تاریخ انتشار:1398/06/07 - 11:10 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 114312

سینماسینما، حمیدرضا گرشاسبی

بهرام توکلی چند فیلم از فیلم‌های برتر یک دهه اخیر را ساخته است. فیلم‌هایی چون «پرسه در مه» و «اینجا بدون من» را باید در ۱۰ فیلم نخست این دهه گذاشت. لااقل برای نگارنده که این‌طور است. اما «تختی» فیلم نامنسجمی است. فیلمی است که به نظر می‌رسد نویسنده‌اش راهی آسان را پیش گرفته برای نوشتن یک فیلمنامه و کارگردانش بیشتر ذوق این را داشته که مهارت‌های کارگردانی و فنی خود را بیرون بریزد و یک جور توانایی و تسلط خود را در بازسازی اتمسفر و مود عیان سازد که از این بابت به توفیق هم رسیده است؛ به‌خصوص در خانی‌آباد تهران و کودکی‌های تختی، صحنه‌های جشن و خوشحالی در هلسینکی و استقبال شکوهمند از تختی در بازگشت به ایران. اما این‌ها ختم به کلیتی جذاب و قابل قبول نمی‌شوند، چراکه فیلمنامه سبب ساخت یک رشته محکم روایتی نمی‌شود. غلامرضا تختی چهره‌ای بسیار آشنا برای ایرانیان است؛ چه اگر در مورد نقطه پایانی زندگی‌اش حرف‌ها و حدیث‌های بسیاری بر زبان‌هاست و هنوز قطع به یقینی وجود ندارد. از ایرانیان کسی نیست که نقطه‌های مهم زندگی تختی را نداند. از کودکیِ سرشار با فقرش تا روی سکو رفتن‌هایش، تا دستگیری‌هایش، و جوانمردی‌هایش و دستگیری‌اش از فقرا، تا آن بویین زهرای معروف و دوره افتادن برای کمک به زلزله‌زدگان و تا هتل آتلانتیک و اختلاف‌هایش با همسرش. و حتی رادمردی‌اش در فشار نیاوردن به حریف زخمی در تشک کشتی. حتی اگر این‌ها را ندانیم و فرض بگیریم معلمی به دانش‌آموزانش تحقیقی داده باشد بر زندگی تختی، اولین کاری که این دانش‌آموز می‌کند، رجوع به اینترنت و گوگل است برای پیدا کردن آن‌چه بر این شخصیت گذشته است. نتیجه همین چیزهایی است که ذکرش رفت. و همین‌ها را اگر کنار هم بگذاریم، یا اگر همین‌ها را پشت سرهم بگذاریم، بدون این‌که ملاطی سفت آن‌ها را به هم پیوند دهد، می‌شود فیلمنامه‌ای که حالا با آن روبه‌رو هستیم. به گمانم فیلمنامه فیلم «تختی» این‌گونه شکل گرفته است؛ سهل و آسان و بدون کانسپت و بی‌اتکا به چسب لازم و قوی برای وصل کردن نقطه‌های زندگی شخصیت مرکزی فیلم.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها