تاریخ انتشار:1398/07/06 - 14:16 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 122265

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه
هرکول پوارو این کارآگاه بلژیکی کوتاه قد و چاق با سری تخمی مرغی شکل ، قهرمان رمان های پلیسی معمایی آگاتا کریستی چطور سر از دنیای سینما درآورد و محبوب شد و شهرتی عالمگیر در دنیای پرده جادویی پیدا کرد؟ این مرد بلژیکی آداب دان و خوش پوش چه داشت که این اندازه اقبال در سینما دید تا آنجا که بازیگران سرشناسی را به این فکر انداخت برای بدست آوردن نقشی از او در یکی از داستان هایش خود را به آب و آتش بزنند؟ جادوی پوارو روی پرده سینما چه حس و حال و کیفیتی دارد؟ آیا داستان های معمایی ساده ایند که نوشته و ساخته شده اند تا فراموش شوند؟ شاید تب زمانه است که فیلمسازان و بازیگران و فیلمنامه نویسان را به سوی این شخصیت کشانده یا آنکه رازی دیگر در کار است؟

پوارو از دل سنت های ادبی انگلیسی می‌آید هر چند که خودش اصلیت بلژیکی دارد. این اما نکته ای گمراه کننده است. پوارو گویی همواره نقش یک خارجی بازی می‌کند. شاید هم ترفندی است تا مردم را از خود دور نگه دارد. هر چند از اینکه او را خارجی خطاب می‌کنند دل خوشی ندارد. او اما تحقیر خارجی بودن را به جان می‌خرد تا در پایان قصه در حضور همه شاهدان داستان یا مظنونین به قتل با تحقیرشان انتقام خود را بگیرد.

پواروی سینمایی و تلویزیونی این حالت رازگونه گی و نفوذناپذیری شخصیتش را حفظ کرده. همین موجب محبوبیت و ماندگاری او در طی سالیان بوده. مخاطبان سینمایی و تلویزیونی دنبال شخصیتی اند که در عین حل معما برتری ویژه ای نسبت به آنان داشته باشند. آنان به دنبال کسی اند به روزمرگی های زندگی آلوده نشد باشد. کسی که زیاد حرف نمی‌زند و رمز و رازی پشت شخصیت خود دارد.

تصادفی نیست بعضی از داستان های پوارو که در سینما هم بدان اقبال نشان داده شده در مشرق زمین و میان اهرام ثلاثه و رود نیل (مرگ روی رود نیل) یا در میان کاوش های باستان شناسی (قتل در بین النهرین، ملاقات با مرگ) بگذرد. انگار میان او و گذشته های اساطیری نسبتی وجود داشته باشد. در نسخه تلویزیونی ملاقات با مرگ با بازی دیوید ساچت در نقش پوارو بر همین رازگونه گی شخصیت پوارو تاکید می‌شود. گویی او موجودی است دست نیافتنی که در مواقع لزوم شمه هایی از قدرت جادوی خود را آشکار می‌کند.

مطالعات شرق شناسانه آگاتا کریستی در سفرهایی که با همسرش به خاور نزدیک می‌کرد بی شک در شکل گیری این جنبه از شخصیت پوارو بی تاثیر نیست. مخاطب سینمایی و تلویزیونی پوارو ، این راز وارگی را دوست دارد. از یاد نبریم خود مدیوم سینما بر همین راز و رمز بنا شده. ارتباط میان مخاطبی که آن.سوی پرده نشسته با وقایعی که در شکل داستان روی پرده می‌گذرد از همین رازگونه گی بهره می‌برد.

معمولا پوارو در میانه یک معما به ظاهر عجیب و حل نشدنی قرار می‌گیرد یا آنکه قتل رخ داده شده که آن قدر ساده و بدیهی فرض می‌شود که کاوش دوباره در آن دیوانگی و جنون محض تلقی می‌شود. پوارو سینمایی به دلیل جسارت در شکستن آنچه بدیهی فرض می.شود تبدیل به قهرمان اصلی درام می.شود. پوارو شخصیتی است نفوذ ناپذیر که فقط عشق یک زوج جوان عاشق موجب می‌شود اشک به چشم بیاورد. او به خاطر حضور عشق حاضر به شکستن هر قانونی است. در مرگ روی رود نیل اجازه می‌دهد زوج عاشق که توطئه قتلی را تدارک دیده اند برای رهایی از مجازات اعدام با طناب دار خود را جلوی چشم همه بکشند. همین اتفاق در ملاقات با مرگ هم تکرار می‌شود.
در نسخه تلویزیونی دختر سوم ، دیوید ساچت در نقش پوارو در پایان قصه حتی اشک به چشم می‌آورد. احترام او به این کیمیای زندگی انسانی، بر حسب اتفاق با ماهیت سینما نسبت دارد. شرط شکل گیری ارتباط با دنیای روی پرده در ابتدا شیفتگی به آدم ها و وقایع داستانی روی پرده است. فیلم بازها و عاشقان سینه چاک سینما از آن به عنوان نوعی خلسه یاد می‌کنند. چیزی شبیه شور عاشقانه که زوج های عاشق آن را به دفعات تجربه می‌کنند.

