در جشنواره ونیز ۲۰۲۴/ کلونی و پیت با «گرگها» میآیند
- اهدا کنندگان جوایز اسکار معرفی شدند
- انتقاد اروپاییها از بازی آمریکاییها در نقش آنها/ تصاحب فرهنگ
- آل پاچینو در «کشتن کاسترو» بازی میکند/ فیلمی تاریخی درباره ناگفتهها
- کشتار سرخ، در سرزمین طلای سیاه/ «قاتلان ماه گل»، روایتی تلخ از کشتار بومیان اوسیج در سالهای وحشت
- مایکل مان یک فیلم آسیایی را برای اقتباس انتخاب کرد
- تجربه وحشتناک آدام درایور/ یک اشتباه مساوی با مرگ است
- مایکل مان ساخت «مخمصه ۲» را تایید کرد/ درایور در نقش دنیرو
- «فراری» به نمایش در آمد/ آدام درایور با چشمان گریان در «ونیز»
- اعلام فهرست پرستاره فیلمهای ونیز ۲۰۲۳
نظر شما
پربازدیدترین ها
- ردپای یک کارگردان مؤلف / نگاهی به فیلمهای کوتاه سعید روستایی
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
آخرین ها
- حضور همراه اول با مجموعهای از سرویسهای فناورانه در نمایشگاه تلکام ۲۰۲۴
- بازگشت جنابخان به تلویزیون همراه با محسن کیایی
- «در آغوش درخت» بهترین فیلم بلند سینمای جهان جشنواره هندی شد
- نکوداشت خسرو خسروشاهی در جشنواره فیلم رشد
- «شهر خاموش» و «شناور» در شبکه نمایش خانگی
- به پاس یک عمر دستاورد سینمایی؛ خرس طلایی افتخاری برلین به تیلدا سوئینتون اهدا میشود
- کنسرت نمایش ایرج، زهره، منوچهر / گزارش تصویری
- حقایقی درباره محمد نوری به بهانه سالروز تولد او/ مردی که از شکست هراس نداشت
- ذلت ماندن یا لذت رفتن و رستن!
- جدول فروش سینمای ایران در آخرین روز پاییز/ پنج فیلمی که از ابتدای امسال بیش از ۱۰۰ میلیارد فروختند
- نمایش «دِویل» تمدید شد/ آغاز اجرای نمایش «تشنگان» از ۴ دی
- شایعه فروش آثار تجسمی مربوط به فروغ فرخزاد و سهراب سپهری/ سریال و فیلم مستند سهراب و فروغ به زودی کلید میخورد
- نامزدی یک فیلم کوتاه ایرانی-آمریکایی در جوایز آکادنی فیلم سوئد
- نشست خبری بزرگداشت فروغ فرخزاد / گزارش تصویری
- درباره سه مستند سینماحقیقت/ از جسارت نمایش عریان اعتیاد تا عشق به سینما در اتاق آپارات
- به خاطر نقش برجسته در صنعت سینما؛ کریستوفر نولان و همسرش، شوالیه و بانوی فرمانده شدند
- چرا «لیلی» سریال «داییجان ناپلئون» زشت بود؟/ پاسخ ناصر تقوایی را بخوانید
- «تیآرتی» ترکیه آغاز به کار کرد؛ صداوسیما هنوز در فکر سانسور است
- سیمرغ مردمی به جشنواره فیلم فجر بازگشت
- بستههای ویژه شب یلدای همراه اول با هدیه دیجیتال معرفی شد
- آنونس رسمی عاشقانه «عزیز» رونمایی شد
- با نظرسنجی از ۱۷۷ منتقد فیلم؛ نشریه ایندی وایر برترینهای سال ۲۰۲۴ سینما را معرفی کرد
- احمد رسولزاده و «بنهور» در بیست و هفتمین قسمت «صداهای ابریشمی»
- درباره «بی همه چیز»؛ درامی پیچیده با شخصیتهایی چندلایه
- نشست «شاهد عینی» / گزارش تصویری
- نگاهی به فیلم «هفتاد سی»/ در بستر واقعیت
- موقعیت فیلمهای ایران و سینماگران فراملی در فرانسه
- قهوه دمنکشیده/چرا سریال مهران مدیری نتوانست انتظارات را برآورده سازد؟
- سرقتهای سریالی ۳زن به سبک «تسویه حساب»
- با اعلام آکادمی داوری؛ نامزدهای اولیه اسکار معرفی شدند/ یک انیمیشن ایرانی در میان آثار