سینماسینما، علی اصغر کشانی
شب چهارشنبه ۷ دسامبر ۱۹۴۷ روی پرده در سالن تاریک و پر از تماشاچی سینما و در جدیدترین محصول فاکس قرن بیستم، تصویر دختر زیبایی با چشمانی کشیده و موهای بلوند تاب دار نمایان می شود. دختر در نقش اوی، پیش خدمت کافه گوفرهول و مورد توجه سرکرده جوانان بزهکار است؛ دختری با چهره ای معصوم و دوست داشتنی، سینی به دست تنها در دو سکانس این سو و آنسوی کافه می چرخد؛ ولی انگار آنی در بازی، در نگاه و در راه رفتن او نهفته است؛ آنی که ناخواسته کنجکاوی تماشاچیان برای دنبال کردن فعالیتها، بازی های بعدی، حاشیه ها و احیانا مهمانی هایی که می رود را بر می انگیزد. برخی تماشاچیان جدی سینما شاید پیش از آن تنها صدای او به عنوان اپراتور تلفن در فیلم “خانم پیلگریم عجیب و غریب!” را شنیده بودند، چرا که فاکس قرن بیستم سکانس کوتاه قایق سواری و آبتنی او و جون هاور در اولین بازی اش در فیلم اسکودا هوو! اسکودا هی! را قیچی کرده و درآورده بود. و حالا این فیلم “سالهای خطرناک” است که به عنوان نخستین حضور مرلین مونرو ۲۱ ساله با قد ۱۶۲ سانتیمتر و وزن ۵۲ کیلویی، دارد تاریخ را رقم می زند. مریلین مونرو که فیلم به فیلم از دختران گروه کر، شادی عشق، یک بلیت به تاماهاک گرفته تا همه چیز درباره ایو، جنگل آسفالت، آقایان موطلایی اش را ترجیح می دهند، با شهرتی که کسب می کرد و با استعداد کمنظیریش، انگار داشت جاپای غولهای بلامنازع هالیوود چون مارلین دیتریش، گرتا گاربو، جون کرافورد، بت دیویس، کارول لمبارد، جین هارلو، ریتا هیورث، ویوین لی و کاترین هپبورن می گذاشت. دختر کالیفرنیایی که با آمدنش از دنیای مدلینگ در اواخر دهه چهل با همه کم تجربگی اما با پشتکار، روحی نو و متفاوت به سینمای هالیوود بخشید، شد پول سازترین ستاره عصر، تأثیرگذارترین شمایل فرهنگ عامه و جذاب ترین ستاره پاپ قرن و نشان داد که چقدر ساده و روان بدون جعل و قلابی شدن، سالها می توان در دل عشاق سینما حکمفرمایی کرد. تماشاچیان سینما هربار در نگاهش، در نقشهای منحصربه فرد و رفتارهای بانمکش و در سیر تکامل شخصیتش تا خارش هفت ساله، چگونه با یک میلیونر ازدواج کنید و بعضی ها داغشو دوست دارند، انگار با یکجور بلاهت، گیجی، بی دست و پایی و سبک عقلی دخترانه مواجه بودند، ولی او که بیش از اندازه معمولی و طبیعی و کم هوش و حواس به چشم می آمد، خیلی بیشتر از آنچیزی بود که در نگاه اول به نظر می رسید. شاگرد اکتورز استودیو، همسر آرتور میلر و دوست خانوادگی لی استراسبرگ که در فیلمهای کارگردانان بزرگی چون بیلی وایلدر، ژوزف منکیه ویچ، جان استرجس، فریتس لانگ، هوارد هاکس، هنری هاتاوای، اتو پرمینگر، لارنس الیویر، جرج کیوکر و جان هیوستن جذابترین و اثرگذارترین نقشهایش را ایفا کرده بود، خیلی زود زندگی خصوصی اش پر از قصههای جذاب، عاشقانه، رازآلود، کنجکاوی برانگیز، پرپیچ و تاب و پرهیاهو شد و شد محبوب آژانس های مد، خبرنگارها، عکاسان و مدیران تبلیغات کمپانی های بزرگ و در کوتاهترین زمان ممکن با فشن شوها و پینآپ هایش به پر عکسترین چهره زن جهان و به نماد جذابیت زنانه و در فاصله اندکی به جذابترین زن قرن بیستم تبدیل شد. گروچو مارکس راست می گفت وقتی پیش از شهرت مرلین اولین بار تست راه رفتنش برای نقش فرعی فیلم “شادی عشق” را دید و حیرت زده گفت: انگار می وست، تدا بارا و بو پیپ را جمع کردن تو یه نفر. و هارپو هم که آفیش فردا صبحش را تنظیم می کرد گفت: حواست باشه نکنه یک وقت تنها بری تو خیابونا! و برای همین بود که سالها بعد وقتی سوارد جانسون می خواست شروع به تراشیدن نماد ستارگی کند تنها به مرلین مونرو فکر کرد تا تندیس فولادی پانزده تنی با هشت متر ارتفاع خود در خیابان الینویز را به نشانه ای از جاودانگی او و سینما تبدیل کند.