در هنگام ارتباط گیری با اثر هنری ، نوعی ارتباط عاشقانه نامرئی بین مخاطب و اثر هنری شکل می‌گیرد. این ارتباط و کیفیت آن، کلید فهم اثر خواهد بود. برای همین است که دنیای زیر متن یک اثر خوب سینمایی را از طریق فیلم در حال نمایش می‌فهمیم. آگاتا کریستی در هنگام نوشتن داستان های جنایی خود خاصه در مورد پوارو ناخواسته کیفیت و حال و هوای این ارتباط گیری را در بافت داستان های خود وارد کرده. پوراو این وجه بارز داستان های کریستی را با نشان دادن علاقه به زوج های عاشقی که گاه به جنایت هم دست می‌زنند نشان داده. این شاید راز جذابیت پوارو برای بازیگران دنیای نمایش است.

میان بازیگران عرصه نمایش ، دیوید ساچت بیشترین سرسپردگی را به شخصیت پوارو نشان داده. داستان های زیادی که او در قالب سریال تلویزیونی بدان ها جان بخشیده شاید دلیل احاطه او بر زیر و بم این شخصیت است. شخصیتی که حرف نمی‌زند و مدام فکر می‌کند و از آنچه فکرش را مشغول کرده کلامی به زبان نمی‌آورد و اتفاقا همین هم دلیل محبوبیت اوست. دیوید ساچت فقط حل معما نمی‌کند. او به داستان های پوارو جنبه ای روان شناسانه می‌دهد. چیزی که داستان های پوارو اساسا روی آن بنا شده.

پواروی ساچت گویی همیشه در حال تماشای چشم اندازی است که ما نمی‌بینیم. او پیش از همه شخصیت های داستان و مخاطبانی که داستان را دنبال می‌کنند به وقایع اشراف دارد. او شکل و شمایل خدایی را دارد که ناهنجاری های کوچک دنیای اطرافش را که به شکل قتل رخ داده سر و سامان می‌دهد. او یک خدای قدر ندیده است. کسی که او را درک نمی‌کند. ساچت به چیزهایی جان می‌دهد که به کلام نمی‌آیند اما حس می‌شوند.

پواروی آلبرت فینی در قتل در قطار سریع السیر شرق (سیدنی لومت ۱۹۷۴)، قصه دیگری است. او خشونت را وارد شخصیت پوارو کرده. او سردی و صلابت یک مامور تحقیق را دارد. گویی ملک عذاب باشد که برای مکافات آدمیان به زمین آمده. هر جا که هست حس می‌کنیم شخصیت ها راحت نیستند. او آدم های داستان را به تک و تا می‌اندازد تا به آنچه از هویت اجتماعی شان مانده بچسبند. انگار این آخرین حضورشان در زندگی باشد. خشم جزء ویژگی جدا نشدنی پواروی آگاتا کریستی است. آلبرت فینی این خشم را بازی می.کند.

 

پواروی پیتر یوستینف در مرگ روی نیل ( جان گیلرمن. ۱۹۷۸ ) یک کاوشگر ماجراجو را بازی می کند. او ماجراجویی را البته در حل معما می‌بیند. پوارویی که از او می‌بینیم کسی است با حسی آمیخته به شگفتی به دنیای غریبه پیرامونش.

کنت برانا در قتل در قطار سریع السیر شرق ( کنت برانا. ۲۰۱۷ ) با آن سبیل های پر پشت، قیصر آلمان را در زمانه سال های پیش از جنگ جهانی اول به یاد می‌آورد. با او گویی قرار است شکوه و اقتدار دنیای فراموش شده را به یادمان بیاوریم. او همچون یک امپراطور تصویر می‌شود. چیزی که در وجود پوارو کریستی هم هست. این ویژگی هنر بازیگری است که به جلوه نمایی برای دیده شدن گرایش دارد. کنت برانا مرد دنیای نمایش این حس به دیده شدن را بازی میکند. چیزی که در وجود هر بازیگری زنده است و اساس هنر بازیگری را تشکیل می‌دهد.
پواروی سینمایی دنیایی را پیش چشمان مان نمایش می‌دهد که فراموشش کرده ایم. دنیای راز آمیزی در معما پیچیده شده . دنیای که در قالب قتلی رخ داده باید باز کشفش کنیم. پواروی سینمایی ما را به روزهای اول خلقت بازمیگرداند. در جعبه پاندورای باز شده ای را نشانمان می دهد که شرارت انسانی از آن نشات گرفته. ما را به به گذشته اساطیر گذشته می‌برد. سفری در زمان برای تجربه آنچه در دنیای امروزه در حالت عادی ممکن نیست.

در نسخه تلویزیونی ملاقات با مرگ ، داستانی که در سوریه می گذرد ، دخمه کشف شده اول داستان اشاره به همین نکته دارد. دخمه ای که با سر در آوردنش از خاک قتلی را باعث می‌شود. در قصه به افسانه ای قدیمی اشاره میشود؛ داستان مردی که از موطن خود گریخت تا از فرشته مرگ در امان باشد اما در سامرا فرشته مرگ را منتظر خود دید. انگار همه زندگی ما بر اساس این ملاقات شکل گرفته باشد. همراه پواروی سینمایی گویی قرار ملاقاتی با مرگ را برای لحظاتی تجربه می‌کنیم. پوارو میزبان این شب نشینی نه چندان خوشایند است.

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها