تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۸/۰۵ - ۲۱:۴۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 182060
سینماسینما: منوچهر دین پرست در روزنامه اطلاعات نوشت

جنگ هیچگاه روی خوش نداشته و نخواهد داشت. شاید این جمله اغراق آمیز و کلیشه ای و نخ نما باشد، اما بی تردید گزاره هایی در زندگی ما همچون انگشتری در دست، همیشه همراه ما هستند که بدون آنها زیست انسانی بی معناست. جنگ نشانه ای از طمع و حرص انسانی برای اعمال قدرت بیشتر است. به تصویر کشیدن چنین موقعیتی، بی تردید به یک نگاه خلاقانه و عاری از ایدئولوژی نیاز دارد.
در فیلم کلوندیک، محصول کشور اوکراین ما شاهد چنین تصویری هستیم. در این فیلم کارگردان با ایجاد داستانی با ساختاری محکم که می توان به مضامین آن اتکا کرد، رویدادی را نشان می دهد که چگونه انسان تباه و در فضای ایدئولوژیک زده قربانی می شود. این فیلم درباره ایرکا، زنی باردار است که به همراه همسرش درموقعیت جنگ یکی از روستاهای اوکراین قرار دارند و حاضر نیستند زندگی و کاشانه خود را ترک کنند. کشمکش  های آنها با برخی از جنگجویان و تجزیه طلبان و ارائه تصویری مشخص از زندگی روزمرّه که چگونه در زیر سایه جنگ، لحظه به لحظه آن در کام تلخ نیستی فرو می رود، دو نکته جدی فیلم هستند.
کارگردان با ایجاد خانه ای نیمه ویران در منطقه ای روستایی و زنی با چهره ای تکیده و ناامید اما امیدوار و فرزندی سالم که همراه با مادر است، استمرار زندگی را به تصویر می کشد. داستان فیلم اگرچه آرام و سرد است، اما بی گمان در فضایی تلخ و پر از التهاب درونی قرار دارد. التهابی که می تواند در سکانس پایانی اش مخاطب را غافلگیر کند.
فیلم تجسم آشکاری از رفتار و منش سیاستگذاران و تصمیم گیرانی است که چگونه منطقه ای را اسیر جنگ های قومی و ایدئولوژیک می کنند. همسر ایرکا اگرچه نقش محوری و اصلی فیلم را بازی می کند، اما دیالوگ های او با همسر و برادرش نشان می  دهد که زیر لایه زندگی روزمرّۀ آنان چه آشوبی نهفته است.
فضای فیلم بر این امر تاکید دارد که جنگ را نکوهش کند و به همین لحاظ شاید عده ای آن را ضد جنگ تلقی کنند، اما این اثر فارغ از اینکه پیامی داشته باشد یا نه، تصویری شفاف از مرگ و زیست انسان ها را نشان می دهد. کارگردان بدون اینکه چهره ای خشن و پر از خون و جنازه از جنگ را به مخاطب نشان دهد، سعی دارد آن تصویر واقعی را خود مخاطب در ذهنش ترسیم کند.
وقتی که هواپیمای مالزیایی بر اثر اصابت موشک های روسی سقوط می کند و تعداد زیادی کشته می شوند، کارگردان سعی می  کند با نشان دادن پدر و مادری غمزده که به دنبال فرزندشان آمده اند و آنک بر روی یک تکه از بقایای هواپیما نشسته اند، مخاطب را در عمق فاجعه با آنها همراه کند.
کارگردان رنج زندگی در زیر سایه جنگ را چنان با زیست روزمره تلفیق کرده که نمی  توان آنها را از هم جدا کرد. از شیر دوشیدن ایریکا تا رب درست کردن و غذا پختن و زمین را بیل  زدن و مرتب کردن خانه و … رفتارهایی است که همگی زیر سایه جنگ به وقوع می پیوندد.
کارگردان بدون این که قصد داشته باشد همسو با جدایی طلبان و جنگجویان روس و اوکراینی باشد، می خواهد فضای تباه و خشن جنگ را بازگو کند. در سکانسی که یکی از جنگجویان کلتی را به همسر ایرکا می دهد و از او می پرسد این مرد را می شناسد؟ درحالی که او برادر همسرش است و او می گوید نمی شناسد. پس او می گوید به او شلیک کند. چرا که باید مشخص شود دوست و دشمن کیست.
همین دیالوگ را باید یکی از نکات طلایی فیلم قلمداد کرد که چگونه با کلت و مرگ دیگری می توان دوست و دشمن را شناخت. معیاری که بنیان های متزلزل و غیر انسانی و حتی وحشی گونه ای دارد. توحشی که در کلام نمی گنجد و در نهایت هر سه کشته می  شوند. مرگ آنها با زایمان ایرکا که از شدت درد به خود می پیچد و در تنهایی فرزندش را به دنیا می آورد، چنان همراه و همسو شده که مرگ و تولد را دوگانه ای جداناپذیر در جهان باید تلقی کرد.
کارگردان در درام خود فضایی را به وجود آورده که مخاطب باید بیشتر با فیلم همراه باشد تا به دنبال هیجان یا کشف معمایی باشد. بازی ایرکا را می توان از نکات برجسته فیلم دانست. او به خوبی از پس ایفای نقشش برآمده و توانسته لحظات عاطفی و احساسی داستان را تا عمق جان مخاطب به تصویر کشد.
این نکته را نیز تاکید کنم که فیلم کلوندیک را می توان تریلری روانشناختی هم توصیف کرد. مخاطب به خوبی میان فضای جنگ و دردهای جانکاهی که زنان زیر سیاه جنگ متحمل می شوند، ارتباط جدی برقرار کرده و توانسته زنی آزاده را که اسیر جنگ نشده اما زندگی برای او معنایی فارغ از زیستن دارد را به مخاطب نشان دهد.
برای ایرکا زندگی یعنی تولدی دوباره. در لحظه ای که پدر فرزندش کشته می  شود، فرزندش به دنیا می آید. ایرکا در میانه مرگ و تولد، جانب زندگی و تولد را گرفته و برای او زندگی و آزادی معنایی متافیزیکی و جعلی ندارد.

لینک کوتاه

 

آخرین ها