اما او چه داشت که در لحظه تمام فضا را به تسخیر خود در می آورد؛ چه داشت که نمی شد رویش قیمت گذاشت، چه داشت که خیلی از همنسلانش با همه ابهت ، کاریزما و محبوبیتشان از آن بی بهره بودند و چه داشت که آرام و ساده، بی دستپاچگی و شلختگی به یگانه ستاره دورانش تبدیل شد؟ همه اینها شاید به این خاطر بود که ستاره سینمای ما و بزرگ شده پرورشگاه، بیش از هر چیز استعدادش در احساسش، در افکار بسیار زلالش، در کنش مالامال از سادگی اش متجلی می شد، آنهم هنگامی که رقیق و بی شیله پیله جلوی شخصیتهایی با نگاههایی انگار مغرضانه و از سر شوری زودگذر می ایستاد و نمی دانست منظورشان چیست؟ و آن هنگام بود که با همان نقش همیشگی بلوند احمق، با خویشتنداری، با غرور، با خوش قلبی، با دست و پا چلفتی و البته با یاغی گری، حرص همه را در می آورد و بدخواهان را با همه سنگدلی، افسارگسیختگی، زرنگی و حواس جمعی شان به تنبیه وادار می کرد؛ یا شاید به این دلیل که بازی هایش، شادی هایش، ساده لوحی ها، شیطنت ها، دلفریبی ها و طنازی هایش هیچگاه نگذاشت دنیای اطرافش عبوس و گرفته شود و گویا این الماس گرانبهای سینمای پر عظمت هالیوود با سرپنجه بلورینش می خواست گستره نمادهای پر زرق و برق سینمای عامه پسند دورانش را یک تنه جابه جا کند.
دختر خوب رو، خوش عکس، الهه گون، فرشته خو و همه چیز تمامی که همچون جواهری بی قیمت، اصل اصل، بلافاصله پس از حضورش، نمونه مثال زدنی دختر خوش تیپ، مرفه و بورژوآی دوران مدرنیسم شد؛ خیلی زود شد دختر شهرهای بزرگ، بوتیک ها، فروشگاههای بانظم غول پیکر، معماری های باشکوه، اسکای سنترهای مجلل، کافه ها و کلاب های گرم شهر و ساحل های هوس انگیز، چشم نواز و فریبنده. او حالا فیلم به فیلم و عکس به عکس با در هم کوبیدن معصومیت، انگار داشت علیه همه رمز و رازها و تمام ملاحظات زنانه عصرش عمل می کرد تا نشان دهد با سینما و با جلوه گری می توان کاری کرد که جوانه های صداقت و پاکی زمانه از میان نرود. شاید سینمای آن دوران بیش از هر زمان دیگری به زنانگی افراطی که مونرو در طول دوران بازیگری اش خیلی زیادتر از هر هنرپیشه دیگری عرضه می کرد احتیاج داشت تا نشان دهد سینمای بدون زنان ستاره ای چون او، با تمام ابعاد و ویژگی هایی که با همه هژمونی شان معرفی می کردند، چیزی بیش از حد بی معنا و توخالی خواهد بود.
اول فوریه سال ۱۹۶۲ چراغهای سالن های سینماهای هالیوود خاموش می شود تا تماشاچیان سینما جدیدترین بازی هنرپیشه دلخواه شان در ناجورهای جان هیوستون را ببینند؛ اما انبوه تماشاچیان این سالنهای پر ازدحام که بی صبرانه منتظر افتادن نور آپارات روی پرده نقره ای هستند، این بار بدون ستاره شان و برای آخرین بار تصویرش را روی پرده سینما می بینند؛ و حالا دیگر این گفته هایش بود که دست به دست می شد: من آدم خودخواه و بیحوصله و متزلزلی هستم. من هم اشتباه میکنم، رفتارم از کنترل خارج میشود، و گاهی اوقات کنترلکردنم سخت میشود. اما اگر نتوانید من را در بدترین حال تحمل کنید، مطمئن باشید که لیاقت بهترین حال من را نیز ندارید. نقص زیباست. جنون نبوغ است. و اینکه خندهدار باشی خیلی بهتر از این است که ملالآور باشی. من آدم خوبی هستم اما فرشته نیستم. گناه میکنم و شیطان نیستم. من فقط یک دختربچۀ کوچکام که در یک دنیای بزرگ برای یافتن کسی که دوستش بدارد تلاش میکند. هدفم از بازیگری پولدرآوردن نیست. من فقط میخواهم فوقالعاده باشم. من اگر از همۀ قوانین و قواعد پیروی میکردم، به هیچجا نمیرسیدم. اما موفقیت باعث میشود بسیاری ازت متنفر شوند. ایکاش اینطور نبود. لذتبردن از موفقیت بدون دیدن حسادت در چشمهای اطرافیانت چقدر میتوانست شگفتانگیز باشد. طراحان دوست دارند که لباسهای بهاری بپوشم و میان امواج بزرگی از رنگها غرق شوم. اما احساسات من بهاری نیست. احساس میکنم که بیشتر شبیه یک پاییز گرم سرخ هستم.
منبع: همشهری

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- لیام نیسون زمان بازنشستگی از فیلم اکشن را اعلام کرد/ ۷۲ ساله هستم
- «آزادی» در مستندات یکشنبه و «صفحه اول» در سینماتک خانه هنرمندان ایران
- وقتی نگاه هالیوود به زنان مورد انتقاد قرار میگیرد/ نگاهی به فیلم «بلوند»
- وارهول از پیکاسو سبقت گرفت/ رکوردشکنی مریلین مونرو در دنیای حراج
- سکانس طلایی/ شاهدی برای تعقیب
- برشهای کوتاه/ سکانسهایی از نقش آفرینیهای والتر ماتائو
- وقتی دستمال یک بازیگر سینما ارزشی برابر یک سالن تئاتر مییابد!
- ویدئویی از فیلمهای اولیویا دی هاویلند، به مناسبت صدو چهارمین زادروزش
- میانبری به یک افسانه پریانی/ یک تاریخنگاری شخصی سینمایی در نوروز؛ بخش اول: آپارتمان، بیلی وایلدر
- از کلاه گیس مریلین مونرو تا موتورسیکلت استیو مککویین
- مهرشاد کارخانی «خداحافظ مریلین مونرو» را میسازد
- بن افلک فیلم بیلی وایلدر را بازسازی میکند
- مریلین مونرویی که هرگز ندیدهاید/ عکسهای قبل از شهرت
نظر شما
پربازدیدترین ها
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- مرگ ناگهانی و غم انگیز بازیگر خردسال فیلم یه حبه قند
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- صحبتهای رئیس هیئت داوران جشنواره برلین/ همه فیلمها سیاسیاند
آخرین ها
- جایزه بزرگ اسکار کسبوکارهای خاورمیانه به همراه اول رسید
- دو تصویر از تاریخ دوبله ایران
- جشن ۱۹ سالگی کانون ادبی زمستان برگزار شد؛ اهدای مدال سال به شهره سلطانی و مهدی یغمایی/ ایرج مهدیان تجلیل شد
- «مسیح پسر مریم» مینی سریال شد
- معرفی نخستین برندگان جشنواره برلین؛ جایزه بزرگ بخش مسابقه نسل به فیلم ایرلندی رسید
- در برنامه «خط فرضی» مطرح شد؛ خستگی از ما به نسل بعد از ما منتقل شده/ در زیر زمین، شهر دیگری وجود دارد
- نگاهی به سریال تاسیان؛روزی روزگاری ایران
- معرفی پلتفرمهای هوشمند سلامت همراه اول بهعنوان اپلیکیشنهای برگزیده
- انتقاد سازندگی از گفتوگوی کمال تبریزی با ایسنا/ داوران بر اساس مصلحت رای دادند نه کیفیت
- وداع با صدای ماندگار دوبله؛ بدرقه منوچهر والیزاده به خانه ابدی/ دوبلوری بدون جایگزین
- لوئیس بونیوئل فیلمساز در تبعید و صدو بیست و پنج سالگی
- فوت یک هنرمند پیشکسوت؛ عبدالرضا فریدزاده درگذشت
- شاهپور هنوز هست
- فیلمی در نوبت عید فطر به اکران اضافه نمیشود/ اسعدیان: پیشنهاد شورای صنفی نمایش برای بلیت، بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان بود
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- با دستور وزیر ارتباطات، پروژههای ارتباطی همراه اول در روستاهای استان قزوین افتتاح شد
- جشنواره علیه جشنواره
- جایزه تجلی اراده ملی جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- گامی دیگر در جهت حذف سینما از سبد خانوادهها/ افزایش قیمت بلیت؛ ضربه مهلک به سینمای ایران
- مدیرعامل بهمن سبز: چه کسی بلیت ۲۲۰ هزار تومانی پیر پسر را میخرد؟!
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- اعطای تندیس «سازمان سبز برتر» به همراه اول
- پنجمین دوره «طرح پژوهانه همراه» با حمایت از دانشجویان نخبه کلید خورد
- نگاهی به سریال «جانسخت»؛ منتظر غافلگیری بمانیم یا نه؟
- کنسرت نمایش «ژن زامبی» از فردا میآید/بلیت ۵ روز اول به پایان رسید
- «نبض» روی میز تدوین
- نسخه ویژه نابینایان «مادیان» با صدای رعنا آزادیور منتشر میشود
- منوچهر والیزاده درگذشت
- ۱۲ نقشی که برنده اسکار شدند اما قرار بود به بازیگران دیگری داده شوند
- آیا باید از اینفلوئنسرها ترسید؟